در سال 1391 انتشار یک کتاب در امریکا، از سوی یک محقق ایرانی،
درباره تلفات ایران در جنگ اول جهانی، موجب بحث های زیادی شد.
بسیاری از ایرانی ها با ناباوری نسبت به آمار ارائه شده دراین
کتاب برخورد کردند و همین مسئله موجب شد تا از دل کتاب ها و از
قلم برخی محققات و نویسندگان دیگر ایرانی نیز اطلاعاتی که
درباره این فاجعه نوشته بودند روی شبکه اینترنت قرار بگیرد.
صحبت از نابود شدن 40 در صد جمعیت ایران در طول جنگ اول و
سالهای پس از آنست. آنها در جنگ کشته نشدند، بلکه قربانیان
انواع بیماری ها و قحطی تحمیلی بودند.
در جنگ اول جهانی که 4 سال طول کشید 10 ميليون انسان کشته
شدند. اما این رقم مربوط به جنگ است و نه تلفات متاثر از جنگ.
در چند منبع (از جمله تاریخ ایران به قلم راوندی) اشاره به
شمار تلفات قحطی در ایران شده است. یعنی حدود 9.5 ميليون
ايرانی.
در
فاصله ي سالهاي 1293 تا 1294 خورشيدي ( 1914 تا 1915 ميلادي )
اانگلستان از جنوب , دولت عثماني از غرب و روسيه از شمال ايران
را به تصرف در آوردند و حکومت وقت که کمترين تواني براي مقاومت
در برابر اين تهاجم سيل را نداشت فقط نظاره گر بود
.
جنگ جهاني اول موجب نابودي 4 امپراطوري بزرگ و قدرتمند اروپا
يعني : امپراطوري های: اتريش- مجار , روسيه , آلمان و عثماني
شد
.
در پایان همین جنگ در روسیه انقلاب شد و "انقلاب اکتبر" سر
برآورد.
"
داناهو افسر اطلاعات نظامي انگلستان و نماينده سياسي آن دولت
در غرب ايران در سالهاي 1918 و 1919 درباره قحطي درغرب ايران
مي نويسد:
"
اجساد چروكيده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومي افتاده
اند. در ميان انگشتان چروكيده آنان همچنان مشتي علف كه از كنار
جاده كنده اند و يا ريشه هايي كه از مزارع در آورده اند به چشم
مي خورد؛ با اين علف ها مي خواستند رنج ناشي از قحطي و مرگ را
تاب بياورند. در جايي ديگر، پابرهنه اي با چشمان گود افتاده كه
ديگر شباهت چنداني به انسان نداشت، چهار دست و پا روي جاده
جلوي خودرويي كه نزديك مي شد مي خزيد و در حالي كه ناي حرف زدن
نداشت با اشاراتي براي لقمه ناني التماس مي كرد...".
مرحوم محمد علي جمال زاده بنیانگذار داستان نویسی نوین در
ایران، تلفات وحشتناك شيراز را اين طور روايت مي كند
:
"جنگ
اول جهاني در آستانه اتمام بود [ پائيز 1918] كه در دل شبي
تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر
داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد
شدند. يك سوار نامش" قحطي" ديگري" آنفلوانزاي اسپانيايي" و
آخري" وبا "بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پائيزي در
برابر حمله اين سواران بي رحم فرو مي ريختند. هيچ غذايي پيدا
نمي شد، مردم مجبور بودند هرچه را كه مي توانستند بجوند و
بخورند. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نمي شد يافت. حتي موش ها
نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و
گوشت معامله مي كردند. در هر گوشه و كنار، اجساد مردگان بي كس
و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي
آوردند...".
نکته ي جالب توجه آن است که بعدها به هيچ عنوان از اين نسل کشي
و توحش انگليسيها نامي به ميان نيامده و هرگز کسي عنوان نکرد
که هيچ کشوري به اندازه ي ايران از جنگ جهاني اول آسيب نديده ,
جنگي که ايران در آن بي طرف اعلام شده بود
.
موش و ما ر برای خوراک خانواده هایمان در بیابان های دورتر می
یافتیم!
در ان سالها بهترین غذای مردم روستاهای اطراف نان ساخته شده
از ارد پوست گردو و بادام و ریشه درختان و بوته خارهای خشکیده
بود!
نوروز 1392 |