ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

4 مـــــــهر  1392

infos@pyknet.net

 
 
 

اگر آن دیگری
این یکی را کشته بود؟

 
 
 
 

نشریه "اندیشه پویا" در شماره خرداد و تیر 1392- ( صفحه 75) خود مقاله ای تحقیقی دارد از "محمد حسین خسروپناه"، درباره ترور سپهبد رزم آراء شوهر خواهر صادق هدایت. تروری که همچنان در پرده ابهام است. به این دلیل که فدائیان اسلام در این ترور مستقیما دست داشتند و بعدها در خاطرات "سید ضیاء" (طراح کودتای 1299 و روی کار آمدن رضاشاه) که به همت دکتر صدرالدین الهی منتشر شد، اشاره بی انکاری درباره نقش شاه در این ترور وجود دارد. ان مقاله را در شماره 426 راه توده می توانید و آنچه در ادامه این متن میخوانید، بخشی از خاطرات سید ضیاء است

 

یکی از مهم ترین ترورهائی که در زمان شاه انجام شد، ترور سپهبد رزم آراء نخست وزیر نظامی شاه بود. او که پیش از آن رئیس ستاد ارتش بود، می گویند قربانی وحشت شاه از کودتای او علیه دربار و شخص شاه شد. عامل ترور فدائیان اسلام بودند. کدام دست های پشت صحنه به شاه خبر دادند که باید رزم آراء ترور شود و شاه در جریان آن ترور بود؟ و کدام رابطین پنهان آن دست های پنهان (شاید انگلستان و یا امریکا) در فدائیان اسلام آنقدر حضور و نفوذ داشتند که بتوانند آنها را کارگزار شاه برای ترور رزم آرا کنند؟ هنوز موتلفه اسلامی و فدائیان اسلام از خلیل طهماسبی عامل ترور رزم آراء بعنوان یک قهرمان یاد می کنند، اما واقعیت اینست که او اگر هم قهرمان بود، قهرمان اجرای نقشه شاه بود. کتاب «سید ضیاء» که به همت دکتر صدرالدین الهی منتشر شده، حاوی مصاحبه مشروح وی با سید ضیاء است که پیاده و نوشته شده است. در بخشی از این کتاب، سید ضیاء با صراحت تعریف می کند که شاه آمر ترور رزم آراء بود. سید ضیا شخصیت کوچکی در سیاست معاصر ایران نبود. او عامل کودتای اسفند 1299 و روی کار آمدن رضا شاه بود و تا آخرین سالهای حیات نیز مشاور محمد رضاشاه بود. این که اگر شاه رزم آراء را از صحنه روزگار حذف نمی کرد، ایران اکنون دارای چه نظام و چه حکومتی بود به همان اندازه قابل حدس و گمان است که نتیجه باقی ماندن شاه و کشته شدن رزم آراء!

شرح ترور سپهبد رزم آراء را به نقل از کتاب سید ضیاء و از دهان خود او می خوانید:

«خدمت اعلیحضرت بودم برای کار مهمی که خواسته بودند در باره آن مشورتی داشته باشیم. اعلیحضرت در دفتر کارش در کاخ مرمر نشسته بود. بر خلاف همیشه که وقتی موضوع مشورتی پیش می آمد، تمام هوش و حواس را به کار می داد، نوعی حواس پرتی و پریشان خاطری در ایشان می دیدم. به ساعت نگاه می کرد، به تلفن خیره می شد و اصلا حواسش به من نبود. من گاهی سکوت میکردم، اما ایشان حرفی به میان می آورد که از یک طرف پریشانی خاطریش محسوس نباشد و از طرف دیگر سکوت سنگینی نکند. من پشت به در اتاق نشسته بودم و اعلیحضرت سرجایش راحت نبود. مثل این که لب صندلی نشسته و آماده بلند شدن باشد.

در این اثنا در باز شد. کسی شتاب زده بر آستانه در ظاهر گردید و بدون این که مرا دیده باشد و یا شاید بر اثر هیجان، با صدای بلند گفت:

- تمام شد قربان.

شاه مثل کسی که خبر آرام بخشی را شنیده باشد راحت توی صندلی افتاد. چشم ها را بست و پس از لحظه ای چشم گشود و به من گفت:

- آقا، فردا، پس فردا بیائید که حرفمان را تمام کنیم.

من که برخاسته بودم، سر برگرداندم و آقای اسدالله علم وزیر کشور را بر آستانه در دیدم. در سراسری کاخ شنیدم که سپهبد رزم آرا را درحالی که برای برچیدن ختم ایت الله فیض همراه علم به مسجد شاه رفته بود با تیر زده اند و نخست وزیر در جا جان سپرده است.

افسر برجسته ای بود. ولی خیلی خطرناک. خیلی خطرناک.

خلیل طهماسبی از فدائیان اسلام اعتراف کرد که او ترور را انجام داده است.»

 

راه توده: در خاطرات علم و دیگران هست که رزم آراء آن روز در دفتر کارش مشغول کار بوده و نمی خواسته به مجلس ختم برود و برنامه اش را می خواسته تغییر بدهد و یا دیر کرده بود. علم که وزیر کابینه او بود، مراجعه کرده و او را تشویق می کند که زودتر برویم مجلس ختم که دیر می شود!

پیک نت  4  مــــــــــهر

 
 

اشتراک گذاری: