نزدیک به 4 سال از سرنگونی رژیم حسنی مبارک در مصر می گذرد.
دراین 4 سال رویدادهای بسیاری را مردم مصر شاهد شدند. از حکومت
اخوان المسلمین تا بازگشت ارتش مصر به قدرت و سرنگونی حکومت
اخوان المسلمین. ارتشی که سابقه حرکت های ملی بصورت یک سنت در
آن نهفته است. اما، دراین میان باید دید خواسته های مردمی که
در انقلاب مصر شرکت کردند و رژیم حسنی مبارک را سرنگون ساختند
چه بود؟
در بهار سال 2011 میدان التحریر قاهره به قلب قیام انقلابی
مردم مصر برای سرنگونی رژیم حسنی مبارک تبدیل شد. یک شعار
تاریخی پس از 59 سال بار دیگر در خیابانها تکرار شد: "نان،
آزادی، عدالت اجتماعی". سلطنت "ملک فاروق" که آلت دست
انگلستان بود، با همین شعار مردم مصر سرنگون شد و افسران ملی
به رهبری سرهنگ عبدالناصر قدرت را بدست گرفتند.
پس از سقوط سلطنت فاروق، افسران ملی مصر نقش مهمی را در تاریخ
این کشور بر عهده گرفتند. همین افسران که رهبری آنها با ناصر
بود، برای نخستین بار در تاریخ مصر، از سوسیالیسم و اصلاحات
لائیک (سکولار) سخن گفتند و مردم مصر از آنها حمایت کردند.
به گفته "جیمان ال طاهری"، ناصر با وجود پیگیری راه سوسیالسیم
در مصر دچار همان اشتباهی شد که دیگر هماندیشان وی در کشورهای
جهان سوم گرفتار آن شدند: "برقراری حکومتی پلیسی- امنیتی". این
حکومت بتدریج مردم را به حاشیه قدرت راند، خیابان ها را از
مردم پاک کرد و گفت که خواسته های مردم را می شناسد، آنها را
محقق خواهد کرد و نیازی به حضور آنها در خیابان ها و یا متشکل
شدن آنها در احزاب و سندیکاها و انجمن ها نیست. این اندیشه و
تفکر بعدها بزرگترین ضربه را به انقلاب ضد سلطنتی مصر زد، چرا
که مردم از درون حاکمیت بی خبر ماندند و چنان در حاشیه قرار
گرفتند که گوئی دیگر مسئولیتی در برابر مملکت خودشان ندارند.
در یک چرخش غافلگیر کننده، جنگ 1967 اعراب و اسرائیل آغاز شد.
جنگی که در حقیقت حمله نظامی اسرائیل به مصر و سپس سوریه بود و
نه حمله اسرائیل به همه کشورهای عربی که بسیاری از آنها دوستان
و متحدان امریکا بودند. از جمله عربستان سعودی و اردن.
شکست ارتش مصر در آن جنگ و ناتوانی حکومت برای بسیج ملی برای
دفاع از میهن در برابر تهاجم مصر، نتایج غفلت بزرگ و اشتباه
استراتژیک ناصر و افسران ملی را آشکار کرد. مردم در حاشیه
ماندند و حکومت و ارتش در میدان جنگ تنها ماندند.
اندک زمانی پس از این شکست و پیش از آن که افسران ملی و بویژه
شخص ناصر فرصت بازنگری در استراتژی حکومتی را پیدا کنند و
بتوانند فضای سیاسی کشور را باز کنند، جامعه از هم گسیخته را
منسجم سازند، روحیه ملی را تقویت کنند و احزاب و سندیکا ها را
آزاد ساخته و متحد خویش برای دفاع از انقلاب ضد سلطنتی کنند،
ناصر با یک "ایست قلبی" در گذشت و جنبش ملی – نظامی مصر رهبر
خویش را از دست داد. جنبشی که از جنبش ملی دهه 1330 ایران
بسیار آموخته بود اما نتوانست آموخته های خود را سازمان بدهد.
ناصر همانقدر تنها ماند و جنبش به همان اندازه منفعل ماند که
دکتر مصدق در برابر کودتای 28 مرداد تنها ماند و مردم ایران
منفعل.
از درون "کاست" نظامی هائی که شورای فرماندهی ارتش مصر را در
اختیار داشتند و با رفرم اجتماعی و تغییر شیوه حکومتی مخالف
بود، فورا سرهنگ دیگری بنام "انورالسادات" جانشین ناصر اعلام
شد تا در بر همان پاشنه در مصر بچرخد که در دوران ناصر می
چرخید. اما اینبار، خنجری دو لبه از درون این شورا هم به پهلوی
انقلاب ضد سلطنتی مصر و هم به پهلوی شورای ملی افسران مصر فرو
رفت. تصفیه نظامی های ملی از ارتش مصر بسرعت انجام شد، فضای
سیاسی به جای آن که باز شود، بیشتر بسته شد، روحیه ملی مردم
مصر که علیه اسرائیل شکل گرفته بود، با قرارداد دوستی مصر و
اسرائیل که سادات بعدها آن را امضاء کرد به روحیه بی تفاوتی
تبدیل شد. احزاب ملی و چپ بیش از پیش محدود و محروم و سرکوب
شدند و درعوض، به امید انفعال بیشتر مردم و دوری آنها از احزاب
ملی و چپ، فعالیت های اسلامی آزاد و حتی با باز کردن فضای
فعالیت برای "اخوان المسلمین" تشویق و ترغیب شد. بتدریج و با
قوت گرفتن سازمان های اسلامی و بویژه اخوان المسلمین آنها
شتابزده برای بدست گرفتن قدرت دست به اقدام زدند. با این تصور
که ترور "سادات" جاده را برای حکومت آنها فراهم خواهد ساخت او
را ترور کردند. سادات کشته شد اما قدرت جابجا نشد و به جای آن
موج ترور در کشور راه افتاد. حکومت و گروه های اسلامی دست به
ترور زدند و سرانجام آن که پیروز شد، ارتش و دستگاه های امنیتی
بود که کنترل بر اخوان المسلمین و گروه های اسلامی را بدست
گرفت. اگر ناصر این بخت را داشت که پس از شکست در جنگ 1967
بتواند فضای سیاسی کشور را باز کند و احزاب سیاسی را به صحنه
فعالیت فرا بخواند، افسران بعدی عضو شورای فرماندهی ارتش نه
این بخت را داشتند، نه چنین عزمی و نه چنین ظرفیت و امکانی.
سرگرد "حسنی مبارک" که وزیر خارجه سادات بود، سکان ریاست
جمهوری را بدست گرفت. بازگشت احزاب به صحنه سیاسی مصر می
توانست صحنه سیاسی را از انحصار اخوان المسلمین در آورد، اما
مبارک اهل چنین میدانی نبود و با این تصور که سلطه امنیتی بر
کشور می تواند اخوان المسلمین را هم در حاشیه جامعه قرار داده
و خواب و خیال حکومت را از آنها برباید، بر گسترش نهادهای
امنیتی افزود. نهادهائی که سرنخ همه آنها دراختیار ارتش مصر و
شورای فرماندهی آن بود. شورائی که ریاست آن را مبارک برعهده
داشت. طرحی امنیتی در دستور شورای فرماندهی ارتش مصر قرار گرفت
که هم رضایت امریکا و اسرائیل و بطور کلی غرب را در نظر داشت و
هم خالی شدن میدان داخلی و رهائی از چنگ اسلامگرایانی که مبارک
تصور می کرد اگر انرژی و انگیزه آنها در جای دیگری غیر از مصر
تخلیه شود به سود مصر است. تشویق و کمک به اسلامگرایان مصر
برای رفتن به پاکستان و پیوستن به گروه های اسلامی که با دولت
چپگرای افغانستان و ارتش اتحاد شوروی می جنگیدند تبدیل به
استراتژی امنیتی و بخشی از سیاست خارجی مصر شد. غرب و بویژه
امریکا از این طرح حمایت کرد و بر کمک های مالی و تسلیحاتی خود
به مصر افزود. مصر که از زمان سادات از دایره متحدان اتحاد
شوروی خارج شده و به حلقه دوستان امریکا پیوسته بود و از آن
مهم تر، در جنگ نیابتی امریکا با اتحاد شوروی در افغانستان
شرکت کرده بود در دوران مبارک چهاراسبه در این جاده تاخت. سیب
گندیده، زیر درخت افتاده بود.
جنگ نیابتی امریکا با شوروی در افغانستان، با از هم پاشی اتحاد
شوروی و افتادن افغانستان بدست طالبان و ظهور القاعده و در
ادامه آن "داعش" و... به سناریوی جدیدی تبدیل شد که با جنبش
میدان التحریر زمینه های به صحنه آمدن در مصر نیز فراهم آمد.
جنبش بی سازمان مردم مصر برای سرنگونی مبارک در عمل این امکان
حکومت را برای اخوان المسلمین فراهم آورد و اخوان المسلمین اسب
تراوای القاعده و داعش در مصر شد. مردم مصر گیج و سرگردان و
خشمگین یکباره خود را در دام اخوان المسلمین یافتند و تا به
خود بیآیند بیش از یکسال حکومت اسلامگرایان اخوان المسلمین را
تجربه کردند و از آن مخوف تر، شاهد شکل گیری گروه های پهلوئی و
مورد حمایت دولت اخوان المسلمین برای ترور و انفجار و انتحار
شدند. فقر مالی و فقر سیاسی که چند دهسال گریبان مصر را در
فضای امنیتی دولتی گرفته بود، با سرنگونی مبارک نیز نه خاتمه
یافت و نه زمینه خاتمه یافتن آن نمایان شد. مردم علیه همین فقر
مالی و سیاسی به انقلاب میدان التحریر پیوسته بودند و نه برای
حکومت اسلامگرایان اخوان المسلمین.
پس از یکسال مردم به خود آمدند و باردیگر تظاهرات خیابانی آغاز
شد. دولت اخوان المسلمین سعی کرد به سرکوب مردم جنبه قانونی
بدهد و به همین دلیل مجلس این کشور را به خدمت گرفت، اما تا
پیش از آن که بتواند جاده را برای تاخت و تاز هموار کند،
میلیون ها مصری این جاده را گرفتند و در آن تاختند. راهپیمائی
ها در شهرهای مختلف مصر از سر گرفته شد اما اینبار نیز مانند
دوران سرنگونی مبارک و دوران پس از مرگ ناصر، جای احزاب و
رهبری سازمان یافته مردم خالی بود. یکبار دیگر ارتش این تنها
سازمان منسجم مصر که ریشه های ملی گرائی هنوز در آن نمرده بود،
به میدان آمد. مردم اینبار، برخلاف دوران سرنگونی مبارک با
ارتش سینه به سینه نشدند بلکه راه را برای ارتش باز کردند تا
دولت اسلامگرای اخوان المسلمین را از سر راه مردم بردارد. بیش
از یکسال حکومت اخوان المسلمین به مردم این کشور نشان داد که
چنین حکومتی اگر بر اوضاع نظامی و امنیتی و اقتصادی و سیاسی
کشور حاکم مطلق شود چه فاجعه ای در انتظار مصر خواهد بود. به
همین دلیل با سابقه ذهنی حمایت از قیام افسران ارتش علیه سلطنت
فاروق به رهبری عبدالناصر، اینبار نیز از حرکت تازه ارتش علیه
اخوان المسلمین حمایت کردند. اخوان المسلمین نیز در همان یکسال
و اندی حکومتش بر مصر چهره ای از خود نشان داده بود که براثر
آن بخش مهمی از پایگاه خود را در میان اقشار فقیر و متوسط
باورمند به اسلام را از دست داده بود و برکناری آن از قدرت
دشوار نبود و دشوار نشد.
امروز این سئوال هنوز بی جواب است که شورای نظامی های مصر به
کدام راه خواهد رفت؟ راه ناصر را دنبال خواهد کرد و یا از
تجربه تلخ دوران ناصر برای حکومت خود استفاده خواهد کرد؟ به
دوران سادات و مبارک بعنوان دوران خفت و خواری و اختناق نگاه
خواهد کرد و خلاف آن ها عمل خواهد کرد؟ برای استقلال مصر ارزش
و اعتبار قائل خواهد شد؟ عرصه را برای فعالیت احزاب سیاسی و
متشکل شدن مردم مصر در آنها باز خواهد کرد؟
فیلم مستند "فرعونها مصر امروز" را بعنوان پایان بخش نوشته
بالا می توانید ببینید:
http://www.humanite.fr/de-nasser-moubarak-un-deni-de-democratie-595994
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت اول بهمن |