شش چهره شناخته شده ملی مذهبی های ایران با ارسال نامه سرگشاده
ای خطاب به علی خامنه ای، ضمن ارائه تحلیل خود از شرایط کنونی
کشور و امکان مذاکره با امریکا نوشتند:
شرایط فعلی برای انجام چنین مذاکره ای به نفع ایران نیست.
در این نامه که امضای محمد بسته نگار، حبیب الله پیمان، حسین
شاه حسینی، احمد صدر حاج سید جوادی، اعظم طالقانی و نظام الدین
قهاری را پای خود دارد آمده است:
قصد سیاه نمایی نداریم و به مسائلی اشاره می کنیم که خیلی از
مسئولان و کارشناسان منصف و بی طرف به آنها اشاره داشته اند و
ثانیا با این هدف که یک گفتگوی انتقادی متقابل بین حاکمیت و
روشنفکران و اپوزیسیون مسالمت جوی ایرانی برای اصلاح امور پیش
آید و در نهایت به یک وفاق ملی منجر گردد. ثالثا ادامه شرایط
کنونی را بسیار خطرناک پیش بینی می کنیم و به شدت نگران هستیم.
مقدمه:
چند هفته ای است که شایعاتی مطرح شده که نمایندگان رهبری با
نمایندگان اوباما در حال مذاکره هستند و سعی دارند اختلافات فی
مابین ایران و امریکا را از طریق مذاکره و روش های دیپلماتیک
حل و فصل کنند. هرچند که هر دو طرف آنرا تکذیب کرده اند.
معهذا، نفس این خبر امیدوارکننده و مثبت است، مخصوصاً که
سالهاست؛ مقامات اروپائی، روسیه و چین توصیه ی مذاکره ی مستقیم
این دو کشور را میکنند و حل مسائل ایران با آژانس بین المللی
انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل متحد را از کانال حل و
فصل مشکلات فی مابین با آمریکا، پیشنهاد میکنند. توصیه ای که
کاملاً درست و واقعی است. شرایط کنونی جهان و خیرخواهان هم این
روش را معقول می دانند. اظهارنظربعضی از وابستگان به حاکمیت هم
نشان می دهد که دیگر مذاکره با امریکا تابو نیست و شاید کم کم
قصد آماده شدن افکار عمومی برای فراهم کردن شرایط این مذاکره
را دارند. ولی سؤال اصلی این است که پس از سی و اندی سال که
تصمیم به مذاکره با امریکا گرفته شده ؛ آیا زمان برای این امر
مناسب است؟
اوباما، پیروز انتخابات امریکاست و نماینده مردم کشور خود می
باشد ومعمولا در دورة دوم ریاست جمهوری خود، مانندهر رئیس
جمهوردیگری، ابتکار عمل بیشتری را در اختیار دارد.
از طرف دیگر، در ایران، هنوز آثار مناقشات و تلاطم و تشنج
انتخابات بحث انگیز سال
۱۳۸۸
را به وضوح می بینیم. دو نفر از کاندیداهای انتخاباتی در حصر و
بازداشت غیرقانونی ـ بدون محاکمه قضایی ـ بسر می برند و هر دو
هم اکنون مریض و خبرساز و تضییع حقوق آنها مورد اعتراض افکار
عمومی جهان و ایران می باشد. ده ها نفر از فعالان دورة
انتخابات در زندان هستند، فضای جامعه امنیتی ـ نظامی است و هر
روز ده ها خبر ناگوار از وضع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، حقوق
شهروندی ایران در داخل و خارج و در رسانه های گسترده ایران و
جهان، پخش می شوند و همگان از آن مطلع می گردند.
امریکا و نظام سرمایه داری آن بحران دارد ولی این نظام هنوز
توان مقابله با این بحران ها را دارد. در شرایط کنونی و در
کوتاه مدت و میان مدت، این نظام مورد تهدید جدی و چالش لاینحلی
نیست و القاء این مطلب که «امریکا تاچند سال دیگر دچار بحران
جدی می شود»، با واقعیت همخوانی ندارد و در جامعه و طرفداران
جمهوری اسلامی، بدآموزی خواهد داشت و نقش گمراه کننده. جهان
سرمایه داری، هنوز، توان مقابله با بحران های خود را دارد.
چیزی که در
۱۵۰
سال گذشته مکررا ، اتفاق افتاده است. هرچند این بحران ها جدّی
باشند.
اوباما، علیرغم زبان نرم و شعار «گفتگوی دیپلماتیک با ایران»
توانسته است برای روابط ایران با جامعه بین المللی مشکلات جدی
ایجاد کند و ما را در موضع انفعالی قرار دهد. بطوریکه پیش بینی
های حاکمان ایران که از سالها پیش می گفتند که «تحریم ها را
دور می زنیم»، «دنیا به نفت ما احتیاج دارد»، «قطعنامه های
شورای امنیت تأثیری ندارند»، «نفت به بشکه ای دویست دلار خواهد
رسید.» و … تحقق نیافتند و امروزه مسئولان به زبانهای مختلف
اقرار به تأثیرگذاری تحریم ها می کنند. آقای احمدی نژاد، در
مسافرت اخیر به امریکا، در روالی غیردیپلماتیک پنج بار تقاضای
مذاکره با امریکا کرده است و یا به قول افراد مطلع ،آقای جلیلی
در مذاکرات هسته ای استانبول
۱۴
بار از مذاکره کنندگان
۱+۵
تقاضای لغو تحریم ها را نموده. این درست است که امریکایی ها می
دانند که آقای احمدی نژاد قدرتی ندارد و مذاکره با امریکا در
حیطه ی اختیارات او نیست ولی تکرار تقاضای او از امریکا در
تمامی رسانه ها و در بیان تمامی کارشناسان، نقطه ی ضعف ایران
تلقی گردید. او قدرت ندارد ولی جزء هیأت حاکمه است و از شرایط
ومشکلات مملکت، علیرغم برخوردهای شعارگونه ی قبلی خود، مطلع
است.همینطور است اصرار اقای جلیلی برلغو تحریم ها درمذاکرات با
غربی ها.
منابع بین المللی هم تأثیرگذاری تحریم ها را مرتباً رصد کرده و
برای مسئولان غربی ،مشخصا امریکا اطلاعاتی فراهم می کنند تا در
ارزیابی های خود از آن استفاده کنند.
کاهش ارزش پول ملی و هجوم مردم عادی به خرید ارزهای غربی و طلا
هم مؤید تأثیر روانی ناامنی اقتصادی و خطری است که مردم برای
حفظ ثروت خود در جامعه ی ایران احساس می کنند.
رشد بیکاری و تورم، گسترش فساد مالی ـ اداری در دستگاه دولتی،
رشد اعتیاد و فسادهای اخلاقی در جامعه، شاخص دیگری از وضع
نابسامان اقتصادی و اجتماعی جامعه است. بحران سلامت ایران که
در هفته های اخیر در مجلس و رسانه های داخلی و خارجی مطرح شده
و مشخص گردید که سلامت مردم اولویت دولت نیست و گرفتاری هایی
که مردم در بیمارستانها و اتاق های عمل و داروخانه ها با آن
روبرو هستند، مهمترین دغدغه مردم شده است و در این زمینه
انتقاد وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، منجر به اخراج او از
هیأت دولت گردید! علاوه بر آن گرانی مواد غذایی، رنجی مزید است
که مردم پس از حذف سوبسیدها و تبدیل سوبسیدها به مبلغی نقدی و
کم تأثیر، با آن درگیر هستند.
هیأت های حاکمه ی امریکا، در یک روند دموکراتیک ـ البته همان
دموکراسی تعریف شده و کنترل و هدایت شده ی امریکا ـ انتخاب می
شوند و رقبای هیأت حاکمه، آنرا به رسمیت می شناسند و اعتراضی
به نحوه ی انتخاب ندارند و این روال با نُرم های رایج جهان،
همخوانی دارد.
ولی، هیأت حاکمه ی ایران از دو بخش انتخابی و انتصابی تشکیل
شده اند. بخش انتصابی آن ـ مشخصاً در
۲۳
سال گذشته ـ از یک جناح خاص بوده و در انتصاب افراد آن اصول بی
طرفی هم رعایت نشده است. بخش انتخابی آن که با رأی مردم به
قدرت راه می یافته اند از مجلس چهارم با نظارت استصوابی روبرو
بوده اند و از مجلس هفتم این نظارت آنقدر مضیق شده که دیگر نمی
توان آن را انتخاب آزاد دمکراتیک نامید و در انتخابات ریاست
جمهوری
۸۸
با اعتراض گسترده ی بخش مهمّی از جامعه متوسط شهری روبرو شد که
انعکاس جهانی داشت و هنوز هم مسائل و ابهامات آن حل نشده است و
همچنان استخوان لای زخم است.
اگرچه قدرت امریکا بتدریج وبا شیبی ملایم رو به کاهش است ولی
همچنان ، قدرت شمارة یک کشورهای جهان است و سایر کشورها از روی
میل یا اجبار با آن رابطه ی دوستانه و متقابل دارند و اگر از
امریکا ناراضی هم هستند، به روی خود نمی آورند و آن را تحمل می
کنند و رهبری آن را پذیرفته اند.
در حالیکه، سیاست خارجی جمهوری اسلامی در بدترین شرایط خود می
باشد. متحد استراتژیک آن، سوریه، درگیر جنگ داخلی است و بشار
اسد در سراشیبی سقوط قرار دارد. کشورهای پیشرفته صنعتی جهان،
در رابطه با مسئله ی هسته ای با ایران مشکل جدی وتهدید کننده،
دارند.
کشورهای همسایه جنوبی خلیج فارس، علناً و مخفی با ایران مخالفت
می کنند و برپایه ی اسناد «ویکی لیکس » بعضی هایشان به امریکا
توصیه می کنند که «سر این مار را بکوبید!»
افغانستان و عراق، علیرغم آن همه مهمان نوازی و کمکی که از
ایران دریافت کرده اند، با امریکا قراردادهای استراتژیک
درازمدت منعقد کرده اند یا در حال انعقاد هستند. به دلیل
اختلاف مواضع با کشورهای بزرگ اسلامی در مورد سوریه؛ مانند
عربستان، ترکیه و مصر، روابط، بسیار سرد و نامطمئن است. تحت
فشار امریکا، تحریم های یک جانبه امریکا و اروپا توسط بسیاری
از کشورها اعمال می شود و ایران را در شرایط بدتری قرار می
دهد. دیپلماسی ایران هنوز نتوانسته رژیم حقوقی دریای خزر را به
جایی برساند همچنین با وجود هزاران مدرک و سند و تأیید نهادهای
بین المللی در مورد مالکیت ایران بر سه جزیره، مرتباً اتحادیه
عرب از امارات حمایت می کند و اخیراً اتحادیه اروپا هم به آنها
پیوسته است! در همین زمینه تغییر نام خلیج فارس، موضوع دیگری
است که رایج شده است. همه ی اینها نشان می دهد که قوه ی
دیپلماسی در ضعیف ترین موقعیت خود است.
حقوق بشر، امروز مقوله ای جهان شمول است و علیرغم اینکه خیلی
از کشورها آنرا رعایت نمی کنند ولی در محافل بین المللی از آن
دفاع می کنند. رویکرد امریکا به حقوق بشر دوگانه است در حالیکه
چشم خود را در مورد عدم رعایت حقوق بشر در عربستان، بحرین،
اسرائیل و … می بندد و آنچه در گوانتانامو، ابو غریب،
افغانستان و … گذشته است مواردی از روش های سیستماتیک نقض حقوق
بشر می باشد. ولی برای فشار بر ایران از آن استفاده می کند.
ایران در سی و چند سال گذشته، به جز چند سال در دوران خاتمی،
مرتباً با نقض آن روبرو بوده و درنهادهای حقوق بشرجهانی، محکوم
شده و در سالهای اخیر، هفته ای نیست که در رابطه با ایران
موردی از نقض حقوق بشر در محافل بین المللی مطرح نشود و احمد
شهید، بیانیه ای یا مصاحبه ای در مورد عدم رعایت حقوق بشر در
ایران، صادر نکند یا انجام ندهد و ایران،جزء بدترین کشورهای
جهان در نقض حقوق بشر معرفی شده است.
پرونده های قطور، دهه ی
۱۳۶۰
به کمک و اراده ی آسیب دیدگان مهاجر به کشورهای غربی، گشوده می
شوند و همچون امریکا که توسط برتراند راسل در یک دادگاه نمادین
در جنگ ویتنام، محکوم شد. در هفته های گذشته، ایران هم در لاهه
در
Iran Tribunal
با شهادت یکصد نفرآسیب دیده ، محکوم به «جنایت علیه بشریت»
گردید.
محدودیت گسترده امنیتی برای فعالان سیاسی، حقوق بشر، سندیکایی
و … هم امروز مقوله ای حقوق بشری شده و وسیع درباره ی آن در
رسانه های جهان بحث می شودومکررا ایران ،محکوم می گردد.
در چنین شرایطی که بطور خلاصه گفته شد، طرفین مذاکره کنندگان،
قدرت و توان مساوی ندارند. در پشت میز مذاکره، نمایندگان رهبری
که مسئول مذاکره باشند؛ مرتباً از طرف نمایندگان اوباما مورد
هجوم و حمله غیرمتعارف و متعارف خواهند بود و مرتباً نقاط ضعف
ایران را به رخ آنها خواهند کشید و درخواست های خود را مداوماً
بالا خواهند برد و بر آن خواهند افزود.
تصمیم عاقلانه این است که در چنین شرایطی ایران، زمان مذاکره
را عقب اندازد و قبل از شروع مذاکره تمهیداتی را فراهم کند و
سپس با قدرت ملی به میز مذاکره بازگردد.
چند نمونه از شرایط این نوع مذاکره را می توان در ایران و در
سایر کشورها آورد. در جریان گروگان گیری، زمان مناسب برای
مذاکره، هفته اول گروگان گیری بود که کارتر، چهره ی قضایی و
حقوقی امریکا، رمزی کلارک را و یا بعداً پاپ را برای مذاکره و
آزادی گروگان ها به ایران فرستاد. ایران نپذیرفت.تداوم گروگان
گیری تا
۴۴۴
روزمنافعی برای ایران نداشت به جز اینکه به جای کارتر، ریگان
جمهوری خواه رئیس جمهور شد.
پس از شروع جنگ تحمیلی ، ایران تن به مذاکره داد و بیانیه
الجزایر به ایران تحمیل شد و هنوز ایران گرفتار عواقب آن می
باشد، و ده ها پرونده ی پر هزینه در دادگاه بین المللی به ضرر
ایران مطرح گردید. هرچند اطلاعات روشنی از آن منتشر نشده
است.حداقل، آنچه مستند است اینکه در آن بیانیه، امریکا از
کودتای
۱۳۳۲
تبرئه شد!
مثال دیگر، مذاکره قذافی با امریکا پس از
۲۰۰۳
و اشغال عراق می باشد. قذافی، پس از حمله امریکا به عراق،
احساس خطر کرد و در یک روند جامع الاطراف، و دست و دل بازانه
در مذاکره با امریکا مسئولیت بمب گذاری در هواپیمای پان امریکن
و سقوط آن در لاکربی و قربانیان بمب گذاری در رستورانی در
آلمان و … را پذیرفت و میلیاردها دلار خسارت داد و علاوه بر آن
تمامی اسناد و مدارک مربوط به سلاح کشتار جمعی ـ از جمله هسته
ای ـ را با تمامی یافته های سی ساله خود به امریکا داد و از آن
گذشته در یک اقدام خیانت کارانه، ششصد هزار سند اطلاعاتی
مبادله شده بین سازمان اطلاعاتی لیبی و سازمانهای اطلاعاتی
سایر کشورها را هم به امریکا تحویل داد.
قذافی، قوانین بازارآزاد نئولیبرالیسم سرمایه داری امریکا را
پذیرفت و تمامی عملکرد سی ساله «سوسیالیستی» خود را نفی کرد و
در اجرای اهداف اقتصادی امریکا کاتولیک تراز پاپ شد.
با همه ی این عقب نشینی ها و سازش کاری ها در سیاست خارجی ولی
به علت ادامه شیوه های غیر دموکراتیک در اداره کشور و وجود
شکاف بی اعتمادی بین ملت و دولت و پس از تحقیر و تخفیف او،
امریکا سرنگونی او را در دستور کار خود قرار داد و هشتصد
میلیارد دلار به زیر ساخت های اقتصادی ،نظامی و خدماتی لیبی
خسارت وارد شد و امروز هم این کشور، درتلاطم و تشنج نا معلومی
بسر میبرد و آینده ی روشنی برای آن متصور نیست.
مجموعه شرایط نشان می دهد که هدف اوباما، از مذاکره با ایران،
روش مذاکره آمریکا با قذافی است. حال باید دید که روش اوباما
چگونه خواهد بود:
هدف اوباما از مذاکره با ایران
گفتیم که در شرایط فعلی، قدرت و پتانسیل دو طرف برای مذاکره
مساوی نیست. امریکا می داند که ایران در موضع ضعف تن به مذاکره
داده یا خواهد داد و در این موقعیت ضعیف ایران، بیشترین امتیاز
را می توان از آن گرفت. بهترین زمان برای مذاکره در دوران
اصلاحات بود که کلینتون بسیار تمایل داشت. در آن مقطع ایران در
موضع قدرت بود. زیرا؛
-
آقای
خاتمی در یک انتخابات آزاد ـ البته در بین جناحهای حاکمیت ـ و
دمکراتیک و شفاف با رأی بسیار مناسب به قدرت رسیده بود.
-
«گفتگوی تمدن ها» مقابل «برخورد تمدنها»ی جنگ طلبان امریکا
مطرح شده بود.
-
وزیر
خارجه امریکا، خانم آلبرایت، و بعد خود کلینتون از کودتای
۱۳۳۲،
عذرخواهی کرده بودند.
آن فرصت از دست رفت و بعد که سفیر ایران در فرانسه، آقای
خرازی، در زمان بوش پسر، تقاضای گفتگو کرد، بوش نپذیرفت و
«محور شیطانی» را مطرح کرد تا زمینه ی حمله به ایران را فراهم
کند. حتی مدارکی منتشر شده که در سال
۲۰۰۱
و پس از حمله به برج های دوقلوی نیویورک، حمله به ایران به جای
افغانستان هم مطرح بوده و در نهایت حمله به افغانستان تصویب
شده است.
باید توجه داشت که
:
اولا- سیاست های خارجی امریکا در کمیسیونی تصویب می شود که به
آن کمیسیون سه پایه (جمهوریخواهان، دمکرات ها و نیروهای مجرب و
مستقل) می گویند. تمامی موارد مربوط به سیاست خارجی امریکا
باید مصوبات این کمیسیون را داشته باشد، و رئیس جمهور، از هر
حزبی باشد، مجری مصوبات این کمیسیون خواهد بود. ابتکار رئیس
جمهور در موارد تاکتیکی و جزئی است. به عنوان مثال؛ سرنگونی
صدام در
۱۹۹۸،
دوران کلینتون، تصویب شد و بوش پسر آنرا در
۲۰۰۳
اجرا کرد. اینکه بوش بدون هماهنگی با متحدانش، به جز انگلیس،
دست به این کار زد، ابتکار متحدان حزبی او بود. ولی، اوباما
برای مقابله با ایران، اجماع هم پیمانان امریکا را در دستور
کار قرار داد و تاکنون به خوبی موفق شده است.
ثانیاً ـ در سال
۲۰۰۹،
شخصی به نام «کنس پولاک» کتابی نوشت به نام «کدام راه به
ایران؟». به نظر می رسد که تدوین این کتاب نتیجه ی بحث های
مفصلی بوده است که در اتاقهای فکر و دولتمردان هر دو حزب
امریکا مطرح شده باشد. در آن کتاب راه های زیربرای حل « مشکل
ایران» بررسی شده اند:
۱-
دیپلماتیک ۲ – نظامی ۳- تغییر رژیم و ۴ – کنترل
با توجه به عملکرد اقای احمدی نژاد در هفت سال گذشته، تحولات
کشورهای عربی، تسلط امریکا بر افغانستان و عراق، تحولات سوریه
در راستای حذف اسد و تحولات هسته ای ایران؛ معضل ایران باید
هرچه زودتر برای امریکا و متحدانش حل شود.
با آنچه آمد، اوباما، برخلاف بوش که نماینده مستقیم جنگ طلبان
صنایع نفتی ـ نظامی بود، نماینده ی مستقیم آنها نیست و جنگ
عراق و افغانستان هزینه زیادی را به مالیات دهندگان امریکا
تحمیل کرده است. جمهوریخواهان به دلیل منافع مستقیمی که از جنگ
می برند، در به راه انداختن جنگ مصمم تر و عجول تر هستند ولی
دمکرات ها سعی می کنند که در مراحل اولیه؛ راه حل های غیرنظامی
را آزمایش کنند.
الان اوباما در مرحله آزمایش مرحله ی دیپلماتیک و کنترل است.
اگرچه این مرحله در سی و چند سال گذشته بارها به شکست انجامیده
است. ولی او به لحاظ اقناع افکار عمومی جهان و صاحبان صنایع
مصرفی امریکا، مجبور به تجربه ی مجدد آن می باشد. امروز افراد
کمی نیستند که با عنوان کردن تصلب ایدئولوژیک حاکمان جمهوری
اسلامی و حاکمان امریکا، امکان حل مسئله از طریق دیپلماتیک را
غیر ممکن می دانند.
پس، هدف اوباما، در این مرحله عبارت است از:
۱-
کشاندن ایران به میز مذاکره در شرایطی که ایران در موضع ضعف
است.
۲-
گرفتن امتیاز در این مذاکرات و تضعیف روحیه ی حاکمان ایران و
کاهش قدرت اجتماعی آنها در میان طرفداران حاکمیت.
۳-
ادامه ی بخشی یا تمام مضایق تحریم های رسمی و غیر رسمی و تضعیف
توان اقتصادی ـ اخلاقی، جامعه. برخلاف گفته امریکا که تحریم ها
«هوشمند» و «هدفمند» هستند، خیر، تحریم ها عامداً کور هستند و
بر علیه تمامی مردم ایران ، عمل می کنند
.
۴-
تغییر رژیم جمهوری اسلامی با یکی از روش های زیر یا ترکیبی از
آن ها:
۴-۱-
شورش های شهری، همچون شوروی سابق. این کم هزینه ترین سناریو
برای امریکا خواهد بود.
۴-۲-
درگیری جنگ داخلی، توسط بخشی از اپوزیسیون ایران که این
استعداد را دارد، چیزی شبیه سوریه. جنگی فرسایشی، طولانی مدت و
با تخریب زیرساخت های جامعه.
۴-۳-
ایجاد یک منطقه «پرواز ممنوع» و استقرار یک اپوزیسیون وابسته
به امریکا و غرب و حمایت نظامی از این اپوزیسیون.
۴-۴-
و یا درگیری نظامی مستقیم و گسترده ی غرب به رهبری امریکا به
منظور نابودی زیرساخت ها، همچون عراق و لیبی.
الان نمی توان پیش بینی کرد که کدام سناریو و یا ترکیبی از این
سناریوها و چگونه پیش خواهد رفت. بستگی به تحولات آینده دارد
ولی برای هر کدام از آنها، مدارک و مصادیقی را می توان شناسایی
کردو شواهد فراوانی را دید
.
ایران چه باید بکند؟
در این مقطع زمانی، ایران قدرت چانه زنی ندارد و در موضع ضعف
است. ایران باید این موضع ضعف را به قدرت تبدیل کند و آن موقع
وارد مذاکره صریح، شفاف و برد ـ برد، شود. مذاکره کنونی امریکا
و ایران، شبیه مذاکره قذافی نتیجه خواهد داد و عاقبت آن معلوم
است. روزی کیهان نوشت که اگر ایران بخواهد باج بدهد به غرب
خواهد داد، نه به اپوزیسیون داخلی. این استراتژی باید کاملاً
عوض شود. به غرب باج ندهید ولی حق مردم ایران را پرداخت کنید.
تجربه ی بعد از جنگ جهانی دوم نشان میدهد که دموکراسی کشورهای
در حال توسعه تهدید امریکا و غرب است .امریکا از هیچ چیزی،
جزدموکراسی واقعی ایران، احساس خطر نمی کند. کودتاهای بعداز
جنگ جهانی دوم در ایران، اندونزی، شیلی و ….برعلیه دموکراسی
بود و امروز هم که شعار امریکا، دموکراسی شده است، القای شبه
دموکراسی است نه دموکراسی واقعی . چرا ایران از این تجربه
تاریخی ملموس استفاده نمی کند؟
تجربه دیگر ناپایداری حکومت های بسته و غیر دمکراتیک است که
بهترین نمونه ان فرو پاشی شوروی و کشورهای اروپای شرقی است.
گزینه های ایران در شرایط کنونی ممکن است عبارت باشند از:
الف- انتقال درگیری با امریکا و متحدانش به مرزهایی دور از
ایران و در ضمن تقویت نیروی دفاعی بازدارنده. تقویت نیروی
دفاعی بازدارنده امری لازم است ولی انتقال درگیری به مرزهای
دور از ایران تا کنون موفق نبوده است. آنچه در سوریه و فلسطین
و … اتفاق افتاده و می افتد این واقعیت را نشان می دهد.
ب- مذاکره با امریکا همراه با دادن امتیازاتی در مورد هسته ای
و غیره به منظور کسب تضمین امنیت حاکمیت کنونی ایران و در عین
حال بسته نگه داشتن فضای سیاسی- مدنی و تداوم تضییع حقوق
اپوزیسیون قانونی و مسالمت جو. این روش هم حتما به نتیجه
نخواهد رسید که در گذشته، نمونه لیبی و عراق آن را دیده ایم.
ج- و اما راه سوم، راهی عقلانی، مردمی، مطمئن، پایدار و سازگار
با قانون اساسی است. در این راه، ایران باید:
۱-
تا انتخابات ریاست جمهوری مذاکره ای انجام ندهد و پس از یک
انتخابات آزاد و بدون نظارت استصوابی و انتخاب رئیس جمهوری که
واقعاً نماینده مردم باشد، مذاکره شروع خواهد شد.
۲-
از هم اکنون تا انتخابات، غنی سازی اورانیوم را تعلیق کنیم،
هرچند به لحاظ حقوقی، غنی سازی اورانیم حق ماست و هرچند هنوز
یک بحث همه جانبه با استفاده از کارشناسی ملی در مورد ضرورت
برق هسته ای انجام نشده است. معهذا، ضمن همکاری خلاق و سازنده
با آژانس، سوء تفاهمات مربوط به انرژی هسته ای، رفع شود.
۳-
کلیه ی زندانیان سیاسی، فرهنگی، رسانه ای، حقوقی، کارگری و
حصرشوندگان قبل و بعد از خرداد ۸۸ ، آزاد شوند.
۴-
فعّالیت احزاب، نهادهای فرهنگی، مدنی و … آزاد شود و فضای
امنیتی – نظامی کنونی به فضای دمکراتیک و همدلی ملی تبدیل گردد.
۵-
پس از انتخاب رئیس جمهور، تعامل با امریکا خلاقانه شروع شود تا
با پشتوانه مردمی و روند دمکراتیزاسیون بتوان از منافع ملی،
دفاع کرد و شرایطی امن، دموکراتیک و همدلی بین ملت-حکومت ایجاد
کرد.
دهم دی ماه۱۳۹۱
پیک نت 17 دی |