| 
                  
                   
					
					در روزگارانی دور، غریبی وقت اذان وارد قریه ای شد و برای نماز 
					به مسجد رفت. امام جماعت را دید 
					
					که 
					
					یک دست و یک پا ، یک گوشش بریده بود و یک چشمش از کاسه درآمده 
					بود. 
					
					
					از ریش سپیدی، علت پرسید. 
					
					
					پیرمرد لبخندی زد و گفت: 
					
					
					راه خطا رفت، به حکم شرع پایش را قطع کردیم.
					دزدی کرد، دستش را بریدیم 
					. 
					
					گوش به خطا سپرد، گوشش را کندیم  و چشم به نامحرم دوخت، چشمش 
					از کاسه درآوردیم. 
					
					
					مرد طعنه زد: با این همه فضیلت، چطور امام جماعتش کردید ؟ 
					
					
					پیرمرد گفت : آخر، اگر جلوی چشممان نبود، وقت نماز کفش هامان 
					را می دزدید. 
					
					
					لطفا، هیچ مپندارید که این حکایت بدان آوردم که احمدی نژاد عضو 
					مجمع تشخیص مصلحت نظام
					
					
					 شد. 
					
					
					 
					
					https://www.facebook.com/robabeh.mazlumi?ref=ts&fref=ts 
					پیک نت  24
					 مــــــــــرداد  |