فضای نصف جهان غمبار است. ترس، وحشت و دلهره بر نصف جهان سایه
افکنده. دیگر بوی قهوه هم در جلفا وسوسه انگیز نیست. پاساژ
مارتین شلوغی و نشاط دختران را کم دارد. خلوتی شهر، ماتم
غریبانه زمان جنگ را بیاد می آورد. دخترها به هر جوانی که از
کنارشان عبور می کند با نگاهی پر تردید نگاه می کنند. نفرت از
هرچه موتور سوار است به نفرین بر راکب های آن تبدیل شده. روزها
به تلخی "قهوه" ترک بی شکر می ماند.
شک ندارم، آنها که بر چهره دختران اسید پاشیده اند، خود
آرزومند یک نگاه مهربان و عاشقانه اند. شاید به آنها گفته
باشند، حوری های بهشت زیباتر از دخترانی اند که در خیابان می
بینید. اگر می خواهید آن حوریان را ببینید و در آغوششان بکشید،
باید به بهشت بروید و راه بهشت تبدیل این جهان و نصف جهان به
جهنم است! از میان جوانان بیکار حاشیه شهر به دام این وسوسه
افتاده اند، ویژه آنکه خرجی هم برای این دنیا و تبدیل آن به
جهنم می گیرند. در خبرها خوانده ام که ریش و سبیل تازه در آمده
آنها را برای این جنایت چرب کرده اند و آنها نیز بر این گمان
اند که پول را در این جهنم می گیرند و حوریان را در بهشت آن
جهان بی نیاز به پول در آغوش خواهند گرفت!
نیمه جهان، غمگین است و دل من، مثل انبوه زنان و دختران این
نیمه جهان افسرده.
چه اشتباهی کردم و چه اشتباهی کردیم که موقع انتخابات مجلس قهر
کردیم و پای صندوق ها نرفتیم. نرفتیم و حاصلش مجلسی است که
حامی اسیدپاشان است. ای کاش می شد، صد هزار در صد هزار می شدیم
و به نماز جمعه می رفتیم و آنجا خطاب به آن که بر سکوئی
ایستاده که روزگاری آیت الله طاهری در آن می ایستاد بانگ بر
میداشتیم: حیا کنید! و به یاد آورید روزگاری را که از ترس
نظمیه رضاشاه جرات نداشتید با عبا و عمامه در خیابان ظاهر
شوید. گفتید او ظالم است، گفتید به اسلام ظلم می کند، گفتید حق
الناس را می خورد. و حال که بر جای او نشسته و ایستاده اید، صد
بدتر می کنید! گفتید، نماینده مجلس یعنی "مدرس" و حالا تشنه به
خون هر آن کس هستید که بخواهد به مجلس برود و مدرس باشد.
نکنید! تا نبینید روزگار سیاه سقوط سلطنت صفویه و فقهائی را که
عمامه هایشان 20 متر دراز تر از عمامه شماها بود و خود به
تنهائی نمی توانستند آنها را بپیچند و بر سر بگذارند.
چرا گفتی: "مسئله حجاب از حد لسان گذشته و باید وارد عمل شد".
برگرفته شده از فیسبوک نسترن دانش:
https://www.facebook.com/sorayya.rasekhپیک نت 6 آبان |