ابوالفضل قدیانی عضو ارشد رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی
که از معروف ترین زندانیان سیاسی پس از کودتای 22 خرداد است،
در جریان مرخصی نوروز خود و پیش از بازگشت به زندان مصاحبه ای
کرده که سایت خبری "سهام نیوز" آن را منتشر کرده است. قدیانی
که از زندانیان سیاسی- مذهبی دوران شاه نیز هشت، اخیرا نامه ای
به علی خامنه ای نوشته و او را مسبب اصلی بحران و فاجعه حاکم
بر کشور اعلام کرده است. قدیانی در مصاحبه ای که کرده پیرامون
این نامه و انگیزه نگارش آن نیز توضیح داده است. آنچه می
خوانید فصول برجسته این مصاحبه است:
-
مهم ترین حق پایمال شده زندانیان ؟
اکثر قریب به اتفاق ملاقاتها در بند
۳۵۰
کابینی است و متأسفانه دادستانی اختیار این قبیل امور را خود
عهده دار شده است. مرخصیها را بسیار محدود کردهاند. برای
آنکه خانوادههای زندانیان را تحت فشار بگذارند به زندانیان
مرخصی نمیدهند. عبدالله مؤمنی، عماد بهاور، علیرضا رجایی،
محسن محققی، حسن اسدی زیدآبادی، امیرخسرو دلیرثانی، علیرضا
بهشتی شیرازی، سیامک قادری، جواد علیخانی، محمدرضا مقیسه،
اسماعیل صحابه، بهمن احمدی امویی، علی جمالی، علی ملیحی، محمد
داوری، احمدرضا یوسفی، حسین رونقی، ابوالفضل عابدینی، مهدی
فروزنده، فرید طاهری، جلیل طاهری و عزیزانی که در سایر
زندانها اعم از تهران، کرج و دیگر شهرستانها از جمله این
زندانیان اند.
نمیدانم چه لذتی میبرند از اینکه کسی را که بچهی کوچک دارد
و این کودک مدتهاست جز از پشت شیشه کابین ملاقات پدرش را
ندیده است را در ایام عید در زندان نگه دارند و بعد به کسی مثل
من که از نظر روحی نیاز به مرخصی ندارد مرخصی بدهند. البته
شاید به من به دلیل وضعیت جسمانیام مرخصی دادهاند اما داخل
زندان کسانی بودند که آنها هم به دلیل وضعیت جسمانیشان نیاز
عاجل به مرخصی دارند اما به این زندانیان مرخصی نمیدهند تا از
این طریق به خودشان و خانوادهی شان فشار بیاورند. من به دلیل
همین رفتارها درخواست مرخصی نکردم و نمیخواستم هم به مرخصی
بیایم ولی دوستان توصیه کردند که به خاطر وضعیت خاص جسمانی به
مرخصی بروم که بنده هم پذیرفتم.
نمیدانم که رفتار غیر قانونی و بعضاً غیر انسانی
منصوبین
آقای خامنهای در دستگاههای قضایی و امنیتی چه وقت تمام
میشود، اما مطمئن باشید که اینگونه رفتارها زیاد دوام نخواهد
آورد و پایمالکنندگان حقوق ملت نتیجهی اعمالشان را خواهند
دید.
من به آقای خامنه ای نامه نوشتم زیرا
بر قاطبهی جامعه پوشیده نیست که بسیاری از این مفاسد و
مشکلاتی که امروز کشور با آن دست به گریبان است، مستقیم یا غیر
مستقیم از ایشان ناشی میشود. با زر و زور و تزویر از ایشان بت
ساخته اند و میخواهد با نشاندن ایشان بر فراز قانون، جرأت نقد
رهبری را از منتقدان بستاند. این حریم کاذب باید شکسته شود و
آن بخشی از مردم که به هر دلیلی خبر ندارند، بدانند که ایشان
مملکت را به لبهی پرتگاه کشانده و ایشان
مسئول اصلی
ویرانی اقتصاد، صنعت و فرهنگ این کشور است. وضعیت امروز کشور،
علاوه بر سلطهی ساختار استبدادی بر کشور، متأثر از لجاجت و
استبداد و خودبینی ایشان نیز هست. از قرائن هم پیداست که ایشان
نمیخواهند از این رفتارهایشان دست بکشند. وظیفهی ماست که آن
قدر بگوییم تا هیمنهی استبداد را بشکنیم. آقای خامنهای به
عنوان بالاترین مقام کشور و کسی که بیشترین قدرت را در کشور
(حتی به مراتب بیش از رئیس جمهور) در اختیار دارد باید درباره
وضعیت امروز کشور پاسخگو باشد. نمیتوان پذیرفت که کسی دارای
بیشترین اختیارات ممکن باشد و از پاسخگویی به خاطر این
اختیارات معاف شود. مهمترین چیزی که ایشان باید دربارهی آن
پاسخگو باشد سوء استفاده از اختیارات، به منظور استقرار
استبداد دینی است. اینها برای بخش بزرگی از جامعه معلوم شده
است و ما هم باید آنقدر بگوییم تا بخش ناآگاه جامعه نیز آگاه
شود. با گسترش آگاهی این امید هست که آقای خامنهای مجبور شود
که عقبنشینی کند و بیشتر از این هزینههای سنگین به مردم
مظلوم این آب و خاک وارد نکند.
آنقدر ولایت فقیه پر رنگ شد که همه چیز را تحت شعاع قرار داد و
جمهوری اسلامی تبدیل شد به یک حکومت فردی و خودکامه. شما
ببینید که دیگر از اصل تفکیک قوا هیچ نمانده است. با نظارت
استصوابی مجلس تحت فرمان رفت، قوهی مجریه هم مطیع شد و قوهی
قضاییه هم که از اول زیر نظر ولی فقیه بود و اساساً مستقل
نبود. به این ترتیب فلسفهی وجودی انقلاب که نفی استبداد و
خودکامگی و تمامیتخواهی بود تا حق جمهور مردم و حق حاکمیت ملی
احیا شود و جمهوری اسلامی به تمام معنا برقرار شود به زیر سؤال
رفت. در این شرایط وظیفهی یک فعال سیاسی و اجتماعی این است که
به این شرایط اعتراض کند.
به نظر من بعد از انتخابات خرداد 88، روندی چندین ساله بروز
تام و تمام پیدا کرد و آن
براندازی
جمهوری اسلامی بدست نهادهای انتصابی و نظامی منصوب آقای
خامنهای بود. الان مدتهاست که جمهوری اسلامی براندازی شده
است. نظامی که برای استقرار و تثبیتش هزاران شهید و جانباز
دادهایم و زندانهای رژیم و شاه را تحمل کردهایم. متأسفانه
نظام فعلی نه جمهوری است و نه اسلامی. من قبلاً در این باره
توضیح دادهام. قرار نبود که جمهوری اسلامی نظامی استبدادی و
خودکامه باشد. ولی متأسفانه قانون اساسی کاملاَ زیر پا گذاشته
شد و استبداد دیرینه در این مملکت این بار لباس دین پوشید. باز
اصل آزادی بیان لغو شد، آزادی اجتماعات، که در قانون اساسی به
آن تصریح شده است، تبدیل به آزادی اجتماعات طرفداران حاکمیت
شد، احزاب مستقل و منتقد تعطیل شدند، اعتراض جوابش زندان
انفرادی شد و خلاصه آزادیهای تصریح شده در قانون اساسی مثل
راهپیماییهای مسالمتآمیز به سادگی لگدمال شد.
الان دیگر حتی پرده پوشی هم نمیکنند و علناً اعلام میکنند که
خواست یک فرد به جای قانون فصل الخطاب است. آیا این مسئله
اعلام علنی استبداد نیست؟ در این وضعیت استبدادی ما شاهدیم که
برای بالا رفتن از پلههای ترقی، تملق گفتن آن شخص از الزامات
است. الان به مناسبتهای مختلف، دستگاههای دولتی و شبه دولتی
با هم مسابقه میگذراند که تصاویر بزرگتر و بیشتری از آقای
خامنهای با هزینههای سرسام آور چاپ کنند درست مثل کشورهای
زیر سلطهی دیکتاتوری مثل کرهی شمالی و سوریه و شوروی سابق.
این خودکامگی برای صاحب قدرت شیرین است و همین است که برای حفظ
قدرت منتقدین و متفکرین و دلسوزان مملکت منکوب و سرکوب
میشوند. انسانهای رشید و کارآمد کنار گذاشته میشوند و افراد
کوتوله و بلهقربانگو مدیریت کشور را به عهده میگیرند و
نتیجه این میشود که میبینید. مردم را ترسو بار میآورند و
فرهنگ نفاق و چاپلوسی را میپرورند. رسانههای آزاد را که مانع
فساد است از دم تیغ میگذرانند و در نتیجه هزاران فساد کوچک
وبزرگ، مثل اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در کشور اتفاق
میافتد. سه هزار میلیارد تومان معادل بودجه یک سال کشورهای
کوچک و متوسط آفریقایی است. حکومت استبدادی هیچگاه نمیتواند
جلوی چنین فسادهایی را بگیرد و اساساً خود علت اصلی ویژهخواری
و فساد اقتصادی است. اگر بخواهد جلوی فساد را بگیرد باید
بسیاری از مقامات و دست اندرکاران خودش را که دستشان در جیب
ملت است را محاکمه کند، اما مسلم است که نمیتواند. همین است
که پروندهی فساد خیابان فاطمی به حال خود رها میشود و متهم
اصلی همچنان در مقام خود باقی میماند. اینکه بنده و امثال
بنده چنین مواضعی اتخاذ کردهایم دلیلش همین شرایط است، شرایطی
که متأسفانه رو به بهبود نیست.
سیاست خارجی کشور هم که سیاستی ماجراجویانه است و منافع ملی در
با روش آقایان مدتهاست که قربانی شده است. یکی از شعارهای
اصلی انقلاب، شعار استقلال بود اما ما متأسفانه شاهد این هستیم
که کشور به دلیل سوء مدیریت و فساد، هرچه بیشتر از نظر اقتصادی
نزول کرده است و فرایند تولید با اختلال مواجه شده. به نظر من
در مدت زمامداری آقای احمدی نژاد ما از شعار استقلال مدام
دورتر شدهایم. عجیب این است که هرچه وضعیت اقتصادی بدتر
میشود همزمان شاخ و شانه کشیدن برای دنیا هم بیشتر میشود و
این تنشها هم وخامت وضعیت اقتصادی را تشدید میکند. مطمئن
باشید که با وخامت اوضاع اقتصادی حاکمیت تلاش خواهد کرد که
گناه این وضعیت را به گردن دشمن خارجی بیندازد.
در زمان آقای خاتمی تنشزدایی با دنیای خارج و برقراری ارتباط
بر مبنای احترام متقابل بود. این سیاست به همراه عملکرد معقول
اقتصادی اندک اندک داشت در جامعه تحول ایجاد میکرد. طبقه
متوسط رشد میکرد، نهادهایی مدنی در حال تثبیت شدن بود و بهبود
وضعیت معیشتی و فرهنگی قابل لمس بود. شرایطی که اگر ادامه پیدا
میکرد اگر نگویم بساط استبداد را برمیچید، لااقل آن را محدود
میکرد. اما متأسفانه از همان ابتدا، برنامهی آقای خامنهای و
دستگاهها قضایی و نظارتی و نهادهای امنیتی و نظامی وابسته با
ایشان اخلال در این روند بود. و تأسفانگیزتر اینکه به دلیل
قدرت نهادهای انتصابی و ضعف نهادهای نوپای مدنی و البته
اشتباهات جریان اصلاحات و آقای خاتمی (که همینجا بگویم با وجود
نقدهایم بر عملکردشان به ایشان علاقهمند هستم و ایشان را فردی
دلسوز و خدوم میدانم) استبداد موفق شد احمدینژاد را با لطایف
الحیل به مسند ریاست جمهوری بنشاند و شد آنچه شد. آقای
خامنهای با سر کار آمدن احمدینژاد یک قدم به آرزوی دیرینهاش
که رسیدن به قدرت مطلقهی بدون معارض بود نزدیکتر شد. اما از
الطاف الهی انتخابات خرداد
۸۸
بود. به نظر من انتخابات خرداد
۸۸
و اتفاقات بعد از آن را میتوان واکنش جامعه به فربه شدن هرچه
بیشتر استبداد دانست. این انتخابات قدرت جریان ضد استبداد را
نشان داد و معلوم کرد که مبارزه و تلاش متفکرین و منتقدین و
دلسوزان کشور تا چه حد مؤثر بوده است و اندیشههای آنها در
بطن جامعه نفوذ کرده است. بنده و امثال بنده هم در مقام کسانی
که جوانیشان را پای انقلاب گذاشتهاند تا شعار استقلال،
آزادی، جمهوری اسلامی محقق شود نمیتوانستهایم و نمیتوانیم
ساکت بنشینیم که آقای خامنهای بیاید و به نام ولایت فقیه،
سلطنت مطلقه بکند. وظیفهی دینی ماست که در حد توانمان در
مقابل جور و ظلم بایستیم.
در نامهای که به آقای خامنهای نوشتهام گفته ام که اگر
میبینید که الان تب اعتراضات خیابانی فروکش کرده یکی از
دلایلش این است که استبداد مجبور شده از تمام توان سرکوبش برای
اینکه جنبش ظهور و بروز خیابانی نداشته باشد استفاده کند. من
هم قبل و هم بعد از دستگیریام تصریح کردهام که جنبش سبز هم
گستردهتر و هم عمیقتر شده است. این خواب و خیال آقای
خامنهای و استبدادطلبان است که جنبش از بین رفته است.
دستگاههای تبلیغاتی وابسته به ایشان هم مجبورند بر طبل افاضات
ایشان بکوبند. همگان دیدند که بعد از
۲۵
بهمن
۸۹
چقدر خواب این جماعت آشفته شد. حتی در خبرها بود که آقای
خامنهای به وزیر اطلاعات اعتراض کرده بود که شما میگفتید
دیگر همه چیز خوابیده است پس این اتفاقات چه بود.
به نظر من اگر کوچکترین منفذی باز شود آن وقت خیابانهای
شهرهای کشور سبزپوش خواهند شد روشن ترین دلیلش هم این است که
با کوچکترین فراخوانی شهر تبدیل به یک پادگان بزرگ میشود. اگر
جنبش خوابیده است این لشکرکشی خیابانی برای چیست؟ اگر به آنچه
میگویند باور دارند برای یک بار هم که شده طبق نص صریح قانون
اساسی عمل کنند و مجوز راهپیمایی بدهند. مثل بسیاری از کشورهای
مردمسالار دنیا که همین صدای و سیمای وابسته به آقای خامنهای
مدام با آب و تاب از راهپیماییهای مخالفین سیاستهای
دولتهایش گزارش تهیه میکند.
جنبش سبز جنبشی ریشه دار است. ریشهاش هم مطالبات معوقهی ملی
است. مطالباتی مثل حق حاکمیت ملی، حق آزادیهای مدنی و سیاسی،
حق برخورداری از حداقل معیشت برای تمام آحاد جامعه، خواست
توسعه اقتصادی و انسانی و …. در این مدتی که از ظهور جنبش سبز
میگذرد تمام این مطالبات با شدت بیشتری سرکوب شدهاند، احزاب
بیشتری تعطیل شدهاند، روزنامهها و رسانههای آزاد محدودتر
شدهاند، وضعیت اقتصادی به مراتب وخیم تر شده است و بسیاری از
اتفاقات ناگوار دیگر. مسلم است که این مطالبات از بین نمیرود
و به همین دلیل جنبش سبز از بین نمیرود.
نکتهی مهم دیگر هم این است که همانطور که رهبران مظلوم جنبش
سبز، آقایان موسوی و کروبی که به ناحق در حصر به سر میبرند،
تأکید کردهاند، جنبش سبز جنبشی اصلاحی و ضد خشونت است. روشی
که حکومت در سرکوب خشن راهپیماییهای سکوت خیابانی پیش گرفته
بروز خیابانی جنبش را بدون اینکه خشونتی اتفاق بیفتد را دچار
مشکل کرده است. بروز خشونت چیزی است که اصلاً مطلوب نیست.
هرچند میتوان به دنبال راههایی بود که باز هم جنبش در سطح
شهرها ظهور داشته باشد.
به نظر من همانطور مهندس میرحسین موسوی پیشتر تأکید کرده بود
وظیفهی اصلی یاران جنبش سبز آگاهی بخشی است. کاری که
خوشبختانه الان به کمک رسانههای مجازی و البته روشهای
قدیمیتر در حال انجام است. گسترش آگاهی بزرگترین دشمن استبداد
است. اتفاقاً اینکه حرکت جنبش سبز بطئی و آرام است برکاتی دارد.
-
دربارهی انتخابات اخیر چیست؟
از قبل هم معلوم بود که این انتخابات، یک انتخابات فرمایشی و
نمایشی است و در صحبتهای آقای خامنهای پیش از انتخابات که
وعدهی مشارکت بالا اعلام شد معلوم بود که چه اتفاقی خواهد
افتاد. اذانب استبداد باید به گونهای جلوه دهند که
پیشگوییهای مستبد، محقق خواهد شد. اما الحمد لله این بار هم
طشت رسوایی شان از بام افتاد. اعلام کردند که حدود بیست و شش
میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند و این تعداد شرکت کننده
برابر با
۶۴
درصد واجدین شرایط است. واجدین شرایط را هم کمتر از تعداد
واقعی اعلام کرده بودند و گفته بودند که حدود
۴۸
میلیون نفر واجد شرایط داریم. که خوب حاصل تقسیم
۲۶
بر
۴۸
می شود حدود
۵۴
درصد نه
۶۴
درصد. همیشه کسی که میخواهد دروغ بگوید و تقلب کند این چنین
خودش را رسوا خواهد کرد. طبق اخباری هم که از وزارت کشور درز
کرده است مشارکت بسیار
پایین تر
از همین
۲۶
میلیون نفری است که خودشان در ابتدا اعلام کردهاند و آقای
خامنهای هم درصد مشارکت واقعی را خوب میداند. مردم را هم
نمیتوانند فریب دهند بالاخره مردم فضای انتخابات را دیدهاند
و میدانند که درصد مشارکت چه قدر بوده است. حتی این اقدام
ایشان در اعلام نتایج مشارکت
۶۵
درصدی برای کسانی هم که به هر دلیلی رفتهاند و رأی دادهاند
مشکل درست خواهد کرد. برای مثال همین شهر تهران که گفته اند
۴۸
درصد واجدین شرایط در آن شرکت کردهاند. بالاخره با یک گشت و
گذار ساده معلوم میشد که به هیچ وجه درصد شرکت کنندگان در
انتخابات حتی نصف این مقدار هم نیست. برای بسیاری از کسانی هم
که رفتهاند و رأی دادهاند دروغ گویی دستگاه استبداد مشخصتر
خواهد شد. البته این درست است که در شهرستانهای کوچک و
روستاها به دلیل ذات منطقهای بودن انتخابات مجلس و برخی
نگرانیها از عواقب شرکت نکردن در انتخابات از قبل هم میزان
مشارکت حداقلی (که از قرار معلوم کمتر از دورههای گذشته بوده)
متصور بود ولی خود حاکمیت هم میداند که این مشارکت حداقلی در
شهرستانهای کوچک و مناطق روستایی برایش مشروعیت نمیآورد و
این رأی، رأیی نیست که آقای خامنهای برای خود منظور کند. به
همین دلیل است که من میگویم که آقای خامنهای در مسابقهی تک
اسبهای که برگزار کرد باز هم بازنده شد و پایههای لرزان
حکومتش را با اصرار مجدد در تقلب و دستکاری نتایج انتخابات
سستتر کرد.
پیک نت 30 فروردین |