سه نوشته من به همراه عکس هایش از روی صفحه ام پریده اند. سبزه
میدان، الموت و کویر. دلیلش را نمی دانم. فکر می کنم اشتباه
خودم بود. هر کدام از این سه مطلب را می خواهم به فاصله یک یا
دو روز دوباره به اشتراک بگذارم و بعد بروم سراغ عکس ها و
مطالب تازه. اول "سبزه میدان" : اول مطلب سبزه میدان:
می خواستم برایتان از معروف ترین میدان رشت بنویسم. هر گوشه و
کناری را جستجو کردم تا مگر نکته ي تازه ای از این میدان زیبا
و پرخاطره شهرمان بیابم. گشتم و نیافتم. همه چیز را گفته و
نوشته اند، مگر یک نکته که من اطلاعاتی که درباره سبزه میدان
جمع کرده ام را می خواهم با آن شروع کنم. بسیاری از شهرهای
بزرگ و معروف ایران "سبزه میدان" دارند. اصفهان، تهران، قزوین،
ساری، بابل، زنجان و خیلی شهرهای دیگر. اما دقت کرده اید که
نام همه آنها "سبزه میدان" است و نه "میدان سبز". و این گويش
گیلک هاست که صفت و موصوف و اسم و صفت را برعکس می گويند. مثلا
همه جای ایران می گویند "دختر زیبا" اما گیلک ها می گويند
"زیبا دختر" و یا "کنار دریا" را می گوئیم "دریا کنار"، بازار
جمعه را می گوئیم "جمعه بازار" و.... تا می رسیم به "سبزه
میدان" که در فارسی "میدان سبز" است اما در گویش گیلکی "سبزه
میدان" است. و حالا، دقت کرده اید که در همه شهرهای ایران که
اگر میدانی را سبز یافته و خواسته اند نامی با اشاره به سبزی
اش برای آن انتخاب کنند، گفته اند و گذاشته اند "سبزه میدان".
و لابد به یاد میدان زیبای شهرمان "رشت" که تاریخی ترین میدانش
"سبزه میدان" است. در اطراف همین میدان، هر غروب گروه گروه
مردم جمع می شده اند. از کار و کسب و کشت و برداشت می گفته
اند، می خریده اند و می فروخته اند، دیدار تازه می کرده اند و
اغلب کدخدا منشانه مشکلاتشان را حل و فصل می کرده اند. از دل
همین دیدار و بحث ها و یافتن راه حل های کدخدامنشانه، سرانجام
میرزای جنگلی یک سر و گردن از همه بلند تر و دو سر و گردن از
همه عادل تر و با انصاف تر پیدا شد و حرفش را فصل الخطاب هر
مشورت و اختلاف و رایزنی. شد و شد، رفت و رفت، تا هر آنچه که
مردم منتظرش بودند، برای یک زندگی عادلانه تر و استوار بر
مساوات و برابری و برادری شکل گرفت: انقلاب جنگل! در کنار همین
میدان انقلابیونی که از جنگل ها به شهر سرک می کشیدند، با هم
دیدار کردند، خانوادهایشان به دیدارشان آمدند و از همین میدان
بدرقه شدند تا به عمق جنگل های سر بلند گیلان باز گردند و کار
انقلاب را پی بگیرند. اولین ستاد جمهوری کوتاه مدت گیلان در
کنار همین میدان شکل گرفت و بنائی در گوشه ای از همین میدان شد
معیادگاه جمهوری گیلان. می بینید، این سبزه میدان ما چه گذشته
ای را در سینه خود حفظ کرده است؟ حکومت ها، چند بار نامش را
عوض کردند، مثلا در زمان شاه اسم آن تبدیل کردند به میدان
"شهبانو فرح" اما مردم ما زیر بار نرفتند و همان "سبزه میدان"
خطابش کردند و همچنان می کنند. در دیگر شهرها هم همینطور شد.
مثلا نام سبزه میدان قزوین را عوض کردند اما مردم قزوین زیر
بار نرفتند. در اصفهان هم همینطور و دیگر شهرها هم. شناسنامه
خیابان ها و میدان ها و گذرگاه ها در سینه های مردم است و سینه
به سینه، نسل به نسل نقل شده است. مگر حکومت ها می توانند این
نام ها را از ذهن و خاطره تاریخی یک ملت پاک کنند؟
نقل
از فیسبوک منیره نوری
https://www.facebook.com/monireh.noori پیک نت 31
شهریور |