یکشنبه گذشته جمعی از فرهنگ دوستان ایرانی در شهر کلن – آلمان
گرد هم آمدند تا از محمد زهرائی، ناشر جان کوش ایرانی یاد کنند
.
معصومه زهرائی خواهر شادروان زهرائی و تنی چند از دوستانش وی،
درباره شخصیت و خدمات فرهنگی او به جامعه ایرانی سخن گفتند.
کسانی زندگی را بر دیگران سیاه می کنند و کسانی از سیاهی
زیبائی می آفرینند. زهرائی یکی از آنها بود، که سیاهی های
زندگی به او آموخت باید زندگی را زیبا کرد. آنچه دوست داشتنی
است زیبائی است. باید زندگی را زیبا ساخت و باید برای همه
زیبا ساخت. او چنان زیبائی را دوست داشت که حتی از سیاهی مرکب
نیز زیبائی های چشم نواز می آفرید. برای کسانی می آفرید که
به فرهنگ عشق می ورزند و تا آخرین نفس بر این پیمان استوار
ماند. خود او از ده سالگی با از دست دادن پدر با چهره خشن
زندگی روبرو شد ه بود. مجبور بود با جسم کم توان کودکانه اش
بار سنگین نان آوری به خانه را بر دوش بکشد. اما عشق به آموختن
و یاد گرفتن او را چنان شیفته کتاب کرد که در اولین فرصت که
بختش یاری کرد نخستین کتاب فروشی خود را در مشهد برپا کرد.
کتابفروشی رازی. کتاب خوانی زهرائی و استعدادی که در آموختن
داشت، او را به مسائل و جریان های سیاسی دوران آشنا ساخت و
چنان در این راه پیش تاخت که روزی به "جرم" انسان دوستی سر
از زندان در آورد.
پس از آزادی از زندان در مشهد دیگر اجازه نشر کتاب نداشت. به
تهران آمد تا کار نشر کتاب را دنبال کند. او دل به نشر کتاب
و گسترش فرهنگ، آن هم به چشم نواز ترین صورت بسته بود. دل
بستن یعنی عشق ورزیدن . کار زهرائی کار دل بود. فرق کار گل و
کار دل در اینست که از یکی فرار می کنی و در دیگری غرق می شوی
و خود خواسته غرق می شوی. کار دل عشق ورزی است، عشق ورزی کار
هشت ساعت در روز نیست. ساعت ندارد. شب و روز نمی شناسد. زهرائی
چنین بود، چنین کرد و چنین رفت.عاشق پیشه ای که در سراسر
زندگی آگاهانه خود عشق ورزی، عشق به آرمانی که زیبا بود و
"کتاب" کلید راه یافتن به بارگاه آن زیبائی. چه آرمانی دل پذیر
تر از زیبا کردن زندگی برای همگان است.
پرویز صادقی از دوستان دیرین زهرائی که در آن جمع 250 نفری
یکشنبه شب حضور داشت، گفت مردی که از اعماق جامعه برخاسته بود،
نیازهای زمان را خوب می شناخت. هدف او از لحاظ مضمون انتشار
فرهنگ، گسترش دانائی و دانش و از لحاظ شکل ارتقاء سطح چاپ و
نشر کتاب در ایران و رساندن آن به استاندارد های جهانی بود. و
در این عرصه کاری کرد کارستان. صادقی گفت: روزگار تلخ هرگز
روشن بینی، امید، نشاط روحی، سرزندگی و شاد خواری او را تیره
نکرد. او همیشه برای آگاهی از دیدگاه مخالفش آمادگی و روئی
گشاده داشت. از جزم اندیشی به دور بود. صاحب فکری پویا و جوان
بود و از جمود فکری گریزان.
جمهوری اسلامی هم به شیوه خود از این تلاش پرشور و عشق بی بند
او به فرهنگ ایران چنین قدر دانی کرد که تا پایان عمر به او
اجازه نشر نداد. نشر " کارنامه " بنام همسر او بود. بگذریم که
پس از درگذشتش انسانی از میان روحانیون و حاکمان منزلتش را ارج
نهاد و در باب خاموشی اش اطلاعیه داد: محمد خاتمی!
پیک نت 16
شهریور |