شب نجف دریابندری صد و پنجاه و ششمین شب از شبهای مجله بخارا
بود که با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، مرکز دایرهالعمارف
بزرگ اسلامی و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار چهارشنبه سوم
اردیبهشت 1393
درتهران
برگزار شد.
در این مراسم علاوه بر ناصر تقوایی، محمدعلی موحد، داریوش
شایگان و مصطفی ملکیان شخصیتهایی
همچون جلال خالقی مطلق، سیروس ابراهیمزاده،
حسین محجوبی، جمشید ارجمند، پرویز کلانتری، محبوبه مهاجر،
محمود امیدسالار، رضا جعفری و... شرکت داشتند و نمایشگاهی از
کتابهای
دریابندری نیز برقرار بود.
آغاز گر برنامه ها علی دهباشی مبتکر شبهای مجله بخارا بود و
سپس دکتر محمدعلی موحد نخستین سخنرانی بود که در باره نجف
دریابندری سخن گفت:
سابقۀ ارادت من به نجف دریابندری به شصت و سه سال می رسد. نجف
آدمی است خودآموخته. به تعبیر نظامی "کباب از ران خود خورده".
او در نوشتههایش
مثل یک دوست با شما حرف میزند.
در پی هیچ کشفی نیست. سرعت حیرتانگیز
و فوقالعاده
و هولناک تحولات چنان است که پیوند میان نسلها
در کمترین مسافت و کوتاهترین
زمان میگسلد.
پدر و پسر چنان با هم بیگانه میشوند
که زبان یکدیگر را نمیفهمند.
در چنین محشری که بر پا شده، نویسندهای
که امروز چیز مینویسد
و مورد توجه عامه قرار میگیرد،
هر دم در خطر آن است که مخاطبان خود را از دست بدهد و رابطهاش
با نسلهای
بعدی قطع بشود. نجف از معدود نویسندگانی است که من فکر میکنم
تا حدود زیادی در این میدان موفق عمل کرده است و همواره مورد
توجه و علاقۀ جوانان بوده است.
در این همایش جای محمد زهرایی خالی است. محمد زهرایی در سالهایی
که نجف به لحاظ جسمی و روحی دچار بحران شدید بود با نهایت مهر
و شفقت مواظب حال او بود. اگر مراقبتها
و مهربانیهای
او نبود، شاید امشب ما سعادت آن را نداشتیم که نجف را در میان
خود ببینیم. پس درود میفرستیم
به روان محمد زهرایی و یاد او را گرامی میداریم
که شرط محبت و رفاقت به جای آورد. ای کاش اجل مهلتش میداد
و امشب در بزرگداشت نجف با ما بود.
سپس محمود دولت آبادی از دریابندری و کتابهایش
سخن گفت:
« من اول قصد داشتم به جای صحبت؛ در اینجا داستان "یک گل سرخ
برای امیلی" را بخوانم که یکی از آثار بینظیر
ادبیات مدرن است، همتراز آثار کافکا و رومن گاری. نجف
دریابندری به من یاد داده است که میشود
همۀ ارزشها
را دید، شناخت و دربارهشان
داوری واقعبینانه
کرد. نجف به من یاد داده است که هیچ پدیدهای
مهمتر
از خود آن پدیده نیست. وقتی یک مبحثی را مطرح کرده است. در
مورد بوف کور، نجف برای نخستین بار نگاه دیگری را به بوف کور
باز کرد و بزودی هم بسته شد. نگاهی که آدمهایی
مثل من را از آن احوالات مجذوبیتِ صرف نسبت به یک نویسنده و
نسبت به یک اثر واداشت که دور بشویم، فاصله بگیریم و واقعبینانهتر
نگاه بکنیم. این کار را با نویسندگان خارجی که آثارشان را
ترجمه کرده است هم کرده. با فلاسفه هم کرده. شما اگر میخواهید
همینگوی نویسنده مهم قرن بیستم آمریکا را بشناسید باز هم میبایستی
به پیشنهاد من، به ترجمهها
و نقطهنظرهای
انتقادی نجف توجه کنید. اگر میخواهید
که ویلیام فاکنر را بشناسید باز هم میبایستی
به نگاه دریابندری دقیق بشوید. و اگر بخواهیم دکتروف را
بشناسیم به طریق اولی.یادم هست زمانی کتاب بیلی باتگیت اثر
دکتروف را میخواندم.
مقدمهای را نجف دریابندری در این کتاب نوشته و گفتوگویی
را با نویسنده ترجمه کرده که به مرا به یاد بیتی از سعدی
انداخت. در آن گفتوگو
نویسنده میگوید
در دانشگاههای
ما نویسنده زاده نشده است. از این دانشگاهها
آنچه بیرون آمده معلم نویسندگی بوده و من چطور یاد حرف سعدی
نیفتم که میگوید:
از مدرسه برنخاست هیچ اهل دلی.
یا وقتی نجف درباره یکی از کارهای همینگوی صحبت میکند.
این کتاب فقط پیرمرد و دریا نیست، این کتاب شناسنامۀ همینگوی
هم هست »
دولتآبادی
در اینجا جملاتی را از مقدمه دریابندری بر این کتاب خواند و در
ادامه افزود:« نویسندگانی مثل نجف به ما میگویند
به اسامی که برای ما خیلی مهم
و بزرگ هستند و در واقعیتشان
هم چنین هستند، میتوان
نگاه واقعبینانه
و انتقادی داشت.»
منوچهر انور، دکتر ایرج پارسی نژاد، حسین معصومی، صفدر تقیزاده
و ناصر تقوایی از دیگر سخنرانان این مراسم بودند. سپس قسمتی از
فیلم مستند « باز هم زندگی» کار بیژن بیرنگ با تدوین محمد حمزهای
و کلیپی از دریابندری و آثارش ساخته مجید عاشقی نمایش داده شد
و سپس پرتره نحف دریابندری اثر فخرالدین فخرالدینی توسط ایرج
پارسی نژاد و ناصر تقوایی به دریابندری اهدا شد. اجرای موسیقی
جنوب ایران توسط گروه لیان به سرپرستی محسن شریفیان آخرین بخش
این مراسم بود.
پیک نت 6 اردیبهشت |