سیمین بهبهانی، از آخرین بازماندگان نسل شکوفائی شعر و ترانه
در ایران، سرانجام پس از چند روز که در بیمارستان پارس تهران
در حالت "کمُا" بود برای همیشه خاموش شد.
از آنجا که بر خلاف آیت الله کنی، کسی در حاکمیت نگران انتخاب
جانشین برای خانم بهبهانی نبود، خبر خاموشی وی روز گذشته و
بلافاصله پس از تائید پزشکان بیمارستان اعلام و خبرگزاری های
داخلی آن را مخابره کردند!
سیمین بهبهانی را "بانوی غزل ایران" می شناسند که چنین نیز
بود، اما او ترانه سرائی چیره دست نیز بود و
برای چند سال با شورای موسیقی رادیو و تلویزیون ایران همکاری
کرد. در این دوران او دهها ترانه ماندگار برای آهنگسازان
برجسته ایران ساخت که با صدای خوانندگان مشهور زمان خوانده شد.
او از نسلی از شعرای زن ایرانی بود که فروغ فرخزاد نیز از آن
نسل بود، اما هر یک سبک و روش شعری خود را داشتند. خانم
بهبهانی با آنکه شعر شکسته و نیمائی نیز بسیار دارد، اما شهرت
او به آن سبک از غزلسرائی است که خاص خود او بود. با ترکیب های
نو و اوزانی که خود ابداع کرده بود. سیمین بهبهانی پس از
انقلاب حاضر نشد ایران را ترک کند و علیرغم همه دشواریها و
مشکلات ناشی از معیشت و فضای تنگ سیاسی و حکومتی در ایران ماند
و به همین دلیل نیز شعر 35 سال اخیر او عمدتا متاثر از
رویدادهای این دوره از تاریخ ایران است. از انقلاب تا جنگ و از
اعدام تا انفجار، از اختناق تا آزادی و از آزادی تا بسته شدن
دوباره فضای سیاسی و هنری ایران. چند بار به اروپا و امریکا
سفر کرد، اما مرغ قفس مهاجرت نبود و به آشیانه بازگشت.
درجریان قتل های زنجیره او نه تنها در لیست این قتل ها بود
بلکه نوبتش نیز رسیده بود و چند بار با هوشیاری توانست خود را
از چنگ آنها که درکمینش بودند تا او را ربوده و سرنوشت مختاری
و پوینده را برایش رقم بزنند نجات داد. در چند مصاحبه ای که در
همان دوران با او شد، به این روزهای پر دلهره و اضطراب اشاره
کرد.
ما نیازی نمی بینیم که به سال تولد و دفاتر شعر او اشاره کنیم
زیرا این رسم ایرانی هاست که تجلیل را برای بعد از مرگ از "بر"
می کنند و از روز
گذشته روی همه سایت های فارسی زبان تمام آنچه که درباره خانم
بهبهانی باید گفته شود گفته شده است.
نمی دانیم حکومت اجازه بدرقه ای که شایسته خانم بهبهانی باشد
را خواهد داد یا نه؟ و به خانواده اش اجازه خواهند داد که
مطابق وصیت وی او را درامام زاده طاهر در کنار همسر و نوه اش
به خاک ایران بسپارند یا خیر؟
متولد 1306 در تهرانی بود که نه از دود و غبار بر آسمان آن
خبری بود و نه از خیابان هائی که قبرستان اتومبیل است. روزی
چشم بر تهران و جهان بست که از پایتخت خوش آب و هوای تهران
1306 هیچ نشانی باقی نمانده بود. نسیمی از کوهپایه های شمیران
به قلب شهر
نمی وزید و یاران یکی یکی و گروه گروه رفته بودند و یا "از خاک
برآمده و بر خاک شده بودند". این غزل سیمین بهبهانی که شاید
یکی از دلنشین ترین ترانه خوانی های همایون شجریان باشد، وصف
همین حال خانم بهبهانی است که در بالا اشاره کردیم:
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من پیک نت 29 مرداد |