ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

29 تیــــــر  1392

infos@pyknet.net

 
 
 

ویلای اسالم
نه به آل احمد وفا کرد و نه به سیمین دانشور
!

 
 
 
 

دراین چند پستی که در باره سفرم به اسالم و تالش نوشتم، دوستانم از من خواستند که سری هم به خانه جلال آل احمد در اسالم بزنم. رفتم تا هم خانه را پیدا کنم و هم آن ساحل اسالم را ببینم که گفته بودند 4.5 کیلومتر بيشتر از جاده ي اصلي فاصله ندارد. رفتم. ساحل کم نظیر را دیدم، اما از خانه و یا ویلای جلال آل احمد که در آن در گذشت خبر نبود. ویلا را آب برده است. همچنان که جلال آل احمد و همسرش سیمین دانشور که این ویلا، خانه رویائی شان بود را "مرگ" برده است. نفرین بر "زمان" که جسم و رویاها، همه را باهم به کام می کشد و می رباید.

از آن ویلای ساده که آل احمد و سیمین، برای فرار از تهران، به آن پناه می بردند، نوک یکی از دیوارهای خانه از لابلای ماسه های ساحل اسالم بیرون مانده و چند لوله سفالی فاضلاب. و البته تابلوئی که می گوید این "خیابان آل احمد" است. نیاز نیست که من و شما برای اینهمه بی داد روزگار گریه کنیم، اشک همه ما از چهره تابلو روان است!

مردم محلی گفتند که تا 8 - 10 سال پيش خانه ای بود و سپس هیچ نبود!

ساحل اسالم کم نظیر است و کم موج. کارخانه چوب اسالم، برو بروی سابق را ندارد، اما هنوز مثل خیلی از کارخانه های دیگر "لک و لکی" می کند. شاید با آمدن دولت جدید و وعده ای که برای تولید و صنایع داده رونق سابقش باز گردد.

در همین ساحل و در فاصله کمی از خانه آل احمد که به زیر آب رفته، ویلاهائی در دست بناست و روی ماسه ها می روید که گفتند ویلاهای سازمانی نیروی انتظامی است. 

رُمان زیبای "سووشون" خانم دانشور را اگر نخوانده اید توصیه می کنم بخوانید. فکر می کنم قهرمان آن رمان، یعنی "یوسف"، آل احمد است و "زری" در همان رمان، خود خانم دانشور. و چه تصورات رویائی خانم دانشور در آن رمان از سرانجام آل احمد داشته! مرگ آل احمد به آن ختم نشد که مرگ تراژیک "یوسف" ختم شد. آل احمد آن نبود که "یوسف" بود. او به خسی تبدیل شد در میقات! (گزارش آل احمد، از سفر به مکه!) و خانم دانشور ماند و ماند تا شد بزرگترین رمان نویس زن ایرانی و زیباترین گزارش را هم از مرگ جلال آل احمد در همان ویلائی که حالا زیر آب رفته نوشت. این چند خط را از آن گزارش مرگ برایتان اینجا می گذارم. آن شب آخر در همین ویلائی که دیگر نیست، چنین گذشت که خانم دانشور در فصل "چنین رفت حکایت" در کتاب "غروب جلال" که نشر "آئینه جنوب" منتشر کرده نوشته است:

«
به جلال نگاه کردم. دیدم چشم به پنجره دوخته، چشم هایش به پنجره خیره شده، تبسمی بر لبش بود. آرام و آسوده. صبح زود همه آمدند، هر که دراین دو ماه و چند روز آخر دیده بودش و شناخته بودش. زن ها و مردها و بچه های شالیکار که غالبا در زیر باران و یا آفتاب سوارشان کرده بود و به مقصد رسانده بودشان، شب پاها که تا صبح طبل می زدند تا خوک ها را از مزارع برنج برانند و خواب را از چشم همه می پرانیدند و جلال چند بسته ی سیگار اشنو بر میداشت و به سراغشان می رفت. شب اول غریبه انگاشته بودندش اما بعد، خودی تر از هر خودی می دانستندش.
شمس و دکتر عبدالحسین شیخ و تیمسار ریاحی و مهندس توکلی و دکتر خبره زاده از تهران رسیدند. 
تابوت را در آمبولانس گذاشتند و راه افتادیم. 

پس از مرگ جلال، شایعه های بسیاری درباره ی او سر زبان ها افتاد. .. از جمله این که جلال را ساواک کشته است و زنش که من باشم، تهدید شده ام که سکوت پیش گیرم و اندیشه کار خویش گیرم.
جلال از همان اوان ازدواجمان در خلط سینه اش خون دیده شد. سل نداشت اما برونشیت مزمن داشتو قلبش هم نسبت به اندامش کوچک بود و سیگار کشیدن و نوشیدن نوشابه(مشروب) برایش ممنوع شده بود. پدرش حضرت آیت الله سیداحمد طالقانی جلال را پیش دکتر عباس آل احمد برد. این تشخیص را او هم داد. هرچه به جلال التماس کردم که سیگار را ترک بکند، زیر بار نرفت و با مهارت خود مرا هم سیگاری کرد. نوشابه (عرق) خوردن را هم ادامه داد و کوشید مرا هم، هم پیاله ی خود بکند که زیر این بار نرفتم. وقتی به اسالم می رفتیم، یعنی می رفتیم که دو ماه و اندی بعد جسدش، جسد بی جانش را به تهران بیآوریم، در قزوین توقف کرد و چندین کارتن قزوینکا(عرق معروف قزوین) خرید. در نوشابه هایش (بطري مشروب) آب جوشیده می ریختم، اما آدم تا سرشار نشود که دست از سر بطری بر نمی دارد، آن هم کسی که از ساعت یازده صبح تا اواخر شب قزوینکای ملک ری می نوشد و سیگار کارگری اشنو می کشد. بیشتر هم پالکی های جلال، از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی قربانی نوشابه (عرق) شدند. ملکی و ساعدی از سیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی.
جلال را نوشابه (عرق) و سیگار اشنو کارگری کشت نه چیز دیگر

برگرفته شده از فیسبوک زیر:

https://www.facebook.com/monireh.noori

پیک نت  29  تیــــــــــــر

 
 

اشتراک گذاری: