ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

4 آبـــــان  1392

infos@pyknet.net

 
 
 

قرة العین زیر دیوارهای
 بانک ملی خفته است
!

 
 
 
 

در بالاخانه همین خانه ای که در عکس می بینید، حبس و حصر خانگی شد و آن پرده را مقابل بالاخانه آویختند تا نه او کس را ببیند و نه کس او را. در همین بالاخانه نیز سرانجام بدستور ناصرالدین شاه خفه اش کردند!

 

27 مرداد سالگرد قتل یکی از برجسته ترین شعرای زن ایرانی است. گاه درحیرتم از این همه آه و ناله هائی که بنام شعر روی صفحات فیسبوک پخش است و اغلب به کرشمه ای، پسند و یا بقول "شاباجی" خانم (علی زرندی که در نقش او تئاتر رادیوئی اجرا می کرد) "لایک" می خورند، جز انگشت شمارانی، چرا از او یاد نمی کنند؟

این که بهائی بود یا نبود؟ برای من بی تفاوت است، بویژه که جنبش "بابیه" را در آغاز آن، جنبشی مترقی و علیه ارتجاع مذهبی در تشییع می دانم. اما، درباره قره العین، مهم دانش، احساس شاعرانه، جسارت کم نظیر و ایمان اوست که نباید فراموش شود.

در 36 سالگی به فرمان ناصرالدین شاه به طرز فیجعی به قتل رسید. یعنی خفه اش کردند. شرح کشته شدن او، بصورت تحقیق به تحریر در نیآمده، اما گفته می شود که هنوز نیمه جان بوده که او را به چاهی می افکنند و آخرین نفس ها را که شاید آخرین آن "آه" افسوس بوده، در آن چاه می کشد. هر زمان که از کنار بانک ملی ایران، در خیابان فردوسی عبور می کنید، یادتان باشد که این بنا، روی زمین باغی بالا رفته که به باغ ایلخانی معروف بود و قره العین در آن نیمه جان به گور شد. زیر کدام سنگ و آجر، در کدام ضلع این بنا قرة العین خفته است؟

آن که خطاب به قدرت دوران و مرتجعین مذهبی که در رکاب قدرت دربار مستبد شاهنشاهی بودند سرود: 

 

تو و تخت و تاج سكندری
من و راه و رسم قلندری
اگر آن خوشست، تو در خوری
و گر این بدست، مرا سزا

 

و آنچه که در باره مترقی بودن جنبش بابیه و مساوات طلبی و ارتجاع ستیزی آن گفته می شود، در ابیات زیر که از سروده های قره العین است، به عیان آشکار است و او را به جرم همین گفته ها و اعتقادات خفه کردند، نه به جرم بهائی بودن، که در اصل در دوران او جنبش بابیه مطرح بود و نه بهائیت. و اگر در جمهوری اسلامی انتشار آثار او ممنوع است و نام بردن از وی در مطبوعات "جرم"، بهائیت و بهائی بودن او بهانه است، چرا که ارتجاع ستیزی و مساوات و عدالت خواهی قره العین است که جمهوری اسلامی و روحانیون مرتجع با آن مسئله دارند و با آن مخالف اند. جان کلام اینجاست. سخن شناسی اینجاست!

 

دیگر ننشیند شیخ بر مسند تزویر
دیگر نشود مسجد دكان تقدّس
بُبریده شود رشته تحت الحنك از دم
نه شیخ بجا ماند، نه زرق و تدّلس
آزاد شود دهر ز اوهام و خرافات

 

از قره العین شروع کنیم، به پروین اعتصامی برسیم و از فروغ فرخزاد بگوئیم و خانم سیمین بهبهانی برسیم. اما مبادا یادمان برود، این راه دراز چگونه و به چه قیمتی طی شده و چشم انتظاران بر خاک خفته، تنها در گورستان ظهرالدوله و یا امام زاده طاهر و گوشه هنرمندان در بهشت زهرا نخوابیده اند. زیر دیوارهای بانک ملی در خیابان فردوسی هم خفته اند آنها که در این راه جان باختند و گلویشان را آنقدر فشردند تا به خواب مرگ بروند. خفه شان کردند زیرا تا آخرین دم حاضر نشدند فریاد خویش را در گلو خفه کنند. قره العین از این قبیله است! فبیله ای که یادشان آتش به جان می زند.

از كتاب شادروان یحیی آرین پور "ازصبا تا نیما" و از میان یادداشت های زنده یاد احسان طبری گزیده ای را برای معرفی قره العین و قرار گرفتن در فضای خوفناک سلطه ارتجاع مذهبی و مقابله با آن که پیوسته در زیر پوست ایران وجود داشته، برایتان انتخابی کرده ام که می خوانید:

 

آرین پور، محقق برجسته تاریخ ادبیات معاصر ایران و نویسنده کتاب سه جلدی "از صبا تا نیما" می نویسد:

 

زرین تاج را شیخیه " قرة العین" و بابیه " طاهره" لقب دادند. وی فرزند حاج صالح قزوینی و همسرملا محمد برغائی بود. در سال 1233 هجری قمری در قزوین به دنیا آمد. فقه و اصول و كلام و ادبیات عرب را نزد پدر آموخت. آثار شیخ احسائی و سید رشتی را مطالعه كرد و با سید رشتی مكاتبه و ارتباط برقرار كرد و سید در رسائل خود او را قره العین نامید.

مطالعه آثار و عقاید شیخیه زندگانی او را دگرگون ساخت. دو پسر و یك دختر خود را به شوهر(پسرعموی خود) سپرد و به قصد دیدن سید رشتی به كربلا رفت. وقتی به آنجا رسید كه سید در گذشته بود. قره العین در آن زمان 29 سال داشت. در خانه سید اقامت گزید و از پس پرده به تدریس و افاده طلاب پرداخت.

جمعی به خانه سید رشتی ریختند كه قره العین در آنجا منزل داشت. ناچار به بغداد گریخت و در آنجا نیز بدستور والی بغداد توقیف و بعد به فرمان سلطان عثمانی، در اوائل سال 1263 هجری قمری به ایران بازگردانده شد. وارد قزوین شد. پس از كشته شدن عمو و پدرشوهرش بدست پیروان سید باب، به تهران آمد و به دشت "بدشت" در هفت كیلومتری شاهرود رفت و در انجمنی كه درآنجا برپا شده بود شركت كرد. حضور بی حجاب او در آن انجمن غوغائی برپا كرد. از آنجا به قزوین بازگشت. بعد از كشته شدن "باب" او را از قزوین به تهران آوردند و در باغ "محمودخان" كلانتر تهران، در یك بالاخانه بی پله زندانی كردند. در آن جا زندانی بود تا وقتی كه به ناصرالدین شاه تیراندازی شد. در این زمان 36 سال بیشتر نداشت. به امر شاه كه از این ترور جان بدر برده بود و وزیرش "میرزا آقاخانه نوری” او را در باغ ایلخانی (محل كنونی بانك ملی ایران) كشتند. مفتی بغداد در ترجمه حال او می‌گوید: "من دراین زن فضل و كمالی دیدم كه در بسیاری از مردان ندیده ام. او دارای عقل و استحانت و حیا و صیانت بسیاربود." او در شعر سخت متاثر از متقدمان، از جمله مولانا جلاالدین و همچنین جامی است.

زنده یاد احسان طبری، فیلسیوف بزرگ مارکسیست، در کتاب خود با نام "جستارهائی از تاریخ" می نویسد:

 

«درفقه، اصول، كلام، ادبیات عرب دستی قوی داشت و در كربلا هنگام اقامت در اندرون خانه حاج كاظم رشتی از پس پرده تدریس می كرد و به سبب شعر و نثر استادانه خویش درسراسر ایران معروف است. وی پس از دعوی باب به او پیوست و جز 18 تن پیروان اولیه با حروف "حی" است.

درتمام جریان مبارزات بابیه با شجاعت حیرت انگیزی عقاید آنها را تبلیغ می كرد. در اجتماع بی حجاب در مقابل جماعتی حیرت زده ظاهر شد و مردان را برادران خود خواند. در ایام بابیان در قلعه طبرسی، سالی در زندان ماند و پس از توطئه نیاوران (ترور ناکام ناصرالدین شاه) بدستورشاه و "آقا خان" صدراعظم شاه، درباغ ایلخانی او را كه با دلاوری از قبول پیشنهاد تسلیم و انكارعقاید باب بشدت سر باز زده بود خفه كردند. او بی شك از اعاظم زنان تاریخ كشورماست.»

نقل از فیسبوک علی خدائی

 

پیک نت  4  آبــــــان

 
 

اشتراک گذاری: