لازمه دموکراسی تن دادن به نتیجه انتخابات
است مگر آنکه انتخابات سالم نباشد که در همان زمان هم باید به
آن اعتراض کرد
در
اوکراین جماعتی به خیابانها آمدند در اعتراض به حکومت، که چرا
با روسیه معامله کرد نه اتحادیه اروپا . بعد هم خبرگزارهای
ارتباط جمعی غرب تمام جهان را پرکردند.
این ماجرا در مصر نیز پیش آمد . در ونزوئلا
نیز بار دوم در حال شکل گیری است. برای داوری در این موارد
نخست چند نکته باید روشن شود
۱-
آیا این حرکتها مردمی است یا ساخته غرب؟ من
برآنم که مردمی است.
۲-
آیا دولت مورد اعتراض در اثر سیاستهای
نادرستش خشم این مردم را برنیانگیخته است؟ پاسخ مثبت است
اما یک سوال
چرا این قیامها در زمان و مکانی اتفاق می
افتد که غرب از آن نظام ناراضی می شود؟
برای روشن شدن این موضوع یک ایرانی نخست
باید از زاویه ایران به مسئله نگاه نکند، زیرا هیچ یک از این
سه مورد مشابهتی با ایران ندارد؛ بعدا توضیح میدهم
.
میدانم که خشم مردم از حکومت ایران آنان را
دچار سوء تفاهم می کند و هر گردی
را گردو می بینند. برای تفهیم بهتر، مورد اوکراین را در
نظر می گیرم و جابجا به موارد دیگر اشاره می کنم.
چگونه می شود که در حالی که حرکت مردمی است
اما ناسالم و ضد دمکراتیک و غیر مردمی است. چه گونه است که
حرکات به ظاهر دموکراتیک منجر به مرگ دموکراسی می شود.
در اوکراین در سال
۲۰۱۰ در انتخاباتی کاملا آزاد
کاندیدایی که علیه قهرمانان انقلاب نارنجی بود با
۵۲ در صد آرائ
برنده شد. واین با چند درصد تفاوت معمول عموم انتخابات جهان
است . پس حدود ۴۸
درصد آقای یاکونویچ را قبول نداشتند . و باز مثل عموم کشورها،
بخش وسیعی از این نارضایان، برنده را موجودی خطرناک و ویرانگر
می دانند. این جماعت در آمریکا کمی بیش از سی درصد مردم است.
در اوکراین این درصد بیشتراست. به ویژه طرفداران حزب اولترا
ناسیونالیستی که آشکارا با پرچم نازی در تظاهرات می آیند و
بسیاری از آنان مسلح هم هستند.
بنابراین همه جا نزدیک به نیمی از جامعه
خواستار برکناری رئیس جمهورهستند. در میان اینان رهبران سیاسی
جویای قدرت و جویندگان شهرت هم کم نیستند. و این آخری بلای جان
این ملتها است، زیرا هر فرد و جمع جاه طلبی میداند که اگر
خواستهاش با غرب همسو باشد یکشبه شهرت جهانی می یابد. بگذرم
که سیل حمایتهای اقتصادی و سیاسی هم به دنبال خواهد آمد.
از سویی رسانهها که در اختیار غرب است، به
راحتی می توانند افکار عمومی را فریب دهند و به قول معروف
گنجشک را رنگ کرده و به اسم قناری بفروشند. یکشبه کسی که قرار
است از سمتش عزل شود، می شود دزد نابکار ثروت ملی. از جمله در
اوکراین کاخ باشکوه رئیس جمهور یاکونویچ نشان داده میشود،
بیآنکه بگویند این کاخی است قدیمی نه کاخی که او در طول سه
سال حکومتش توانسته باشد بسازد. صحبت آن نیست که او ثروت
اوکرین را دزدیده یا نه، بلکه صحبت از یک سری اتهام اثبات نشده
است و محکوم کردن در تلویزیونها بجای بررسی قانونی. و کیست که
نداند که در سیاست هزاران اتهام بیاساس می تواند زده شود.
یا دولت اخوان المسلمین را دولتی متعصب و
بنیاد گرا معرفی کردند . دولتی که شباهت بسیاری به دولت
بازرگان داشت. کابینهاش ائتلافی بود و اعضا اخوان المسلمین در
آن در اقلیت بودند. اختلاف مرسی با سلفی ها بر سر آن شروع شد
که وی تن به خواستههای افراطی این گروه مسلمان بنیادگرا نداد.
ایرانیها که از همه بیشتر بر خطا رفتند و حکومت مرسی را از
نوع ولایت فقیه دانستند.
جالب آن که کسی نگفت که سلفیهای بنیادگرا،
آلت دست عربستان سعودی چگونه در صف اپوزیسیون لائیک قرار داشت.
و چگونه ارتش سرکوبگر مبارک مدعی نجات آزادی در مصر شد. در
حالی که اخوان المسلمین در زمان حکومتشان نه مانع آزادی بیان
شدند و نه مخالفین را زندان کردند، اما ارتش مدافع آزادی کاری
کرد که روی حکومت استبدادی حسنی مبارک را سفید کرد.
همه می دانند اوکراین دارای دو بخش است :
کی یف طرفدار اروپا و کریمه طرفدار روسیه . و کسی نمی پرسد
چگونه معترضین کیف، منطقهای که به اروپا دلبستگی دارد،
خواستار برکناری رئیس جمهور تمام اوکراین شد و چون میدانستند
از طریق صندوق رای نمی
توانند، بر آن شدند که با تظاهرات خیابانی و جلوه در
تلویزیونها به مقصود برسند. مگر مردم اوکراین یوشچینکو را که
قهرمان انقلاب نارنجی در سال ۲۰۰۴
بود و مورد علاقه مردم بخش کی یف بود در انتخابات
۲۰۱۰ رد نکردند و
یاکونویچ را بر نگزیدند؟
آیا جمعیت جلو دور بین بیانگر خواست همه
مردم است یا یک جوسازی؟ با چه معیاری این جمع اکثریت مردمند و
نه حد اکثر آن ۴۸
در صد ناراضی؟ در مصر هم گفتند ۱۱میلیون
مخالف حکومت بودند، در حالی که میدان تحریر که مرکز توجه
رسانهها بود تنها ۲۵۰
هزار نفر جای دارد. رقم میلیونها ازکجا آمده بود که اپوزیسیون
گفت ۱۱
میلیون و بعد پرنسس بندر از عربستان گفت
۲۱ میلیون و بعدها
برخی از رسانهها نوشتند سی میلیون! و کسی نگفت پس کجا رفتند
جمعیتی که در مدت یک سال سه بار به مرسی و خواستههایش رای
دادند. مگر جمعیت مصر چقدر است که سی میلیون آن در مخالفت با
مرسی به خیابان آمدند؟
در اوکراین مگر یاکونویچ در اثر فشار
اپوزیسیون و پا در میانی چند کشور از جمله لهستان حاضر به
پذیرش دوخواسته اصلی معترضین نشد. یکی باز گشت به قانون اساسی
سال ۲۰۰۴ که
در آن قدرت ریاست جمهور محدودتر و اختیارات نخست وزیر بیشتر
بود. مهمتر از آن انتخابات پیش رس را پذیرفت و قرار شد چند ماه
بعد یعنی ماه می انتخابات جدید صورت بگیرد. پس چرا افراطیون
اپوزیسیون که رسما خود را طرفدار نازیها اعلام می کنند خواسته
جدیدی را مطرح کردند و گفتند نه ما میگوئیم منتخب مردم باید
همین حال از مقامش بر کنار شود. بعد هم اکثریت اپوزیسیون تحت
تاثیر جو و القائات اروپا و آمریکا کم کم با این خواسته غیر
قانونی همراه شدند.
و این نخستین بار نیست که جمع کوچک و مصمم
موجی می سازند و دیگران از ترس عقب نماندن یکی یکی به آنان می
پیوندند و بهمنی راه می افتد. عموم اعضای کنگره در آمریکا می
گویند ما برخلاف میل اولیه و عقلمان با جوی که نئو کانها
ساختند با حمله به عراق موافقت کردیم. در ایران عموم
سیاستمداران و علما امروز می گویند ما و حتی امام مخالف ادامه
جنگ پس از فتح خرمشهر بودند اما در آن جو کار دیگری جز همرنگ
شدن با غوغا سالاران نداشتند.
البته در این مرحله دیگر غرب سرمست آشکارا
وارد میدان شد تا جایی که آمریکا کاندیدای خود را تعیین کرد و
سناتور مک کین و کریستوفر مورفی از آمریکا به اوکراین رفتند تا
در تظاهرات شرکت کنند و خانم ویکتوریا نولند معاون جان کری در
امور اروپا- آسیا در جواب سفیر آمریکا که گفت اروپائیان به
ویژه آلمان کس دیگری را برگزیده و ناراحت می شوند گفت به قول
معروف به درک!
مقایسه با ایران
گاه من شاهدم که حتی فعالین صادق سیاسی ما
هم فریب این صحنه سازیها را می خورند و با تجربه سرکوب جنبش
سبز در چاله رسانهها ی غرب می افتند، بیآنکه توجه کنند در
مصر ارتش و سلفیها بدنه اصلی اپوزیسیون را تشکیل داده و به
جنگ دولتی رفتند که در یک انتخابات سالم و بیتقلب برنده شده
بود؛ در حالی که در ایران نیروی نظامی در مقابل جنبش سبز بود،
جنبشی که مدعی بود حکومت رای آنها را دزدیده است.
در اوکراین نیز این تظاهر کنندگان بودند که
بر علیه منتخب مردم حرکت کرده بودند و بعد هم که یاکونویچ
تجدید انتخابات را پذیرفت اینان به تحریک حزب افراطی دلبسته
هیتلر زیر تعهد خود زدند و حاضر به انتخابات نشدند، چون بر
مبنای نظرسنجیها می دانستند که می بازند. در حالی که در ایران
رهبران جنبش سبز هیچگاه از پذیرش رای اکثریت سر باز نزدند و
جنبش با شعار "رای من کو" اعلام می کرد که حاضر به پذیرش قانون
و خواست اکثریت است. لذا زمانی که آقای محتشمی گفت برای بررسی
آرا قرار است یک کمسیون هفت نفره
مرکب از نمایندگان کاندیداها، شورای نگهبان ، قوه قضایی و علما
تشکیل شود رهبران جنبش پذیرفتند اما ولی فقیه و ایادیاش از
پذیرش آن سرباز زدند. این قانون پذیری جنبش سبز چه وجه اشتراکی
با قانون ستیزی معترضین خبابانی اوکراین دارد؟
کلام پایانی
لازمه دموکراسی تن دادن به نتیجه انتخابات
است مگر آنکه انتخابات سالم نباشد که در همان زمان هم باید به
آن اعتراض کرد، و الا در میانه راه نمی توان جر زد. دوربینها
نشان میدهند جماعت بزرگی در چند شهر بزرگ بر علیه دولت برخاسته
اند، اما ما معیاری نداریم که معلوم کنیم اینان اکثریت مردم
کشور هستند. بعد هم سیاستهای دولتها گاه در کوتاه مدت ممکن
است بسیار نامحبوب باشد لذا دولت منتخب باید بتواند در محدوده
قانون سیاستگزاری کند. آقای مارونی نخست وزیر کاندا در اوایل
دهه هشتاد محبوبیتش به ۹
در صد رسید. با همین ملاحظات است که در یک دموکراسی نه تنها
انتخاب برای زمانی محدود است، بلکه حتی حق تعداد دفعات انتخاب
شدن هم محدود است تا قدرت متمرکز نشود. لذا حکومتهای غیر
دموکراتیک از پذیرش این محدودیتها سرباز می زنند . رهبر را
غیر انتخابی می کنند از جمله شاه یا ولی فقیهاش می خوانند و
یا مثل سوریه و حکومت پیشین مصر رئیس جمهور را با انتخابات
ناسالم رییس جمهور مادام العمر می کنند.
نتیجه گیری
تن دادن به یک حکومت نادرست برای مدت محدود
بسیار سالمتر و کم خطرتر از سرنگونی یک حکومت منتخب با عواقب
خونبار پس از آن است . اگر بجای قانون، خیابان تعیین کننده
سرنوشت کشور شود هر کس از گوشهای می کشد. نیروهای داخلی هر یک
نظری دارد و کشورهای همسایه و ابرقدرتها هر یک به حمایت آلت
دست خود سعی به دخالت می کنند. آشفته بازاری که به قول معروف
سگ صاحبش را نمی شناسد . همه کس میداند که در چنین شرایطی صدها
گروه با دهها نظر میدان دار می شوند که هرکس راه و روش خود را
بهترین می داند و چه مشتها که به هوا بلند نمی شود و چه کفها
که بر لبها آورده نمی شود.
بنابراین فارغ از آن که سیاست یاکونویچ در
نزدیکی به روسیه درست است یا غلط؛ فساد مالی واقعیت دارد یا
بزرگ نمایی دشمنانش است؛ حکومت مرسی در مصر به دنبال اجرای
قوانین شریعت بود یا نه؛ حماس حزبی ارتجاعی و متعصب است یا نه؛
دولت مادورو در ونزوئلا سیاستهای ویرانگر اقتصادی دارد یا نه؛
با غوغاسالاری خیابانی نمی بایست دولتی را به زور از مقامش به
زیر کشید. مگر آن که یا حکومت انتخابی نباشد یا امکان اعتراض
به مخالفینش ندهد و اعتراض قانونی مخالفانش را با گلوله و
زندان و شکنجه را سرکوب کند.
این گونه سرنگونی در الجزیره فاجعه به بار
آورد. صدها هزار کشته و پس از یک دهه هنوز نابسامانی سنگین. در
فلسطین غده چرکینی شد و باور به انتخابات را در دلها میراند.
وقایع مصر باعث شرم آن کشور شد. اوکراین آبستن وقایع خونین
است. یک نمونه نیست که این سرنگونی های به کمک رسانهها یا
سرکوب نظامیان سودی داشته باشد.
دوستی می گفت در ونزوئلا مردم حق دارند به
خیابان بریزند و مادورو رئیس جمهور را عزل کنند زیرا در اثر
سیاستهای او و چاوز اقتصاد ونزوئلا ویران شده است. گفتم چرا
یک نفر در آمریکا زمان بوش نیامد بگوید که باید تظاهرات کنیم و
او را از ریاست جمهوری بیندازیم . کسی که با سیاست اقتصادی اش
آمریکا را ورشکسته کرد و با دو جنگ بیحاصل به اعتبار آمریکا
در جهان بشدت صدمه زد . درچنین نظامی راه خلع دولت خطاکار هم
قانونی است، نه با شعارهای خیابانی و جوسازی . این نوع
جنبشهای خیابانی نه در خور حکومت دموکراتیک، بلکه مناسب
حکومتهای مستبد و غیر انتخابی است.
* عنوان مقاله از پیک نت است
پیک نت 19 اسفند |