عاطفه شمس، از طرف روزنامه اعتماد با عمادالدین باقی مصاحبه
مشروحی درباره افکار عمومی کرده است. ظاهر بخش هائی از این
مصاحبه منتشر نشده اما کامل آن در سهام نیوز انتشار یافته
است. آنچه را می خوانید خلاصه ای از این مصاحبه است:
یکی از ضعف های بزرگ دولتمردان وسیاستمداران ما بیگانگی با
مفهوم و ساخت افکارعمومی است. یعنی فکر می کنند همین که کلمه
ای را می دانند عمق آن را هم می شناسند، در حالی که افکار
عمومی گرچه همواره وجود داشته اما امروزه یک پدیده مدرن و
محصول ارتباطات است. یکی از حضرات در تلویزیون در یک برنامه
آموزشی مذهبی در تعریف امامت و ولایت فقیه می گفت اگر هزاران
صفر را هم کنار هم بچینید حاصل جمع آنها می شود صفر و مجموع
این صفرها هیچ اثری ندارند اما همین که عدد یک کنار آنها
گذاشته شود تمام این صفرها ارزش پیدا می کنند و تبدیل به قدرت
بزرگی می شوند. او از این مثال استفاده کرد تا بگوید افراد
چیزی جز مجموعه صفرها نیستند و اگر ولایت فقیه کنارشان قرار
گیرد هویت پیدا می کنند و
به یک قدرت تبدیل می شوند.
در این سیستم فکری دیگر افکار عمومی معنا نمی دهد.
سال۷۹
که ما بازداشت شده بودیم آقای مرتضوی میگفت شما فکرمی کنید ما
می ترسیم شما را بازداشت کنیم. اما تجربه نشان داده شما را که
می گیریم چند روزی سروصدایی می شود و بعد همه فراموش می کنند.
این تصور، تصوری است که بین خیلی از سیاستمداران وجود دارد.
آنها فکر میکنند اگر مسئله ای در اثر موضوع های جدیدی که بوجود
میآید فراموش میشود. یعنی
دیگر تمام شده است. بعضی ها فکر میکنند با پاک کردن صورت مسأله
آن موضوع فراموش خواهد شد. اما وقتی در جامعه ای پرونده های
مختومه نشده زیادی وجود داشته باشد، میتواند بر کارکرد
افکارعمومی تأثیر بگذارد .
به طورمثال وقتی ماجرای قتلهای زنجیره ای پیش میآید ممکن است
شما به ظاهر آن را مختومه اعلام کنید، اما در واقع این موضوع
وقتی به شکل واقعی تمام خواهد شد که وجدان عمومی اقناع شود که
این پرونده به فرجام خود رسیده است. یا در مسأله حمله به کوی
دانشگاه یا در ماجرای ستار بهشتی ممکن است ما از نظر قضایی
پرونده را مختومه کنیم و مسیر قضایی آن را هم درست طی کنیم،
اما مهم این است که آیا در افکارعمومی این پرونده مختومه شده
است یا نه؟
انباشته شدن این موضوع های مختومه نشده که افکارعمومی را قانع
نکرده است میتواند به کارکرد افکارعمومی شکل های متفاوتی ببخشد
و به آن شکل رادیکال یا اصلاحی بدهد. یکی از دلایلی که به
افکارعمومی در دنیا اهمیت داده میشود همین است که معتقدند اگر
بتوان افکارعمومی را نسبت به موضوعی که رخ داده قانع کرد این
جزء پرونده های مختومه می شود. یکسری تضادها و پروندههای
مختومه نشده می تواند افکارعمومی را به گونه ای شکل دهد که
دیگر نتوان آن را مدیریت کرد.
نکته دیگر این است که برخی تصور میکنند از طریق یک رسانه
اثرگذار میتوان افکارعمومی را ساخت. به همین دلیل به طورمثال
صدا و سیما شبکه های مختلفی را راه اندازی می کند برای
تأثیرگذاری بر افکارعمومی و مقابله با پدیده ماهواره، اما چقدر
در این امر موفق بوده است؟ این به خاطر فهم اشتباه از
افکارعمومی است و توجه نکردن به این موضوع که افکارعمومی یک
پدیده فعال و خلاق است نه یک پدیده منفعل. به طور مثال حادثه
ای رخ میدهد مانند آنچه سال
۸۸
اتفاق افتاد و رسانه سراسری به نحوی آن را پوشش میدهد اما به
هرحال افکارعمومی هم قضاوت خود را خواهد داشت. چرا که بخشی از
آن وجدانی است، سراسر پژوهشی نیست. این نیست که افکارعمومی
کتاب بخواند و قضاوت کند.
اگر بخواهم یک مثال امروزیتر بزنم؛ اکنون که با مسأله ای به
نام داعش مواجه هستیم. اگر حتی کنگره علیه آن برگزار کنیم، باز
هم قضاوت افکارعمومی فقط بر مبنای این اقدام ما شکل نمی گیرد و
این یکی از متغیرهای داوری است. افکارعمومی قضاوتش این است
رفتاری که من اکنون انجام میدهیم با رفتار داعش چه شباهتی
دارد؟ منطق من با منطق داعش چه تفاوت و شباهتی دارد؟ به طور
مثال انسانیت و کرامت انسانی مستقل از عقیده انسان چه جایگاهی
در اندیشه ما دارد؟ افکار عمومی این را قضاوت میکند. اگر قضاوت
کند که داعشیات ذهن من زیاد است حتی اگر کنگره هم علیه آن
برگزار کنم خیلی اثر نمی گذارد. درواقع این تصور از افکارعمومی
اشتباه است که ما میتوانیم یکجانبه به افکارعمومی شکل بدهیم.
باید توجه داشت که افکارعمومی تجربیات دوره اصلاحات و دوره
جدید و دوره بین این دو را پشت سر گذاشته است و مسلما این
تجربیات باعث غنی تر شدن افکارعمومی شده است.
در باره شناخت روحانی از افکار عمومی استنباطم این است
که ایشان اولا افکارعمومی را به خوبی می فهمد و بهترین دلیل
برای آن هم انتخابات
۹۲
است. چند ماه قبل از انتخابات هیچکس احتمال پیروز شدن ایشان را
نمی داد و جالب است بدانید من هم از چهره های شاخص اصلاحات و
هم جریان اصولگرایی شنیده بودم که بین نامزدها دکترروحانی تنها
کسی است که به
دلیل روحانی بودن رای
نمی آورد و تقریبا تصور غالب این بود که ایشان هیچ شانسی
ندارد. اما ایشان چون مسأله افکارعمومی را به خوبی می شناخت،
در مناظره ها توانست روی نقاطی دست بگذارد که مورد توجه
افکارعمومی بود. از این جهت معتقدم وقتی در مجلس بیان می کند
که داوری را به افکارعمومی می سپارد، در واقع از همان فنی
استفاده می کند که در بحبوحه انتخابات استفاده کرد. جدا از
اینکه چه چیزی در ذهن دکتر روحانی در مورد افکارعمومی می گذرد،
واقعیت این است که هر کسی که کمترین آشنایی را با مفهوم
افکارعمومی داشته باشد میداند که هر جریان و نیروی سیاسی که به
افکارعمومی بی اعتنا باشد حتما در سراشیبی سقوط می افتد، چون
با جامعه بیگانه میشود. بی اعتنایی به افکار عمومی موجب زوال
نیروی سیاسی است. آقای روحانی هم به این نکته توجه دارد و
معتقد است اگر مردم او را بخاطر مطالباتی که داشته از بین
گزینه های موجود انتخاب کرده اند به خاطر مطالباتشان و برنامه
های آن فرد بوده است و نه به خاطر شخص آقای روحانی یا شخصیت
او. بنابراین هرکسی بخواهد دولتی را که برای تحقق این خواسته
ها، که بخشی از آن حقوق شهروندی، بخشی از آن آزادی حوزه عمومی
و بخشی از آن آزادی علمی است و وعده هایی که داده است و در جهت
تحقق آنها می کوشد، محدود کند، به تقابل با افکارعمومی برخاسته
است. و در واقع دکتر روحانی سعی دارد به طرف مقابل بگوید که
شما دارید به سمت انزوا حرکت می کنید. این نکته برمی گردد به
تعریف افکارعمومی. افکارعمومی را نه تلویزیون می سازد و نه این
چند نماینده مجلس و نه حتی فضای مجازی. افکارعمومی همان جامعه
واقعی است. درخت افکارعمومی ریشه در ذهن و جان و زندگی عینی تک
تک شهروندان دارد و این شهروندان هستند که قضاوت می کنند.
بنابراین جایگزین کردن یا باورکردن یا باوراندن سلیقه یا سیطره
و عقاید یک گروه یا طیف خاص به جای افکارعمومی، هم به تقابل با
افکارعمومی و هم به سقوط آن نیروی سیاسی میانجامد.
یکی از راههایی که میتوان به افکارعمومی کمک کرد که بتواند
بفهمد چه باید بکند اطلاع رسانی است. مطبوعات باید بتوانند
اطلاع رسانی کنند. به طورمثال اسامی نمایندگانی که رأی منفی
میدهند یا کارنامه فعالیت نمایندگان در رابطه با مسایل حقوق
بشری را منتشر کنند. اینکه نمایندگان چقدر به مسایل حقوق بشر،
به مسأله زندان ها و به حقوق شهروندی توجه کرده اند. وقتی این
اقدام ها صورت بگیرد به افکارعمومی کمک می کند و به همین دلیل
است که نقش روزنامه ها در بحث افکارعمومی مهم میشود.
لازم
میدانم به این نکته اشاره کنم که برخی تصور می کنند با آمدن
رسانه های نوین و فضای مجازی روزنامه ها به تاریخ سپرده شده
اند و دیگر اثرگذاریشان را از دست داده اند و به همین دلیل نقش
فضای مجازی را پررنگ تر می کنند. این عده تصور می کنند فضای
مجازی افکارعمومی را شکل میدهد. با تعریفی که در ابتدا از
افکارعمومی ارائه کردم مشخص می شود که فضای مجازی افکارعمومی
را شکل نمیدهد، چون افکارعمومی همان جامعه واقعی است و ریشه در
ذهن و جان و زندگی واقعی تک تک شهروندان دارد. به بیان دیگر
افکارعمومی تمام جغرافیای اجتماعی را پوشش میدهد و بیانگر
افکار یک بخش یا گروه یا صنف نیست. به همین جهت کسانی هم که
خود را تافته جدا بافته یا دارای حق ویژه بدانند نه میتوانند
افکارعمومی را بفهمند و نه می توانند بیانگر افکارعمومی باشند.
فضای مجازی مهم و مورد توجه افکارعمومی است اما شکل دهنده
افکارعمومی نیست. ممکن است شبکههای اجتماعی و اینترنت به خصوص
در مقایسه با مطبوعات از نظر تیراژ و مخاطب جلوتر باشند اما
مسأله اعتبار خیلی مسأله مهمی است. چون به هرحال همه وجدانا می
دانند که در فضای مجازی احساس مسؤولیت وجود ندارد، یعنی هرکسی
میتواند هرحرفی بزند و جایی حسابکشی یا مؤاخذه نمیشود، کسی هم
بدنبال سند و مدرک برای آن حرف نیست. افراد حرفی را میزنند و
رد میشوند اما در روزنامه به دلیل اینکه مطلب مکتوب شده و به
نوعی سند محسوب میشود و بالاخره کسی باید پاسخگوی آن باشد،
مسأله اعتبار و سندیت مطرح می شود. مطالب در رسانه های چاپی
ماندگار هستند و همواره میتوان به آنها رجوع و استناد کرد.
فضای مجازی یک فضای خیلی شناور است. بنابراین مسأله اعتبار و
سندیت در رسانه های چاپی بسیار مهمتر است. هرچند این روزها می
بینیم مطالب بی سند یا همان شایعات در شبکه های اجتماعی به طور
گسترده مبادله میشوند. البته تقابل بین «خبر» و «شایعه» از
گذشته تا کنون وجود داشته است. خبر هم آیه نیست و ممکن است
اشتباه باشد، با این حال خبر همیشه از شایعه معتبرتر است. چون
شایعه به یقین از اول اعتبار ندارد، خبر اعتبار دارد اما ممکن
است خبری هم پیدا شود که کذب باشد یا دقیق نباشد. درواقع
روزنامه ها بیانگر خبر هستند اما در فضای مجازی شایعه بیشتر می
تواند رواج پیدا کند. بر همین اساس میتوان گفت اعتبار روزنامه
و فضای مجازی درست مثل اعتبار شایعه و خبر است. نکته دیگر
اینکه در روزنامه عنصری به اسم مسؤولیت مطرح است که در فضای
مجازی دیده نمیشود. البته بازهم مطالبی که از مطبوعات و
روزنامه ها در فضای مجازی بازنشر میشود در فضای مجازی اعتبار
بیشتری دارد. به خاطر همین اعتبار، سندیت، قابل پیگیری بودن و
وجود احساس مسؤولیت است که هنوز هم روزنامه ها بر افکارعمومی
اثرگذار هستند.
پیک نت 10 آذر |