بستری شدن و جراحی
آیتالله خامنه ای یک بار دیگر مسئله رهبری و جانشینی آن را
مطرح کرد. در این زمینه دو راه وجود دارد :
یک راه آن است که
آینده را تدارک دید و مسئله جانشینی را از هم اکنون به شکلی حل
کرد تا در آینده رقابت بر سر جانشینی به پاره پاره شدن حکومت و
رویارویی و درگیری ها و اسلحه بر روی هم کشیدن ها و کودتاها
نیانجامد.
راه دوم آنست که
مانند همه دیگر موارد، همین وضع را ادامه داد و سرانجام را به
نفوذ روحانیت و جایگاه خبرگان و اسلحه سپاه و ... سپرد.
در زمان آقای خمینی
تا حدودی این تدارک آینده با تعیین قائم مقام رهبری گذاشته شد.
صرفنظر از آنکه این قائم مقام هم در ماه های آخر حیات آقای
خمینی برکنار شد، ولی در مجموع گذار به شکلی مسالمت آمیز انجام
شد.
برخلاف آقای خمینی
که گفته بود این ظلم را به من نکنید که بعد از من احمد را به
جای من بنشانید که بعدها بگویند خمینی آمد و سلطنت را ادامه
داد، آقای خامنه ای تمایلش به همان سلطنت است و می خواهد
فرزندش مجتبی را به جای خود بگذارد. ولی این تمایل نه با خواست
ملی هماهنگ است، نه با ظرفیت ها و شخصیتی که آقای مجتبی تا به
حال از خود نشان داده که بزرگترین شکاهکارش پشتیبانی پشت صحنه
از احمدی نژاد در برابر قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری سال
1384 است که به درامدن نام وی از صندوق ها انجامید و کشور را
به مدت هشت سال در بحران فرو برد.
آقای مجتبی ضمنا
راه پدرش را ادامه داده و بیش از حد با نهادهای امنیتی و نظامی
سرگرم است و ارتباط دارد و تمایلش به حل مسائل از طریق بگیر و
ببند، تمایلی غالب است و این نشان می دهد که ظرفیت سیاسی وی
برای حل منازعات حکومتی بسیار پائین است.
همه اینها نشان می
دهد که ظرفیت ایشان برای رهبری اندک است ولو اینکه از سوی پدر
و نهادهای نظامی و امنیتی هم فعلا پشتیبانی شود.
از سوی دیگر تقابل
ادامه داری که با هاشمی رفسنجانی می شود، احضار مکرر فرزندان
وی به دادگاه، نیمه مرده نگهداشتن آیتالله کنی رئیس مجلس
خبرگان برای جلوگیری تجدید انتخابات هیئت رئیسه مجلس، و حتی
این واقعیت که بخش مهمی از تقابل با حسن روحانی نیز بدلیل
روابط بسیار نزدیک او با هاشمی رفسنجانی است نیز نشان می دهد
که وضع جسمانی آیتالله خامنه ای نمی تواند چندان مناسب باشد و
بنابراین مسئله آینده رهبری مطرح است.
بنظر نمی رسد که پس
از آیتالله خامنه ای چیزی بنام "رهبری" در شکل کنونی آن دیگر
جایی برای ادامه حیات در ایران داشته باشد. بهترین حالت آن است
که کوشش شود تا گذار رهبری به شکلی مسالمت آمیز انجام شود و
خود آقای خامنه ای پیشگام آن باشد و از هم اکنون دوران پس از
خود را تدارک ببیند و اختیارات بی حد و اندازه رهبری به یک
شورا واگذار شود که برآیند آن اگر نه خواست مردم، لااقل تناسب
قوای درون حکومت باشد.
در غیراینصورت دو
احتمال وجود خواهد داشت :
1- یا انباشت
نارضایتی ها، همراه با درگیری گروه بندی های حکومتی، به یک
انفجار ختم می شود که بیرون آمدن یک نتیجه مثبت از آن به شرایط
بستگی خواهد داشت و به همان اندازه ممکن است که بیرون آمدن یک
نتیجه منفی.
2- یا اینکه سپاه و
گروه بندی های نظامی در شرایط خوشحالی از رفتن یک رهبر غیر
پاسخگو یا بی تفاوتی یا حتی خشم عمومی قدرت را از طریق زور
بدست گیرند که خود آغاز یک دوران بزرگ درگیری و بی ثباتی در
کشور خواهد بود.
در واقع بخش بزرگی
از جنگی که از هم اکنون بر سر رهبری وجود دارد بدلیل انباشت
عظیم یک قدرت غیر پاسخگو در دست رهبر است. اگر از هم اکنون این
قدرت بتدریج تقسیم شود، دیگر بدست گرفتن مقام رهبری چندان
جاذبه ای ندارد که این همه درگیری و جنگ و بگیر و ببند بر سر
آن وجود داشته باشد. شاید حتی امنیت خود آقای خامنه ای و بیت
او هم از این طریق بیشتر تضمین شود.
ولی چه می توان کرد
که معمولا "قدرت" رهبران سیاسی را کور می کند و آنان زمانی به
خود می آیند که کار از کار گذشته است. آقای خامنه ای تا امروز
نشان داده که خارج از این قاعده عمومی تاریخ نبوده است. اکنون
باید دید با بیماری او و نگرانی که بسیاری از کارگزاران سالم
درون حکومت نسبت به آینده کشور و جمهوری اسلامی دارند این وضع
تغییر خواهد کرد؟
(نقل از راه توده
472)
پیک نت 20
شهریور |