دکتر علی امنیی نخست وزیر آغازین دهه 1340 شاه است که عمر
دولتش چندان نپائید. طرح اصلاحات ارضی همراه با گشایش فضای
سیاسی از اصول برنامه ای دولت او بود که با حمایت "کندی" رئیس
جمهور دمکرات امریکا به شاه تحمیل شده بود. دمکرات ها معتقد
بودند ادامه استبداد و دیکتاتوری پس از کودتای 28 مرداد شاه به
انفجار اجتماعی ختم خواهد شد و به همین دلیل از علی امینی
حمایت کردند تا مبتکر اصلاحات شود و در ضمن، قدرت و اختیارات
شاه را محدود کرده و با برپائی انتخاباتی قابل قبول، به مجلس و
قوه قضائیه نیز استقلال نسبی ببخشد. دوران نخست وزیری علی
امینی، دوران امید به بازگشائی فضای سیاسی ایران بود. نه تنها
جبهه ملی جان تازه ای گرفت و در میدان جلالیه تهران یک اجتماعی
چند ده هزار نفره برپا کرد، بلکه شایع است که "ایرج اسکندری"
عضو کابینه قوام و از رهبران وقت حزب توده ایران نیز که با
دکتر امینی همدرس و دوست قدیمی بود، می خواسته به ایران باز
گردد بلکه با امینی به تفاهم رسیده و به نوعی به فعالیت آزاد
حزب توده ایران رسمیت ببخشد! علی امینی نیز مانند اسکندری
برای دورانی عضو کابینه قوام بود و یک دوره کوتاه نیز در
کابینه مصدق حضور داشت.
شاه، تنها یکسال توانست امینی و تقسیم قدرتش را تحمل کند و
سرانجام توانست امریکائی ها را قانع کند که امینی را برکنار
کرده و خودش مبتکر اصلاحات شود. چنین شد و شاه اصول 12 گانه ای
را با عنوان خنده دار "انقلاب شاه و ملت" اعلام کرد. زیر بار
انتخابات و برپائی مجلس نسبتا مستقل نرفت و پس از جابجا کردن
چند نخست وزیر و پشت سر گذاشتن شورش 15 خرداد، نخست وزیر وقت
"علم" را هم برد به دربار و "عباس هویدا" را بعنوان مجری
فرامین و خواست خود نخست وزیر کرد. 15 سال بعد، اوضاع سیاسی و
اقتصادی ایران به مراتب آشفته تر از آغاز دهه 1340 بود. دمکرات
ها یکبار دیگر در امریکا بر سر کار آمده و این بار فردی به
مراتب ضعیف تر از کندی اما با افکاری تقریبا مشابه او بنام
"کارتر" بر سر کار آمده بود. از ابتدای سال 1356 تک جوش های یک
انقلاب در ایران استبداد زده، ابتدا بصورت نامه نگاری معترضان
سیاسی – از جمله علی اصغر حاج سید جوادی- با شاه آغاز شد. کم
کم تظاهرات پراکنده مردم، اعتصاب های محدود و نا هماهنگ
کارگری، اعتصاب در اتوبوسرانی، اعتصاب تاکسیرانان، اعتراض
روشنفکران و فرصت طلبی های روحانیون برای عقب نماندن از شرایطی
که پیش می آمد شکل گرفت. شاه که در سال 54 زیر بار برکناری
هویدا و اندک اصلاحاتی نرفته بود، در سال 56 نیز به مقاومت خود
ادامه داد و راه حل را در سفر به امریکا و مانور سیاسی تکراری
دوران ریاست جمهوری جان. اف. کندی دید! او متوجه عبور زمان و
فرصت های از کف رفته که به سرعت توفان، باقی مانده آنها نیز از
کف می رفت نشد. سرانجام، پس از چند مانور بی نتیجه ( نخست وزیر
کردن جمشید آموزگار، نخست وزیر کردن جعفر شریف امامی، تشکیل
کابینه نظامی با نخست وزیری ارتشبد ازهاری، زمانی که دیگر به
آخر خط رسیده بود، دست به دامن علی امینی شد اما امینی
سیاستمداری هوشمند تر از آن بود که نداند وضع شاه از چه قرار
است و کاری از دست او ساخته نیست. ارتشبد فردوست در خاطراتش از
آشتی شاه با علی امینی، دعوت او به کاخ و شام های مشترک شاه و
علی امینی می نویسد و این که امینی حرف ها و دعوت های شاه را
می شنید اما سکوت می کرد و پس از خوردن شام کاخ را ترک می کرد.
سرانجام شاه دست به دامن جبهه ملی شد. همان جبهه ای که علیه آن
در زمان مصدق دست به کودتا زده بود. از میان سران باقی مانده
این جبهه ( صدیقی، سنجابی و بختیار) که هر کدام پیشنهاد ها و
شرایطی را مطرح می کردند اما به موفقیت خود و وفای شاه به وعده
ها و تعهداتش اعتمادی نداشتند؛ سرانجام بختیار نخست وزیری را
قبول کرد و شد آخرین نخست وزیر شاه و دولت مستعجل خود را تشکیل
داد. دولتی که با انقلاب 57 سقوط کرد.
این مرور بسیار کوتاه، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 92 که
آشکارا رهبر و بیت رهبری سعی دارند یک نخست وزیر را با نام
رئیس جمهور بر سر کار بیآورند، احتمالا ضرورت داشت. یعنی تکمیل
کودتای انتخاباتی سال 1388 که هئوز قربانیان آن یا در زندان
اند و یا در حصر خانگی. بویژه که در همین شماره پیک نت و به
نقل از فیسبوک شخصی "علی خدائی" مطلبی را نقل کرده ایم در باره
یکی از ملاقات های شاه . ملاقات با دکتر "اعتبار" از اعضای
کابینه علی امینی که پس از برکناری علی امینی از نخست وزیری به
فرانسه رفته و در واقع از بیم جان تن به خود تبعیدی داده بود.
پیک نت 27
فروردین |