هر سیاستمداری در زندگی سیاسی خود لحظاتی دارد که جایگاه او را
در تاریخ برای همیشه روشن میکند. لحظاتی که به آن میتوان
لحظات طلایی گفت.
و هر سیاستمداری که در زندگی سیاسی سرزمین
خود نقشهای مهمتری را بر دوش داشته باشد، لحظات طلایی بیشتری
را تجربه خواهد کرد.
لحظات طلایی اوج کار یک سیاستمدار است اما الزاماً اوج محبوبیت
یا مقبولیت او نیست. لحظات طلایی سیاستمداران اوج تصمیمگیری
آنهاست. همان لحظات استثنایی که یک نفر میتواند سرنوشت یک ملت
و یک دولت را تغییر دهد. این تغییر ممکن است مطلوب گروهی نباشد
اما هیچکس در اهمیت این تصمیم تردید نمیکند.
لحظات طلایی در زندگی رهبران سیاسی ما بسیار بودهاند: لحظهای
که امام خمینی در دوره انقلاب اسلامی فرمان نقض حکومت نظامی را
داد؛ لحظهای که تصمیم گرفت به ایران بازگردد و لحظهای که
تصمیم گرفت قطعنامهی 598 را بپذیرد همه از لحظات طلایی رهبر
انقلاب اسلامی بودند.
لحظهای که اکبر هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفت در نماز جمعه سال
1376 دربارهی رأی مردم سخن بگوید یا در نماز جمعه سال 1388
دربارهی آشتی ملی سخن بگوید نیز از لحظات طلایی رئیسجمهور
اسبق ایران بودند.
سیاستمدارانی هم بودند که از لحظات طلایی زندگی خود استفاده
نکردند و فرصتهای تاریخی را از دست دادند و با محافظهکاری از
تصمیمهای بزرگ ترسیدند.
تصمیمهای بزرگ البته الزاماً تصمیمهای خوب نیستند و اصولاً
تصمیمگیری در شرایط عادی و علیالسویه، کار سختی نیست.
تصمیمگیری در شرایط استثنایی است که یک سیاستمدار را
تاریخساز میکند چه خوب و چه بد. لحظهای که حسن روحانی تصمیم
گرفت با باراک اوباما حرف بزند یک لحظه طلایی و استثنایی بود،
همچنان لحظهای که تصمیم گرفت به محمد باقر قالیباف جواب بدهد
چنین بود. آن لحظه اول میتوانست روحانی را برای همیشه بازنده
انتخابات کند اما روحانی قبل از انتخابات که چیزی برای از دست
دادن نداشت؛ در آن زمان کمتر کسی فکر میکرد روحانی رئیسجمهور
شود پس او مخیر میان دو نوع بازندگی بود و با یک انتخاب
شجاعانه برنده انتخابات شد. در لحظه دوم اما روحانی چیزهای
بسیاری برای از دست دادن داشت اگر مکالمه تلفنی روحانی با
اوباما ناموفق میبود، روحانی همهی حاکمیت یگانهای که پشت
سفرش به آمریکا ساخته بود را از دست میرفت. اما روحانی این
اندازه جرأت ریسک داشت که به این کار دست بزند. در یک لحظه
دوستان به دشمنان و دشمنان به دوستان بدل شدند. آنان که تا ظهر
روز جمعه پنجم مهرماه در خطبهها و خطابهها از روحانی تجلیل
میکردند در ادامه حمایت از او تردید کردند و آنان که تا قبل
از مکالمه روحانی با اوباما او را ناتوان، تکراری و عاری از
خلاقیت سیاسی میدیدند در برابر این ابتکار عمل سیاسی منفعل
شدند. روحانی از لحظه طلایی خود به خوبی استفاده کرده بود. اما
این هواداری و آن مخالفخوانی تا چه اندازه اصالت داشت؟
تردیدی نباید کرد که این گروه از دوستان و دشمنان روحانی
اصالتی ندارند. در واقع کسانی که دوستی و دشمنیشان به یک تلفن
بند باشند دوستان و دشمنان استراتژیک رئیسجمهور نیستند.
حامیان استراتژیک رئیسجمهور کسانی هستند که اتفاقاً معتقدند،
زبان، ادبیات و ارائه سخنرانی روحانی در سازمان ملل ضعیف بود و
از سخنوری مانند روحانی و دستگاهی مانند وزارت خارجه بعید بود
چنین متن دشواری را در سازمان ملل ارائه کنند (نمونهای از این
نقد علمی را دکتر نصرالله پورجوادی در فیسبوک نوشت) اما همین
حامیان راهبردی مجموعهی اقدامات دیپلماتیک تیم «روحانی –
ظریف» در سازمان ملل را خلاقانه و نوآورانه میدانند. روحانی
حتی اگر با اوباما گفتوگو نکرده بود سفر موفقی را پشت سر
گذاشته بود. سفری که در آن وزیر خارجهاش در نزدیکترین فاصله
ممکن با وزیر خارجه آمریکا نشسته بود. آنان حتی از اینکه
روحانی به صورت اتفاقی در حاشیه یک میهمانی ناهار با اوباما
دست نداد خوشحالند چون دیپلماسی با هر نوع رادیکالیسم در تضاد
است چه رادیکالیسم راست و چه رادیکالیسم چپ. قرار نبوده و نیست
که تیم «روحانی – ظریف» همهی تأسیسات هستهای ایران را سوار
کشتی کند و با خود به سواحل نیویورک ببرد و تحویل سازمان ملل
بدهد و در کاخ سفید به انتظار اوباما بنشیند! هیچ اصلاحطلبی –
به خصوص اصلاحطلبانی که در انتخابات سال 1388 به موسوی و
کروبی و قبل از آن در انتخابات سال 1376 به خاتمی رأی دادند –
چنین توصیهای به روحانی نداشته و ندارند و آنان که باورهای
خود را بر اصلاحطلبان بار میکنند قطعاً اصلاحطلب نیستند.
آنان که قصد داشتند روحانی را در حد چهرهی تلطیفشدهی محمود
احمدینژاد در سازمان ملل و بیان همان اندیشهها با زبان دیگر
فرو بکاهند هم دوستان دولت نیستند، اگر دشمنان راهبردی آن
نباشند. انتخاب روحانی قطعاً بیانگر تجدیدنظر جدی ملت و حاکمیت
ایران در نوع نگاه به جهان سیاست و نظام بینالملل است. روحانی
از مبنا با احمدینژاد متفاوت است و اگر برخی اصولگرایان فکر
میکنند کار روحانی صرفاً نشان دادن ماهیت ایالات متحده آمریکا
و بازگشت به راه احمدینژاد است، در اشتباه محض به سر میبرند.
این گروه از اصولگرایان میخواهند رقیبان خویشتندار روحانی
باشند بنابراین منتظر کارشکنیهای اسرائیل در کار مذاکره با
آمریکا هستند. آنان همان کسانی هستند که به تحریف سخنان مقام
رهبری در حمایت از دیپلماسی دولت در قالب تیتر اول
روزنامههایشان دست میزنند و همان کسانی هستند که به پیروی از
گوبلز فکر میکنند اگر برای تحریف سخنان ظریف از درشتترین
قلم تیتر در صفحه اول روزنامههای خود استفاده کنند، میتوانند
دروغ را جای راست تحویل دهند. اما حتی دست گوبلز هم دیگر رو
شده است.
در چنین شرایطی وظیفه روزنامهنگار چیست؟
فرض بر این است که روزنامهنگاری از شؤون روشنفکری است و چون
روشنفکری یاد گرفته که همواره بر «قدرت» باشد نه «با قدرت»
باید روزنامهنگار روزگار ما هم «بر قدرت» باشد. با فرض پذیرش
این منطق (كه در جاي خود محل ترديد است) به یک تجربه توجه
کنید:
عصر خاتمی دورهی طلایی روزنامهنگاری ایران بود.
روزنامهنگاران بسیاری در آن دوره بالیدند و برآمدند. اما
عمدهی جوانانی که در عصر خاتمی روزنامهنگار شدند در یک کلام
مدافع دولتهای هفتم و هشتم بودند. آیا میتوان گفت آنان
روزنامهنگاران دولتی بودند؟ فکر نمیکنم این داوری درست باشد
چون هسته مرکزی قدرت – همان مفهومی که گفته میشود نقد آن کار
حرفهای روشنفکری است – در دولت قرار نداشت و اتفاقاً از همان
هسته به دولت حمله میشد. دولت در ایران هرگز مرکز اعمال قدرت
نبوده است و روزنامهنگاران عصر خاتمی به خوبی به این نکته
آگاهی داشتند اما چرا روزنامهنگاران عصر روحانی نباید از این
نظریه دفاع کنند؟
روحانی دقیقاً با همان مشکلاتی روبهروست که خاتمی با آن درگیر
بود با این تفاوت که استراتژی برخی یاران خاتمی – نه خود او –
حاکمیت دوگانه بود و استراتژی روحانی – برخلاف برخی حامیان
ظاهری او – حاکمیت یگانه است. روحانی تلاش میکند در مقام
دولتمرد – نه به عنوان یک فعالان سیاسی – حاکمیت را متحد و
یکپارچه کند و برای تصمیمات خود پشتوانه حاکمیتی ایجاد کند.
روحانی معتقد نیست دولت
تدارکاتچی
حکومت است و میخواهد قدرت نهاد دولت را احیا کند. خاتمی نیز
چنین ارادهای داشت اما متأسفانه دوستان و دشمنان چنین مجالی
را به او ندادند. اکنون روحانی در آغازِ موفق راه ناموفق سلف
صالح خود قرار دارد. چرا نباید به روحانی کمک کرد؟
گروهی از روزنامهنگاران سیاسی از بیرون مرزهای ملی سخن از
تفاوت و تمایز دولت بنفش و جنبش سبز میکنند و برخی دیگر از
سیاسیون در
خارج
از کشور از تضاد ناگزیر و تعارض محتوم دولت اعتدال و جنبش
اصلاح سخن میگویند. آنان به صراحت مینویسند که میان این دولت
و دولتهایی که در سال 1388 وعده ایجاد آن داده شده بود تعرض
وجود دارد. روزنامهنگار دیگری میگوید چرا ظریف در نيويورك
گزارش نقض حقوق بشر در ایران را تایید نکرده است! کلید پاسخ به
همه این ابهامات فهم استراتژی حاکمیت یگانه است:
دیپلماتی که میخواهد نماینده همه جمهوری اسلامی ایران در خارج
از کشور باشد آیا میتواند در مقام اپوزیسیون عمل کند؟ او
آگاهانه بار همه مسوولیت جمهوری اسلامی را بر دوش میکشد تا
بتواند همه اختیارات را داشته باشد و در آینده به استناد همین
اختیارات و مسوولیتها، مساله حقوق بشر در ایران را تدبیر کند
(با اين استدلال كه اين موضوع در مذاكرات خارجي اهميت دارد) و
این همان معنای حاکمیت یگانه است. اگر ظريف هم به خيل منتقدان
حاكميت بپيوندد چه تحولي رخ ميدهد؟ ايجاد نسبت ميان
مسووليتها و اختيارات مهمترين هدف استراتژي حاكميت يگانه است.
حل معضلات داخلی به وسیله راهکارهای داخلی اساس استراتژی
حاکمیت یگانه است. برهمین اساس است که اصلاحطلبان داخل کشور
از دولت دفاع میکنند. سیدمحمد خاتمی بنیانگذار گفتمان
اصلاحطلبی در دولتهای جمهوری اسلامی نهتنها از نامزدی
روحانی حمایت کرده بلکه در این پنجاه روز بارها از دولت روحانی
حمایت کرده است. از دو نامزد اصلاحطلب انتخابات 88 هم
اخبار موثقی
مبنی بر حمایت از دولت وجود دارد که منابع آگاه خود به هنگام
آنها را منتشر خواهند کرد. احزاب سیاسی اصلاحطلب و اعضای
گرفتار آمده آنان نیز از دولت حمایت میکنند. آنان به خوبی
میدانند که اکنون هنگامه قرار گرفتن «جبهه اصلاحات» در موقعیت
«اپوزیسیون» نیست. اصلاحطلبان داخل کشور میدانند که دیگر
نمیتوان همزمان هم در دولت بود و هم مخالف حاکمیت. اکنون
میتوان با تدبیر و اعتدال تفکر اصلاحطلبانه را در درون
حاکمیت پیگیری کرد. معیار اصلاحطلب بودن است نه اپوزیسیون
بودن. اکنون میتوان حرفهای اصلاحطلبانه و اعمال
اصلاحطلبانه را از دست و زبان حتی اصولگرایانی دید که راه
اعتدال در پیش گرفتهاند و به عنوان کارگزار دولت یا دیگر
نهادهایی که پیام 24 خرداد را شنیدهاند به تجدیدنظر روی
آوردهاند. چرا باید این موقعیت را با موقعیت در اپوزیسیون
ماندن از دست داد؟ در هیچ جای جهان جریانی که نامزد آن در
انتخابات پیروز شود علیه نامزدش موضعگیری نمیکند حتی اگر
نامزد به مرکزیت آن حزب تعلق نداشته باشد و مثلاً در یک حرکت
ائتلافی نامزد واحد آن جریان یا جبهه سیاسی شده باشد. دورهی
احزاب دوپا و احزاب دوزیست به سر آمده. امروزه همه احزاب
اصلاحطلب در دولت عضو رسمی دارند دولتی که قرار است هسته
مرکزی حکومت باشد نه
تدارکاتچی
نظام. اکنون این احزاب چگونه میتوانند اپوزیسیون هم باشند؟!
میان واقعیت و آرمان همیشه فاصلهای وجود دارد. اصلاحطلبی و
اعتدالگرایی ایجاد پیوند میان این دو است. هیچ دموکراسیای
کامل نیست. هیچ دولتی ایدهآل نیست. میتوان به سوی
ایدهآلها حرکت کرد اما نمیتوان در ایدهآلها باقی ماند.
گروهی میتوانند تا
ابد
اپوزیسیون بمانند و به نقد مدام دست زنند. دولت روحانی نه
میخواهد و نه میتواند جلوی این اپوزیسیون ابدی را بگیرد.
اصولگرایان، اپوزیسیون درون نظام روحانی هستند و گروهی از
انحلالطلبان خارج از کشور هم با تکرار این سخن که روحانی همان
احمدینژاد اتوکشیده است یا تاکید بر این جمله نادرست که
روحانی اختیاری ندارد،
اپوزیسیون
بیرون از نظام این دولت هستند. اما اصلاحطلبان اپوزیسیون دولت
روحانی نیستند. اکنون دولتی شکل گرفته که همه احزاب اصلاحطلب
از مسائل درون آن خبر دارند و مشکلات آن را میشناسند. آنان
میدانند این دولت اگر موفق به حل مسأله هستهای شود، اگر بعد
از آن بتوانند رونق اقتصادی ایجاد کنند، اگر در پناه امید
اجتماعی شکل گرفته بعد از انتخابات 24 خرداد به فرآیند
آزادیهای سیاسی به خصوص رهایی زندانیان و عبور از حصرها و
محدودیتها کمک کند، دولت
موفقی
خواهد بود. اقدامات 50 روزه اخیر اگرچه با برخی آرمانها (و
گاه رویاها) فاصله دارد اما با شناخت واقعیتهای جامعه امروز
ایران میتواند در مجموع قابل دفاع باشد. مطمئن باشید اگر در
شرایط کنونی نامزدهای اصلاحطلب سال 88 هم به قدرت میرسیدند
با وجود این ترکیب از پارلمان و حاکمیت، دولتی متفاوت از دولت
روحانی نمیتوانستند تشکیل دهند. همچنان که دولت خاتمی در سال
1376 چندان متمایز از این دولت نبود.
نقد ابدی و دفاع دائمی هیچ یک اصالت ذاتی ندارند. ما تا زمانی
مدافع دولت روحانی خواهیم بود که این دولت از اعتدال، تدبیر،
امید و اصلاح دفاع کند و به نظر میرسد تاکنون دفاع کرده و
احتمالاً بر همین راه باقی خواهد ماند. اگر این دولت ذرهای از
اصول خود فاصله بگیرد تردیدی در نقد آن نخواهیم کرد. در عین
حال تا زمانی که این دولت به اصول خود وفادار است در دفاع از
آن تردیدی نخواهیم کرد. ما امروز با رئیسجمهوری روبهرو هستیم
که کلیه خطابههای او از نگاه مخاطبان با نقد و بررسی افکار
عمومی مواجه میشود. ما امروز با رئیسجمهوری روبهرو هستیم که
در همین فرصت کوتاه 50 روزه، نه در حد انتظار که فوق انتظار
افکار عمومی ظاهر شده است. گامهایی که این دولت در سیاست
خارجی برداشته با هیچ دولتی قابل قیاس نیست. اینک در برابر
لنگه کفشی که برخی اصولگرایان نثار این دولت میکند آیا
اصلاحطلبان هم باید کلوخی روانه آن کنند؟
روزنامهنگار مستقل نه چریک است نه دیپلمات. کارمند روابط
عمومی هیچ دولتی هم نیست. نه در صداوسیمای جمهوری اسلامی کار
میکند نه در رادیو و تلویزیون هیچ دولت دیگری. اما هیچ
روزنامهنگاری نمیتواند بگوید با سیاست کاری ندارد. ماكس وبر
اولين جامعهشناسي بود كه از سياستمداري به عنوان يك حرفه نام
برد و روزنامهنگاران را از زمره سياستمداران حرفهاي
ميدانست. همه ما با سیاست کار داریم. چه کسانی که شیفته
خاتمی بودند و چه کسانی که شیفته روحانی هستند و چه کسانی که
جمع این دو رئیسجمهور را هم ممکن میدانند و هم مفید. این فقط
ما نیستیم كه موضعگیری صریح سیاسی داریم. حتی خبرنگاران
شبکههای حرفهای مانند CNN و BBCهم
موضعگیری سیاسی میکنند. معتبرترین هفتهنامه سیاسی – اقتصادی
جهان، اکونومیست نهتنها از گفتمان لیبرال دموکراسی دفاع
میکند بلکه رسماً در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و انتخابات
پارلمانی بریتانیا از نامزدها و احزاب دفاع میکند. «تحلیل
بیطرفانه» که روزگاری شعار رسانهها بود ظاهراً ناممکن است
اما «تحلیل منصفانه» ضرورت کار روزنامهنویسی است. هر کسی
میتواند این دیدگاه را نقد و حتی نفی کند اما هیچ کس را
نمیتوان با تهمت سياستورزي از میدان به در کرد. اگر
روزنامهنگاری دولتی بد است روزنامهنگاری برای هر دولتی بد
است و اگر روزنامهنگاری سیاسی مجاز است در هر دورهای مجاز
است. میان حمایت از دولت روحانی و دولت خاتمی هیچ فرقی نیست
حداقل تا زمانی که میان روحانی و خاتمی تفاوتی نیست
روزنامهنگار نمیتواند در برابر سرنوشت جامعه خود بیتفاوت
باشد و در برابر هجمههای ناحق سکوت کند. روزنامهنگار
نمیتواند با خیالپردازی واقعیتها را نبیند. روزنامهنگار
نمیتواند سیاسی نباشد. حتی روزنامهنگاران عامهپسند ما با
گوشت و پوست خود سیاست را در این سالهای سخت درک کردند پس
روزنامهنگاران مستقل چگونه میتوانند سياست را نادیده بگیرند
و بیطرف باشند؟
حسن روحانی از لحظه طلایی ریاستجهوری خود به خوبی استفاده
کرد. این لحظه طلایی در زندگی تک تک شهروندان ایران نقش دارد.
اگر روحانی موفق شود با این شاه کلید قفلهای زیادی باز میشود
و اگر روحانی موفق نشود درهای زیادی به روی ما بسته خواهد شد.
ما باید این لحظه طلایی را درک کنیم. قرار نیست همه بار تاریخ
را بر دوش روحانی بیندازیم. روحانی فقط در برابر مسائلی متعهد
است که تعهد اجرای آنها را داده است. از سوی دیگر برای اجرای
برخی تعهدات روحانی باید صبر کرد. باید منتظر شرایط و لوازم
اجرای آن تعهدات بود. اگر روزی، روزگاری روحانی به تعهدات خود
پشت پا زد آن لحظه، لحظه نقد روحانی خواهد بود لحظهای که هنوز
فرا نرسیده است.
پیک نت 22
مــــــــــهر |