حجتی کرمانی از روحانیون زندان دیده دوران شاه است. نزدیک به
14 سال در زندان بود و از این نظر یگانه روحانی است که چنین
طولانی در زندان بوده است. او از دوستان علی خامنه ای بود و در
دوران ریاست جمهوری خامنه ای مشاور مطبوعاتی او. روزگار در
گردش خود حجتی کرمانی را نیز درحاشیه قرار داد، گرچه می گویند
هنوز با خامنه ای دوست است و ارتباط دارد.
دکتر یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران درآستانه بازگشت به زندان
برای طی 8 سال محکومیتی است که دادگاه کودتای 22 خرداد برای او
تعیین کرده است. تا 88 سالگی عمر خواهد کرد که از زندان بیرون
بیاید؟ در پاسخ می گویند: وقتی به یک گردش چرخ نیلوفری، نه
خسرو می ماند و نه خسروی، چطور می توان تا 8 سال دیگر وضع
ایران را بر پایه کنونی متصور شد؟
دکتر یزدی نامه ای در پاسخ به نامه حجتی کرمانی به او نوشته
است. او در این نامه اشاره به یهودی تبار بودن احمدی نژاد،
نفوذ و رخنه شبکه های جاسوسی در راس نظام، ارتباط سعید امامی،
معاون سیاسی و خودکشی شده وزارت اطلاعات با "موساد"، انزوای
علی خامنه ای و رسیدن وی به دقیقه 90 و اشتباهات تاریخی هاشمی
رفسنجانی در زمان حیات آیت الله خمینی و قدرتمندی هاشمی می
کند. او می گوید: وقت آنست که جام زهر را آقای خامنه ای سر
بکشد و جمهوری اسلامی از این بن بست خارج شود، چرا که اگر چنین
نکند، آینده ای تیره و تار در انتظار است.
دکتر یزدی در آبان ماه گذشته این نامه تاریخی را خطاب به حجتی
کرمانی نوشته است، که با اندکی تلخیص آن را منتشر می کنیم.
بسمهتعالی
برادر بزرگوار جناب آقای محمد جواد حجتی كرمانی
با سلام و با آرزوی توفیق جلب رضای حق سبحانه و تعالی و خدمت
به
ایران و اسلام
یادداشت مورخهی 11 آبانماه 1390 جنابعالی چند روز پیش عز
وصول
بخشید. از ابراز لطف و محبتهایتان صمیمانه تشكر میكنم. شما
مرد
موفقی بودهاید و من برایتان آرزوی سلامتی و موفقیتهای بیشتر
را
از خداوند خواهانم.
مقالات ارسالی را خواندم. مقالهی " سال 90
–
دقیقهی 90، آشتی ملی " اگرچه بسیار جالب و امیدواركننده اما
متاثركننده بود. امیدواركننده بود از این جهت كه هنوز هم در
این
مجموعه، صدای منطق، عقلانیت، عشق و لطافت به گوش میرسد. هنوز
هم
كسانی هستند كه حقایق را میبینند و با درك مسوولیت از امكانات
استفاده میكنند و حقایق را به گوش رهبر انقلاب میرسانند. این
خود بروز و ظهور " حجت " است كه نگویند، ادعا نكنند، بهانه
نیاورند كه "نمیدانستم" كسی به ما نگفت. میگویند بعضی نامها
از
آسمان نازل میشود. شما حجتی هستید، نه نامتان كه منش شما،
رفتار
شما حجت است. خوشا به حالتان. اما نامه شما مرا متاثر كرد.
تاثرم
از باب آن چیزی است كه بر این ملك و ملت میگذرد و من یكی از
شاهدان آن هستم. نامهی شما تاریخ 11 آبان را داشت، روزی كه
به
دادگاه رفته بودم. شعبهی 15 دادگاه انقلاب اسلامی تهران به
ریاست آقای صلواتی. دادگاهی غیرعلنی با حضور رییس دادگاه،
نمایندهی دادستان آقای نوریانی هم كسوت شما و یك خانم جوان،
منشی، دو وكیل من و من متهم. تاثر من از دو نكته بود. نكتهی
اول
را كه در دادگاه بیان كردم. دو كیفرخواست علیه من صادر شده است.
كیفرخواست اول، اقدام علیه امنیت كشور. اما در طول مدت بازداشت
نه سندی ارائه دادند كه من چه كار كردهام كه آنها آن را
اقدام
علیه امنیت تشخیص دادند و نه از من توضیحی خواستند. كیفرخواست
دوم تشكیل و ادارهی جمعیت غیرقانونی و ضد امنیتی نهضت آزادی
ایران.
در جلسهی دادگاه خطاب به دادرس دادگاه و نمایندهی
دادستان گفتم به هوش باشید این دومین محاكمهی نهضت آزادی در
طی
50
سال عمر فعالیتهایش میباشد. در طی این 50 سال، نهضت هم در
دوران ستمشاهی و هم در جمهوری اسلامی ولایت فقیه، تحت فشار و
سركوب بوده و هست. و اكنون هم محاكمهی دوم. دادگاه اول نهضت
در
محكمهی نظامی بود،اما دادگاه علنی بود. خانوادهها و دوستان
باوفا و باجرات شركت میكردند. كیفرخواست را به متهمین
میدادند.
در دوران زندان هیچیك از متهمین در سلولهای انفرادی، محروم
از
قلم، كاغذ، كتاب، هواخوری، تماس با خانواده نبودند. همه با هم
بودند. كتاب میخواندند و مینوشتند و آثار گرانقدری چون
پرتوی
از قرآن و سیر تحول قرآن را پدید آوردند. دبیركل حزب نیز به 10
سال محكوم شد. این محاكمهی دوم است و من دومین دبیركل آن. با
این تفاوت كه نهضت آزادی در تاسیس نظام سلطنتی هیچ نقشی نداشت
اما ما در تاسیس جمهوری اسلامی خود را سهیم میدانیم و اگر نقش
اصلی نداشتیم، نقش تعیینكننده داشتهایم. شما در این جمهوری،
نهضت را و دبیركلاش را در یك دادگاه غیرعلنی با این وضعیت
محاكمه میكنید. اعضای بازداشت شدهی نهضت، از جمله دبیركل،
ماهها در سلولهای انفرادی بوده و هستند. به آنها یادآور
شدم،
در بازجویی كتبی به عنوان اعتراص نوشتم كه بر طبق نظر رییس
پیشین
قوهی قضاییه آقای شاهرودی، یك مجتهد مسلم و منصوب مقام رهبری،
سلول انفرادی مصداق شكنجه است. خصوصاً وقتی نه كتاب، نه قلم،
نه
كاغذ و نه حق تلفن به خانواده را نداشته باشیم و دو نورافكن
قوی
نصب شده بر سقف سلول و روشن در تمام 24 ساعت، مانع خواب شما
بشود.
من نه از زندان میترسم و نه از مرگ، اما شما چه
بخواهید و چه نخواهید، این دو محاكمه را با هم مقایسه میكنند
و
جمهوری اسلامی در این مقایسه زیان میبیند. من به نظام جمهوری
اسلامی رای دادهام و به رای خود وفادارم. شما با این ظلمها
وستمها، مقدمات سقوط نظام را فراهم میكنید. حیف است.
نكنید!
در
لایحهی دفاعیهی خود در اولین جلسهی دادگاه – در 11/8/90
–در
رد صلاحیت
دادگاه نوشتم كه كار شما ظلم است و پیامبر خدا فرمود: الملك
یبقی
مع الكفر و لا یبقی مع الظلم. شما براندازان آرام و خاموش این
نظام هستید. اما این همهی داستان نیست. علاوه بر چند جملهی
بازجویی كتبی، بارها بازجویی شفاهی شدم، در این بازجوییهای
شفاهی كسانی كه خود را یار غار سعید امامی می دانستند و از او
به
عنوان یك قدیس و یك شهید نام میبردند از من میخواستند تا
دربارهی نحوهی هزینهی وجوه شرعی كه از جانب آقای خمینی
دریافت
میكردم توضیح بدهم. به آنها گفتم: آقای خمینی هرگز از من
نخواست و نپرسید كه من چگونه آن وجوهات را هزینه میكنم شما
چهكاره هستید كه میپرسید! وقتی به كارشناس پرونده نظر نیازی
را
دربارهی سعید امامی گفتم، كه مامور
موساد بوده است، به او
فحشهای ركیك داد. در بازجوییهای شفاهی از من میخواست كه
بگویم
به دستور كارتر به همراه آقای خمینی به پاریس رفتهام!! به
تندی
جواب دادم این ادعای پهلویطلبهاست كه آمریكاییها آقای خمینی
را به پاریس بردند و شاه را ساقط كردند. مگر شما پهلویطلب
هستید!! در بازجوییهای كتبی و شفاهی از من خواستند تا
دربارهی
نقش خودم در اعدام تیمسار رحیمی بنویسم! نوشتم و گفتم اینها
سخنان و ادعاهای سلطنتطلبان است، كه شما آن را تكرار میكنید!!
من در اعدام رحیمی هیچ نقشی نداشتم، دستور مستقیم رهبر انقلاب
بود. به قول عربها: یا للهول، اعدام تیمسار رحیمی و سفر من به
پاریس چه ربطی به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دارد!!
جناب آقای حجتی عزیز، قصد من از نوشتن این نامه شرح
ماجراهای این دورهی زندان و خانهی امن نیست. آنها را به
تفصیل
نوشتهام و در جایی محفوظ است و در فرصتی دیگر برای شما خواهم
فرستاد.
اما نكتهی دوم من برای شما
این است كه آقای خمینی در پاریس و در موارد متعدد گفتند كه در
نظام جمهوری اسلامی، حتی ماركسیستها هم حق ابراز نظر و فعالیت
دارند. اكنون كار جمهوری اسلامی به جایی رسیده است كه فردی مثل
من حق حیات ندارد، آرامش از من و خانوادهام به كلی سلب شده
است.
در این سن وسال كه بیش از هر زمان نیاز به آرامش
داریم، من و همسرم را آزار میدهند. اما من در این سن وسال
آزاد
باشم یا در زندان، برایم فرقی نمیكند. طالب رضای حق هستم. اگر
با زندان رفتن من مشكلات آقایان حل میشود، باشد، زندانیام
سازند.
اما نكتهی سوم – وزارت اطلاعات زیرمجموعهی قوهی
مجریه است. اما در جریان بركناری آقای مصلحی و بازگشت او به سر
كار بر اثر مخالفت مقام رهبری با بركناریاش، اكنون هر آنچه
در
وزارت اطلاعات میگذرد، به پای مقام رهبری نوشته میشود، هم در
محضر الهی، و هم در محضر مردم ناظر و آگاه به مسائل. آنچه من
اشاره كردهام، رفتار با خود من بوده است اما شاهد رفتار
ماموران
اطلاعات با جوانان و زنان بودهام. اینها را برای شما نوشتم،
تا
بر شما حجت باشد و شما خود دانید كه چگونه عمل كنید.
نكتهی چهارم- من با یادداشت شما، "سال 90، دقیقهی
90،
آشتی ملی" موافقم. كاملاً موافقم. بارها گفته و نوشتهام كه
با تغییر در ساختار حقوقی ( حذف اصل 110 ) موافق نیستم. مشكل
تاریخی ایران با تغییر در ساختارهای حقوقی حل نمی شود. رضا شاه
و
پسرش، ساختار حقوقی قانون اساسی را تغییر ندادند ( جز در
مواردی
خاص ). اما آنها در عمل قانون را زیر پا گذاشتند. مشكل ما
ساختار حقیقی است. ما باید فكری برای تغییر در ساختار حقیقی
بكنیم. در طول عمر مشروطه، تنها در یك دوره بود كه پادشاه
نتوانست هر كاری را كه میخواهد انجام دهد و آن دورهی 12 ساله
از 1320 تا 1332 بود. نیروی مردمی طیف وسیعی از گروههای سیاسی
فعال و حاضر در صحنه بودند. شاه جرات نمیكرد قدمی فراتر از
قانون بردارد. راه حل مشكل تاریخی ما، تغییر در ساختار حقیقی
است. یعنی همین كه شما پیشنهاد دادهاید. در سال 1381، كه بعد
از
درمان سرطانم به ایران برگشتم، نهضت طی بیانیهای، با شرح و
بسط
فراوان، ضرورت وفاق ملی را مطرح ساخت. هر خیرخواه ملك و ملت
همین
را میگوید و میخواهد. با شما هم كاملاً موافقم كه كلید این
كار
در دست مقام رهبری است. این بر عهدهی شما و یاران و همراهان
شماست كه ایشان را قانع كنید كه برای نجات كشور و نظام باید
این
كار را انجام بدهند. به دلیل آنچه در انتظار ماست و قابل
پیشبینی، بسیار وحشتناك است. در روزهایی كه در خانهی امن
بودم
و آقایان اطلاعاتی، پنج – شش نفر بعد از شام یا ناهار
مینشستند
و از من میخواستند كه نظرات سیاسیام را توضیح بدهم به آنها
گفتم كه من سالها با برادران روحانی، هاشمی، مطهری، بهشتی و
.....
محشور بودهام و با هم همكاری میكردیم. بهشتی و هاشمی و
شبستری، غفوری، آیت الله خرازی، دكتراحمدی، بنابیو...ینها همه
وقتی آمریكا آمدند بر من وارد شدند. ما با همه دوست بودیم
همكاری
میكردیم. بعد از انقلاب، حرفها و مواضع متفاوت شنیدیم. آقای
خمینی هم از اینها حمایت میكردند و ما هم به قول هاشمی
«
نجیبانه كنار رفتیم
».
اما من میدانم
هاشمی كیست؟ از كجا آمده، چه كار كرده و میكند. اما نمیدانم
احمدینژاد كیست.ویك رییس جمهور
یهودی تبار چگونه میخواهد كار
كند. برخلاف مسلمانان زرتشتیتبار، مسلمانان یهودیتبار
كارنامهی خوبی ندارند. وزارت اطلاعات كتابی دارد دربارهی
رجال سیاسی ایران، كه موسسهی اطلاعات آن را چاپ كرده است. نقش
سیاستمداران یهودیتبار ایران را بخوانید. من از مسلمانان
یهودیتبار صدر اسلام سخن نمیگویم.
از همین عصر و همین
دوران خودمان صحبت میكنم. اگر قرار باشد مسیر تحولات و
تغییرات
به جایی برسد كه منجر به تغییر در ساختار حقوقی بشود در این
شرایط من آن را به ضرر ایران میدانم. شما میدانید ما با اصل
ولایت مطلقهی ولایت فقیه موافق نیستیم در دیماه 66 یا 67، كه
آقای خمینی آن را مطرح كردند در واكنش به آن، طی بیانهای
اعتراض
كردیم. آقای خمینی در نامهای به آقای خامنهای در بهمن همان
سال
نوشتند كه بعضیها ایراد گرفتهاند، انتقاد كردهاند، این خوب
است، حتی اگر تخطئه هم كرده باشند خوب است و باید استقبال
كرد(نقل به مضمون). اما ما تابع قانون هستیم. به هر حال این
اصل
در قانون اساسی آمده است، اما حذف آن كارساز نیست.
ما با عملكردها و سیاستها مخالفیم، ما
خواهان تغییر در ساختار حقیقی هستیم. شرایط كشور، چینش نیروها،
مناسبات نیروها، شرایط بحرانی خاورمیانه و همسایگان، همه و همه
به گونهای است كه تغییر در ساختار حقوقی موجب بر هم خوردن نظم
و تعادلی میشود كه پیامد سرنوشت بسیار نامعلوم و نگرانكننده
برای كشورمان خواهد بود. اما ادامهی وضعیت كنونی، سرانجام این
تغییر را بر كشور و نظام تحمیل خواهد كرد. اما كلید این كار در
دست مقام رهبری است. در دقیقهی 90 هستیم. باید كاری كرد، قبل
از آن كه از دست شما و مقام رهبری و من دیگر كاری بر نیاید.
اما چه كسانی باید این جام را
به دست مقام رهبری بدهند. شما و
تمامی كسانی كه با شما همسو و همفكر هستند و با ایشان نزدیك،
این وظیفه و تكلیف تاریخی را بر عهده دارند. من نمیدانم شما
آگاهانه و یا بر حسب ترادف، سال 90، دقیقهی 90 را انتخاب كرده
و به كار بردهاید. در مسابقات فوتبال دقیقهی 90، یعنی پایان
و یا نزدیك به پایان مسابقه. گاهی یك بازیكن خوب، در دقیقهی
90،
با یك گل نتیجهی مسابقه را عوض میكند. اگر آقای خامنهای
پیشنهاد شما را نپذیرد و در دقیقهی 90 مسیر و نتیجهی بازی را
به نفع ملت و نظام عوض نكنند، آینده بسیار وحشتناك خواهد بود
.
اما نكتهی آخر، شما در جایی
گفته بودید كه آقای هاشمی جزای رفتارش را با مهندس بازرگان در
مجلس اول میدهد. شما این داستان را از من نشنیدهاید. به آقای
هاشمی در همان مجلس و به همان مناسبت گفتم آقای هاشمی نكنید!
مار در آستین پرورش میدهید! گفت سرنخ دست خودم است. گفتم شما
اشتباه میكنید. شما فرانكنشتاین میسازید و آن شما را نابود
خواهد كرد. با تعجب پرسید منظورت چیست؟
داستان
فرانكنشتاین را به اختصار گفتم و به او توصیه كردم كه از داداش
محمد بخواهد فیلم ویدئویی فرانكشتاین را برایش ببرد و ببیند.
من
نمیدانم شما این داستان علمی تخیلی را دیدهاید یا خیر؟
خلاصهاش این است كه یك شیمیست ( كیمیاگر ) انگلیسی به دنبال
كشف
مادهای بود كه به یك مرد عادی بدهد و او به یك غول تبدیل شود
و
سپس دارویی بدهد كه به حال عادی برگردد. او در این كار خود
موفق
شد. دارویی ساخت كه به همراه مستخدم آزمایشگاه به بانك میرفت
و
آن را به او میداد و او میخورد و به یك غول فرمانبر و مطیع
ارباب تبدیل میشد و به دستور ارباب بانك را میچاپید، رقبا را
میكشت و هركار لازم بود انجام میداد و سپس قرص دوم را میداد
و
میخورد و غول به شكل عادی بر میگشت. اسكاتلندیارد مبهوت كه
این
چه پدیدهای است كه در وسط شهر لندن غولی پیدا میشود و جنایت
میكند. دزدی و قتل و سپس ناپدید میشود. كیمیاگر توانست رقبا
و
حریفان را از سر راه بردارد. ثروت خوبی به چنگ آورد. اما در یك
نوبت غول حاضر نشد قرص دوم را بخورد و به حال عادی برگردد.
كیمیاگر را كشت، آزمایشگاه را آتش زد و خود در میان آتش سوخت.
آقای هاشمی فرانكشتاینها تربیت
كرده است و حالا آنها نافرمانی میكنند. در حضور مردم در
خیابان
به دخترش زشتترین حرفها را میزنند اما او توان مقابله و
برخورد را ندارد. اكنون آقای
خامنهای اشتباه آقای هاشمی را
تكرار میكند. فرانكنشتاینهای خلق شده همه را نابود خواهند
كرد
و همه چیز را بر باد خواهند داد. فرانكنشتاین كیمیاگر داستانی
با
جواسیس رنگارنگ مكار همه فن حریف سر و كار نداشت، اطراف
فرانكنشتاینهای كیمیاگران كشورمان، انواع جاسوسانی هستند كه
یوسوس فی صدور الناس میكنند.
در دور اول كه احمدینژاد انتخاب شد، در تحلیل
انتخابات، در یك بند به " پروژهی تنهاسازی رهبر" اشاره كرده
بودم. در انتخابات اخیر ( خرداد 88 ) در تحلیل آن، كه در
اعتماد
ملی چاپ شد، نوشتم پروژهی تنهاسازی رهبر كامل شد. اما ننوشتم
كه
"
علی مانده و حوضش " و تاریخ مملو است از نمونههایی كه در یك
بزنگاه، سر ایشان را زیر آب میكنند. به خدا پناه میبرم از
آنچه ممكن است اتفاق بیافتد. اكنون شما و دوستانتان از
نزدیكان
ایشان افرادی نظیر مهدوی كنی، ناطق نوری، هاشمی، خاتمی، موسوی
اردبیلی و ....... میتوانید با ایشان صحبت كنید. همین پیشنهاد
خود شما، ایشان را قانع كنید كه اگر انعطاف به خرج ندهند، اگر
در
دقیقهی 90
این بازی را انجام ندهند، كشورمان آسیبهای فراوان
خواهد دید.
جناب حجتی
عزیز شاه رفت خبر بود. صدام آن را نگرفت. صدام رفت، مبارك و
بنعلی نگرفتند. بنعلی و مبارك رفتند، قذافی گفت آنها بلد
نبودند من میدانم چهكار كنم. قذافی رفت، اسد خبر را
نمیپذیرد؟
علی صالح عبدالله و حاكم بحرین و سایر امیران خاورمیانه
نمیپذیرند كه وقت رحیل فرا رسیده است. عصر حكومتهای تك
نفرهی
مادامالعمری تمام شده است.
بله من با شما موافقم كه گاهی در دقیقهی 90 میشود
سرنوشت بازی را عوض كرد. اما به شرطها و شروطها و این بار بر
دوش
شما و امثال شماست. خداوند یار و نگهبان شما باد.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم و خواه از
سخنم پند گیر، خواه ملال. زنده و سالم باشید. ارادتمند.
ابراهیم یزدی 11/ آذر1390
این نامه خصوصی است و فقط برای خود شماست.با تشکر.
پیک نت 10 اردیبهشت |