سکته آیت الله کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری و دبیرکل روحانیت
مبارز، سرانجام با اعلام خبر فوت او کامل شد. آیت الله کنی
اندک زمانی پس از سکته در جریان مراسم سالگرد در گذشت آیت الله
خمینی فوت کرده بود، اما برای آن که روز مرگ او را در روز و یا
سالگرد درگذشت آیت الله خمینی اعلام نکنند، خبر را با تاخیر
اعلام کردند. عیادت هائی هم که از وی شد و عکس هائی که بالای
سر وی گرفته شد، در واقع عکس با "میت" بود تا "زنده"!
دکتر مهدی خزعلی در صفحه خود یادداشت نسبتا کوتاهی در باره مرگ
آیت الله کنی نوشته است که در زیر می خوانید:
خبر کوتاه بود، امّا حکایت 83 سال عمر بی حاصل، 83 سال دلبستگی
به مال و منال و جاه و جلال. او برای حفظ دنیایش تن به هر کاری
داد. خفت و خواری را به جان خرید، به دست بوسی حاکمان عادت
داشت. حلال خدا را حرام و حرامش را حلال کرد تا بر ریاست خویش
باقی بماند. او خود را خوار و ذلیل ساواک کرد تا آزاد شود و پس
از آزادی دم فروبست و دیگر سخنی - که شاه را خوش نیاید - بر
زبان نراند وبه زعم خود زندگی کرد و شاهد شهادت و رشادت مردان
خدا بود. دوستانش شهید و زندانی و تبعیدی شدند و او در کنار
والده سعید آقا خوب زندگی کرد!
(آقا سعید همه کاره کنی در دانشگاه امام صادق بود و خط و ربط
اداره مجلس خبرگان هم به پدرش میداد. مثل همه آقا زاده های
دیگر)
انقلاب شد، در کمیته ها خشونت را به حد اعلا رساند، تا جایی که
گاهی فرزندان دوستانش را به کام مرگ فرستاد! و باز خوب خورد و
خوب زندگی کرد!
دانشگاه امام صادق (ع) را – که واقف وصیّت کرده بود آیت الله
منتظری متولی وقف باشد و پس از او هر که را آیت الله منتظری
تعیین فرمود متولی باشد - به نا حق ملک طلق خویش کرد و همه
فرزندان و همسرانشان را در آنجا پست و مقام و ریاست بخشید و
همسرش را نیز ریاستی خاص داد! در آن دانشگاه از بیت المال
خانه ای
5000
متری با خدم و حشم و باغبان فراهم آورد!
و امروز محمد رضا مهدوی کنی همه را گذاشت و رفت، همسر و فرزند
و داماد و عروس از این همه ثروت بهره می برند و امروز روز حساب
اوست. پرده ها فروافتاده، دستش از دنیا کوتاه، دستگاه قضایی
نمی تواند که به دادش برسد، شهردار تهران هم نیست که سودهای
چند هزار میلیاردی در جیبش کند!
آقا محمد رضا؛ آن وکیلی که ریشش را در دست گرفتی و محکم دهانش
را بستی تا زبانش بریده شد، امروز در برابر تو در محکمه الهی
است، دیگر نمی توانی دهانش بدوزی و با دهان پرخون و پای شکسته
در میدان بهارستان رهایش کنی!
امروز آیت الله العظمی منتظری را هم خواهی دید، از تو می پرسد:
"زمان شاه کم آوردی و تسلیم شدی و مرا در سیاهچال ساواک تنها
گذاشتی، بعد از انقلاب محمدم در برابرنفاق به شهادت رسید و تو
مرا یاری نکردی، فرزند دیگرم در برابر صدام جانباز شد و تو در
جنگ هم کم گذاشتی، محصور شدم و باز هم مرا نه تنها واگذاشتی که
دانشگاه موقوفه ام را به ناحق متصرف شدی! حال تو اینجا و من
اینجا، دنیا را هر دو وانهادیم، تو چه آوردی و من چه؟ تو چه
فرونهادی و من چه؟ من محبوب دلهای مردم دردمند و تو محبوب
شکمبارگان! در پی من دعای مظلوم و در پی تو ثنای ظالم، من برای
فرزندانم عزت و آبرو گذاشتم و تو مال و منالی بی برکت که وزر و
وبال است!
"
محمد رضا خان؛ تو در شرایط دشوار بعد از انتخابات 88، حتی حاضر
شدی جای ولی نعمت خود را بگیری و بدون رقیب بر صندلی ریاست
مجلس خبرگان تکیه بزنی، در حالیکه بر روی پای خود نمی توانستی
بایستی و یک پایت آن سوی گور بود! باز هم برای خرسندی جناح
حاکم و خوش خدمتی، پا پیش نهادی و صد البته رقیب در شان خود
نمی دید که با پیری عصا به دست و لب گور کشتی بگیرد! و تو در
یک انتخابات یک نفره خودت بر خودت پیروز شدی و ریاست خبرگان را
به ناحق از آن خود کردی!
بگذریم، دستت از دنیا کوتاه شد، منتظر باش، به دادخواهی خود و
فرزندان این مرز و بوم خواهم آمد و آنجا در محکمه عدل الهی،
داد خود خواهم ستاند و دیگر سلطانی نیست تو را یاری کند.
منتظرم باش
مهدی خزعلی
16/3/1393 پیک نت 18 خرداد |