ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

20 بهمن ماه  1392

infos@pyknet.net

 
 
 

گفتگو با استاندار اسبق اصفهان

شاه وقتی به یاد اصلاحات افتاد

که آب از سر رژیم گذشته بود! 
 
 
 
 

بمناسبت سالگرد انقلاب 57 روزنامه ها با هرکس که به نوعی در حاکمیت پس از انقلاب حضور داشته و حاضر به مصاحبه است، گفتگو می کنند. از سوی دیگر، هر کس تریبونی حکومتی دراختیار دارد درباره انقلاب 57 نظراتش را می گوید. در ترافیک مصاحبه و سخنرانی، گاه نظراتی مطرح می شود که بسیار دقیق است. از جمله مصاحبه ای که محمود حسینی استاندار اسبق سیستان و بلوچستان و اصفهان در دولت محمد خاتمی با روزنامه شرق کرده است. بخش هائی از این مصاحبه دقیق را می خوانید:

واقعیتی که وجود دارد این است که شاه در اواخر حکومتش رسما اعلام کرد که من صدای انقلاب شما را شنیدم و از همین‌رو برخی اصلاحات هم انجام داد، اما به این دلیل که دیر دست به‌کار شده بود دیگر این اصلاحات تاثیری نداشت و اینگونه از سوی مردم تلقی شد که او می‌خواهد با این کار، حکومتش را حفظ کند و اعتقادی به اصلاح وضع موجود ندارد. البته این دیدگاه درست بود، اما در واکاوی جریان انقلاب نکته‌ای که وجود دارد این است که اگر شاه چند سال زودتر صدای تغییرخواهی مردم را می‌شنید و به مطالبات مردم پاسخ می‌داد، احتمالا جریان انقلاب هم متوقف می‌شد و شکل آن تغییر می‌کرد، اما واقعیتی که اتفاق افتاد این بود که دیگر فاصله‌ها خیلی عمیق شده بود و خواسته‌های مردم شکلی آشتی‌ناپذیر به خود گرفته بود. مردم این اصلاحات را باور نکردند و به این نتیجه رسیدند که چون شاه چاره‌ای غیر از این ندارد، خواست مردم را پذیرفته است و زمانی که از این توفان نجات پیدا کند، دوباره به گذشته برمی‌گردد. همان‌طور که فضای باز اندکی که بعد از روی کار آمدن جیمی کارتر اواخر سال ۵۵ و اوایل ۵۶ در ایران به وجود آمد، آن را مردم زیرفشار کارتر و حزب دموکرات آمریکا می‌دیدند و به آن «جیمی‌کراسی» می‌گفتند یعنی نوعی دموکراسی که بر اثر فشار رییس‌جمهوری آمریکا در ایران به وجود آمده است و مردم آن را قبول نداشتند.

واقعیت این است که شاه روابط خیلی خوبی با کشور‌های پیشرفته جهان از شوروی گرفته تا آمریکا داشت. درآمدهای بالای نفتی و قدرت نظامی ارتش شاه هم نتوانست او را نجات دهد. چرا اینگونه شد؟

از اوایل دهه۵۰ به‌ ویژه بعد از جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسراییل و تحریم نفتی پس از آن، قیمت نفت بالا رفت. اما همین درآمد زیاد، آفت رژیم شاه شد، چون شاه برنامه پنجم را که برنامه نسبتا خوبی بود، زمانی که درآمدها بالا رفت متوقف کرد. شاه آن زمان گفت ما با این درآمد بالا دیگر نیازی نداریم که به آن برنامه پایبند باشیم. همین سیاست او باعث شد تا اقتصاد کشور دچار مشکل «بیماری هلندی» شود. البته این مشکل دوبار گریبانگیر اقتصاد ایران شده است؛ یک‌بار در دهه۵۰ و یک‌بار در دوران آقای احمدی‌نژاد. خود این درآمد و اتکا به قدرت‌های جهان، شاه را به یک توهم قدرت رساند. شاه در سال ۵۳ گروه‌های چریکی را نابود کرده بود و در حقیقت احساس می‌کرد مخالف جدی ندارد و از درآمدهای سرشاری برخوردار است و از طرفی احساس می‌کرد دنیا هم به حکومت او نیاز دارد. همه این عومل دست‌به‌دست هم داد و باعث شد که شاه فضا را بسته‌تر کند. حتی یک نظام چندحزبی صوری که وجود داشت را به یک نظام تک‌حزبی تبدیل کرد. یک حزب رستاخیز تشکیل داد و با غرور تمام گفت هرکس نمی‌خواهد عضو این حزب شود بیاید پاسپورت بگیرد و از ایران خارج شود.

مشکل اینجا بود که شاه خودش را در بیشتر زمینه‌ها صاحبنظر و کارشناس می‌دانست و فکر می‌کرد خیلی بهتر از کارشناسان، فکر و عمل می‌کند. این حس «خود کارشناس ارشد پنداری» خیلی به شاه لطمه می‌زد. حتی حس می‌کرد باید دنیا بیاید از او درس بگیرد. با اینکه شاه سازمانی هم به نام بازرسی شاهنشاهی ایجاد کرده بود و انصافا یک سازمان قوی بود از این نظر که بتواند مشکلات دستگاه‌های دولتی را شناسایی کند و با آن برخورد کند و قدرت هم داشت و برخورد هم می‌کرد؛ اما شاه به چیز دیگری نیاز داشت. درواقع شاه به صاحبنظرانی نیاز داشت که جرات کنند و حرف بزنند و واقعیت‌ها را به او بگویند. درسال ۵۳ یک نظر‌سنجی و تحقیق جامعه‌شناسی انجام می‌شود و در سال ۵۵ نتایج آن استخراج می‌شود و آنجا متوجه می‌شوند که نسل جوان و تحصیلکرده ایران به سرعت دارد رادیکال می‌شود، اما پژوهشگران جرات نمی‌کنند نتایج این تحقیق را به شاه و مقامات بالادستی ابلاغ کنند.

در سال 56 یک تغییر گفتمان اتفاق افتاد و بسیاری از روشنفکران در این فضا وارد شدند. استفاده نویسندگان و شاعران معترض از شب شعری که در انستیتو «گوته» وابسته به سفارت آلمان برگزار شد نمونه‌ای از این بهره‌گیری از فضاست. می‌خواهم بگویم در جریان انقلاب زمانی که باب اصلاح بسته شد، باب انقلاب باز شد.

تا سال ۵۶ طبقات خاصی در مبارزه حضور داشتند، دانشجویان و روشنفکران، روحانیون و بازاریان و معلمان؛ از سال ۵۶ بود که اقشار مختلف وارد مبارزه شدند.

در انقلاب اسلامی چند خواسته تاریخی وجود داشته است؛ یکی آزادی، دوم استقلال، سوم پیشرفت، چهارم عدالت و استقرار قانون و پنجم معنویت. اینها آرمان‌های انقلاب بودند که در شعارهای مردم متجلی می‌شد. این آرمان‌ها هنوز هم موردتوجه مردم است. البته تمام این آرمان‌ها با تاکید بر جمهوریت امکان‌پذیر خواهد بود.

 

پیک نت 20 بهمن

 
 

اشتراک گذاری: