مرگ مرتضی پاشائی (خواننده جوان پاپ) واکنشی را در جامعه داشت
که بحث بر سر درک آن همچنان جریان دارد. این بحث بر سر به
خیابان آمدن دهها هزار جوان و سالمند از هر گروه فکری و سیاسی
به بهانه مرگ پاشائی جریان دارد نه بر سر هنر بسیار معمولی و
ابتدائی پاشائی و یا نوع لباسی که می
پوشید
و یا بلندی و کوتاهی موهایش. هر حادثه و بهانه دیگری نیز می
تواند مردم خسته از فشارهای اجتماعی حکومت را به خیابان بکشاند
و اگر موانع حکومتی و انتظامی و امنیتی نباشد، این به خیابان
آمدن سر به میلیونها می زند. چنان که در جریان تشییع جنازه
معلمی بنام خشخاشی در بروجرد، هفته گذشته شاهد بودیم.
حکومت می تواند عمیقا نگران
گسترش ناگهانی حضور مردم در خیابان ها باشد. چنان که هست و
مردم نیز منتظر هر بهانه و فرصتی برای به خیابان آمدن.
نگرانی عمیق حکومت خود را در قالب مقابله با به خیابان آمدن
مردم و یا ندادن اجازه تشییع جنازه و یا بزرگداشت و یا کنسرت
های موسیقی و یا فلان غرفه در نمایشگاه کتاب و مطبوعات و ....
ظهور و بروز یابد. اما این راه حلی است برای وضع کنونی؟ مسئله
درست در همینجاست! در این که حکومت (اعمم از معمم و یا غیر
معمم- نظامی و غیر نظامی حکومتی) خود را با جامعه امروز ایران
تطبیق بدهد نه آن که با چوب و چماق و زندان و تهدید تلاش کند
جامعه را با خود تطبیق بدهد. ادامه این تلاش حکومت به آن می
ماند که وقتی سیل جاری می شود، عده ای بخواهند جلوی سیل را با
بیل بگیرند. سیلی که سد ها را هم در هم می شکند.
بحث بر سر واکنش مردم به بهانه مرگ پاشائی در تهران و قتل یک
معلم در بروجرد است، و نه خود مرگ و قتل.
در همین ارتباط، خلاصه مقاله ای که "علیرضا بهشتی" فرزند آیت
الله بهشتی و از رهبران ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی نوشته و
در روزنامه "شرق" منتشر شده را در همین شماره پیک نت منتشر
کرده ایم.
پیک نت 10 آذر |