«آن 8 سال تجربه تلخ برای همه تاریخ ایران کافی بود». این جمله
آیتالله هاشمی رفسنجانی چهارشنبه ششم آبان در دیدار با جمعی
از مردم همدان بود.
شاید در نگاه اول این گونه تصور شود که این سخن هاشمی رفسنجانی
ناشی از بُغضی است که از شخص محمود احمدی نژاد دارد اما اگر
دغدغههای کلان او و واقعیت های آن هشت سال را در نظر آوریم
این گزاره را به یک ناخرسندی شخصی تقلیل نمیدهیم زیرا تنها از
زبان او بیان نمی شود و طیف گسترده ای چنین دیدگاهی دارند.
همین که دو معاون آن دولت به اتهامات مالی در زندان اند و
اتهاماتی متوجه برخی دیگر است خود نشانه است یا آن دو سال
پایانی ریاست جمهوری احمدی نژاد. فردی که نماد آن دوره هشت
ساله است ولی به هیچ مجمع سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی
دعوت نمیشود و تنها در پاره ای محافل خاص دیده میشود.
اگر بخواهیم با زبان آمار سخن بگوییم مهم ترین نمایه آن 8 سال
این است که حدود 600 میلیارد دلار درآمد نفتی کمابیش بادآورده
و البته تکرار ناشدنی در همه تاریخ ایران طی 6 یا 7 سال حتی یک
شغل نیز به شمار مشاغل کشور نیفزود. حتی گفته میشود چند صد
هزار شغل نیز از کف رفت!
دولت عدالتمحور که از بام تا شام شعار عدالت میداد و رئیس آن
اصرار داشت واژه «عدالت» را با فتح عین تلفظ کند در عمل هیچ
کاری درباره شکاف طبقاتی نتوانست انجام دهد. بلکه به عکس یک
طبقه نوکیسه تازه به دوران رسیده ظهور کرد که همه ما با مظاهری
از آنها آشنائیم. طبقه جدیدی که کار آفرین نیست و نقشی در
افزایش تولید ناخالص داخلی ندارد و یک شبه از هیچ به همه چیز
رسید و بیشترین تکاپو را برای بازگشت آن دوران همین ها دارند و
شاید وقتی بگوییم «اگر هوس بود یک بار بس بود» پاسخ دهند:
«برای دیگران هوس بود، برای ما نَفَس بود.»
به زبان آمار و به صورت تخصصی میتوان توضیح داد «شاخص
نابرابری در توزیع درآمدها» که نسبت درآمد دهک اول
(نابرخوردارترین) به دهک دهم (برخوردارترین) را نشان می دهد در
سال 83 به 14.1 برابر رسیده بود اما تا سال 1388 و با همه
ادعاها باز در همان سطح 14.1 برابر باقی ماند.
در دوره دوم و 88 به بعد به لحاظ دستکاریها و سکوت یا اغتشاش
آماری امکان تحقیق مستقلی فراهم نبوده اما بررسیها نشان
میدهد اگر شکاف بیشتر نشده باشد کمتر نشده است.
آن هشت سال نباید تکرار شود چون مردم ایران دوست ندارند باز هم
دروغ بشنوند. دوست دارند رئیس دولت آنان در واپسین روز کاری
هزینه چند فقره ناهاری را که با دوستان و در نخست وزیری صرف
کرده به حسابداری بازگرداند (روایتی که درباره مهندس بازرگان
نقل میشود) نه این که در روز آخر 16 میلیارد تومان از حساب
دولتی را به دانشگاهی بر روی کاغذ با مدیریت خودش اختصاص بدهد
و البته بعد ناگزیر شود آن را بازگرداند.
مردم
دوست دارند کتاب بخوانند نه این که معاون فرهنگی یک وزارتخانه
کتاب بزرگترین نویسنده این مملکت را در کشوی خود نگاه دارد و
مجوز ندهد و به زبانهای مختلف ترجمه شود اما امکان انتشار به
زبان پارسی را نیابد.
آن هشت سال تلخ بود. نه این که روزگاران قبل و بعد هماره شکرین
بوده باشد. تلخ بود چون به دروغ میخواستند القا کنند تلخ نیست
و شیرین است. آنچه قصه را تلختر کرده بود این است و گرنه هر
دورهای آمیخته با حلاوتها و مرارتهایی است.
آن دوره نباید تکرار شود. چون هر انسانی ممکن است اشتباه کند و
به خاطر آن اشتباه غیر عمد شایسته سرزنش نیست اما اگر یک
استباه مشخص تکرار شود آن گاه شماتت موضوعیت می یابد.
آن 8 سال تلخ بود. چون تلخی آن هنوز زیر دهانمان است و اگر
نبود از روحانی نمیخواستیم هر چه زودتر شیرین کند.
شاید تاریخ ایران به چنین تفکری بدهی داشت اما اگر هم داشت ادا
کرده است. و چه سنگین و چه تلخ...
با این حال هیچ کس نمی تواند جاذبه های پوپولیسم را انکار کند.
میل به ترجیح منافع آنی بر مصالح آتی در هر انسانی وجود دارد
زیرا آدمی آمیزه ای از سه مولفه «غریزه، احساس و عقل» است. از
این رو مدام باید هشدار داد.
تکرار آن تجربه یعنی دوباره به سمت پرتگاه رفتن و بعد در به در
در پی «ظریف» ی بودن تا به همان مسیری برگردیم که قبلا بودیم.
آری، اگر هم هوس بود یک بار بس بود!
منبع: عصر ایرانپیک نت
9 آبان |