بهزاد نبوی از رهبران ارشد مجاهدین انقلاب اسلامی و از اعضای
برجسته دولت میرحسین موسوی در دوران جنگ که 5 سال زندان کودتای
84 را تاب آورد، برای نخستین بار، پس از بیرون آمدن از زندان
در یک سخنرانی شرکت کرد و از خاطرات در کابینه موسوی و دوران
جنگ با عراق گفت. نبوی که نایب رئیس اول مجلس ششم بود و از
زندانیان مذهبی شناخته شده دوران شاه نیز هست، در سخنرانی به
نکات زیر اشاره کرد و گفت:
با وجود آنکه قرار بود درخصوص برخی ضرورتها و الزامات
سیاستهای کلان اقتصادی در دوران هشت سال دفاع مقدس صحبت کنم،
اما گویا برگزار کنندگان تاکید دارند بحث را محدودتر و به طور
مشخص به عملکرد ستاد بسیج اقتصادی که بنده حدود
۱۶
ماه در آن مسئولیت داشتم، بپردازم.
به طور کلی میتوان به سه دوره عملکرد اقتصادی دولت در زمان
جنگ اشاره کرد که دوره نخست دوران تشکیل دولت شهید رجائی و
آغاز جنگ، دوره دوم از سال
۶۱
تا سال
۶۴
و سومین دوره نیز در سالهای
۶۵،
۶۶
و
۶۷
اختصاص دارد.
در دوره نخست در روزی که کابینه شهید رجایی تشکیل شد و قرار
بود برای معرفی کابینه خدمت امام برسیم، خبر رسید به کشورمان
حمله شدهاست. البته معمولا از
۳۱
شهریور به عنوان سالروز آغاز جنگ یاد میشود، اما در واقع این
روز آغاز بمباران هوایی ارتش عراق است و نخستین حمله دولت بعثی
به ایران در روز
۲۲
شهریور انجام گرفت که ما همراه اعضای کابینه خدمت امام بودیم و
این نخستین هدیه برای دولت بود.
در آن دوران به لحاظ اقتصادی یکی از مهمترین تصمیمات افزایش
سه برابری قیمت نفت بود که دولت به دلیل کمبود منابع بلافاصله
این طرح را پذیرفت. با این حال تصمیمی که تداوم یافت و
تاثیرگذار شد، همان تشکیل ستاد بسیج اقتصادی بود که آن را از
صفر شروع کردیم. در ستاد بسیج، جلسات منظم داشتیم که هر هفته
چند روز، صبح های زود برگزار می شد. هر کمیته ای زیر مجموعه
داشت ازجمله توزیع، سوخت و انرژی، حمل و نقل، صنایع و … و هر
کدام مسئول بخشی از کارهایی بودند که به عهده ستاد بسیج بود.
این ستاد به دلیل جلوگیری از بروز بحران های مرسوم و معمول در
زمان جنگ در کشور تشکیل شده بود. برنامه ریزی دراز مدت و یا
سیاست هایی برای تدوین اقتصادی دولت نداشت، آمده بود تا جلوی
مشکلات فوری و آنی را که در طول و بعد از هر جنگی ممکن است
بروز کند را حتی الامکان کم کند. در کمیته توزیع مهمترین
تصمیمی که گرفته شد سهمیه بندی کالای اساسی و سوخت بود، از
دیگر کارهای کمیته کنترل توزیع برخی از کالاهای مهم و بررسی
کلی الگوی مصرف برخی از اقلام و کالاها آن هم در ارتباط با جنگ
بود. مثلا سعی می شد مصرف کالاهایی امکان وارداتش نبود، به
طریقی کنترل شود. یک سری از کالاها با چاپ کوپن به صورت سهمیه
ای و با قیمت مشخص در اختیار مردم قرار می گرفت یک سری کالاها
از طریق دفترچه ستاد بسیج اقتصادی بین افراد در سطح محلات و
شهرها توزیع می شدند. برخی کالاها هم از طریق تعاونی های
کارمندی، کارگری و … بین مردم توزیع می شد. تلاش می شد همه
کارها توسط خود مجموعه ها انجام شود و دولت هم نمی خواست که
کوچکترین دخالتی در امر اجرای توزیع داشته باشد. دولت مثلا
مقدار توزیع را مشخص می کرد و بر توزیع کننده ها و فروشندگان
جزء نظارت داشت و کوپن دریافت می کرد. و به این شکل سیستم بسته
می شد. هم قیمت و هم میزان کنترل می شد. در تعاونی ها هم جایی
نبود که بتوانند قیمت ها را بی رویه بالا ببرند و توزیع و
مقدار کالاها را کم و زیاد کنند.
غیر از کالاهای اساسی، سوخت یعنی نفت، بنزین و گازوییل هم از
کالاهایی بود که توسط سیستم کالابرگ بین مردم توزیع می شد.
کمیته ای دیگر مسئول حمل و نقل بود.
این توضیح را بدهم که عمده ترین بنادر تجاری ما در همان اوایل
جنگ از دست رفت. یعنی خرمشهر که مهمترین بندر تجاری کشور در آن
روز بود اشغال شد و بندر امام که دومین بندر بود هم در تیررس
کامل ارتش عراق بود، طبعا امکان استفاده از بندر امام هم نبود.
بندر بوشهر بود که اصلا استفاده تجاری از آن نمی شد و امکانات
کافی نداشت. بندر عباس بود هم که نیمه تمام بود، اسکله هایی که
بعدها به نام شهید رجایی نامگذاری شد به شکل نیمه کاره بود و
افتتاح و راه اندازی نشده بود. وقتی تمام بنادر تجاری کشور از
دست رفت. به ناچار باید سراغ بوشهر و بندر عباس می رفتیم.
تجهیز آن بنادر نیاز به ایجاد سیستم حمل و نقل منظم و مجهز
داشت. خصوصا که مثلا مسیر بندر عباس تا تهران دوبرابر مسیر
خرمشهر تا تهران و مرکز کشور است. این ها هم نیاز به بسیج
ناوگان حمل و نقل و هم بسیج امکانات و تجهیزات برای راه اندازی
بنادر داشت. بخشی از مسئولیت کمیته سوخت و انرژی، سهمیه بندی
آن بود بخش دیگر هم این بود که برق را اولین بار به صورت
پلکانی قیمت گذاری کردند. یعنی هر چه مصرف بالا می رفت، قیمت
برق هم افزایش پیدا می کرد. زیرا که محدودیت تامین سوخت در
نیروگاه ها داشتیم و باید مصرف را کنترل می کردیم تا دچار
خاموشی های زیاد نشویم. تنها راه همین افزایش قیمت انرژی به
گونه ای باعث می شد که مصرف کنترل شود. مسئولیت محاسبه نرخ و
این ها هم با این ستاد بود.
کمیته صنایع تمام تلاشش این بود که تولید کشور بر اثر جنگ و
بحران ها متوقف نشود. مسئولیت همه این کمیته ها با وزارت خانه
های مختلف بود. ممکن بود دستگاه های دیگر هم به دلیل نقش های
کمکی در کمیته حضور داشته باشند، اما دخالت نمی کردند.
از کارهای مهمی که مجموعه ستاد بسیج کرد، سهمیه بندی ها بود،
اگر این اقدام صورت نمی گرفت کشور دچار کمبود و بحران می شد.
فرض کنید ما روغن خوراکی کشور را کلا وارد می کردیم. یعنی روغن
خام مایع وارد می کردیم به کارخانه ها ارسال می شد و آن ها
تنها کاری که می کردند این بود که با تزریق هیدروژن آن را به
روغن جامد تبدیل می کردند، چون آن زمان روغن جامد مصرف می شد.
روغن مایع که وارد می شد، تمام تانکرها و مخازن ذخیره روغن
مایع در بندر خرمشهر بودند. با اشغال این بندر، ما حتی ذخیره
روغن برای یک هفته هم نداشتیم. مجبور بودیم فوری سهمیه بندی
کنیم تا بتوانیم کنترل کنیم. کوپن ها هم دست خود ستاد بسیج
بود، اگر روغن مثلا دیر می رسید کمی دیرتر اعلام می کردیم.
بلافاصله از آن طرف کمیته صنایع مامور شد که در بندرعباس به
طور ضربتی ساخت مخازن ذخیره روغن خام را شروع کند، که این کار
زمان بر بود. اول کارهای موقتی کردند، مثلا تانکرهای روغن را
آماده کردند که کشور بدون روغن نماند تا زمانی که مخازن دائمی
تعبیه شد. درباره قند و شکر هم همین طور بود. تولید داخلی خیلی
کم و عمدتا نیاز کشور از طریق واردات تامین می شد. ما مجبور
بودیم مصرف را کنترل کنیم، تا اولا بتوانیم ارز وارد کنیم و
ثانیا باید بندر عباس جایی برای نگه داشتن سالی یک و نیم
میلیون تن قند و شکر وارداتی می داشت. برای این واردات باید
امکانات وجود می داشت. شوینده ها هم یکی دو تا کارخانه ی مهم
مان در خرمشهر بود که از دست رفت، بقیه هم درگیر مواد اولیه
وارداتی بودند. یعنی تولید کننده ها هم همان مشکل واردات را
داشتند. این ها هم همه مشمول سهمیه بندی شدند و تلاش شد که
نیازها تامین شود.
در بین کالاهای اساسی ستاد بسیج تلاش می کرد که نان را سهمیه
بندی نکند. یاد مرحوم عالی نسب را گرامی بداریم که خیلی تاکید
داشت که نان مردم سهمیه بندی نشود، و با مشقت زیاد از طریق
اسکله هایی که مثلا هنوز تلی از خاک بود، گندم وارد می کردیم
تا نان سهمیه بندی نشود و نشد.
با این روشها کار سامان پیدا کرد به طوری که امکان تامین حداقل
نیاز همه مردم با قیمت ثابت به وجود آمد. البته همان موقع هم
مخالفت های شدیدی وجود داشت. مثل همین شعار “کپونیزم یعنی
کمونیزم”. در حالی که تمام این تصمیم های اقتصادی در سطح کلان
در جلساتی گرفته می شد که سران قوا با حضور شهید بهشتی، آقای
هاشمی و آقای رجایی و من حضور داشتیم و کلیات مورد تایید این
شورا قرار می گرفت. مع الوصف خیلی علیه سهمیه بندی حرف می
زدند. حتی در خاطرم است که آقای بنی صدر و دوستانش با وجودی که
علی القاعده نباید مخالف این روشها می بودند، با توجه به اینکه
این روشها همه در دنیا و جنگ های جهانی تجربه شده بود، اما می
گفتند همه کالاها در انبارها پر است اما این ها عاشق سهمیه
بندی کردن هستند و می خواهند کشور را کمونیستی کنند.
خوشبختانه با وجود جوسازی ها و انتقادات غیر قابل قبول
توانستیم دوران گرفتاری های یکی دو سال اول را طی کنیم. می
دانید که خود جنگ تاثیرات روانی در جهت کمبود کالا و ایجاد
بازار سیاه می گذارد. اما خوشبختانه با حداقل ضرر و زیان آن
دوره پشت سر گذاشته شد. یادم می آید تورم سال
۵۹
و
۶۰
حدود
۲۱
یا
۲۲
درصد بود که البته زیاد بود و جهشی هم زیادتر شده بود. بحث
قیمت سوخت هم بود اما دلیل اصلی آن فضای روانی بود که باعث شد
تورم به این حد برسد.
یکی دیگر از نکات بحث انگیز در ستاد بسیج، طرح برنج بود.
ماجرای طرح برنج از این قرار بود که ما سالیانه حدود یک میلیون
تن برنج وارد می کردیم. هم به دلیل محدودیت و مشکلات واردات و
هم به دلیل کمبود ارزی که باید برای جنگ هم ذخیره می شد، طرحی
توسط وزارت جهاد و کشاورزی داده شد بر این اساس که الگوی کاشت
برنج تغییر کند و برنج های پر محصول را جایگزین برنج های کم
محصول کنیم. برنج های خیلی خوبی که در بازار بود در هکتار یک
تن یا حتی کمتر محصول می داد اما نوع دیگری از برنج آوردند که
کیفیتش به خوبی قبل نبود اما در هکتار
۵
یا
۶
تن محصول می داد. زمین زیر کشت برنج در کشور ما محدود است و
زیاد نیست به همین دلیل ناچار بودیم فکری بکنیم. در آن زمان
برنج فقط در گیلان و مازندران کشت می شد. تنها راه افزایش
تولید برنج، افزایش تولید در واحد سطح بود. بر این اساس طرح
کاشت برنج مطرح شد. تلاش زیادی هم کردیم که دولت و دستگاه های
دولتی نقشی در امر توزیع نداشته باشند. تنها کاری که انجام شد
این بود که قیمت برنج های پر محصول را نصف برنج کم محصول و
مرغوب تعیین کردیم. تا به این وسیله کشاورز تشویق به کاشت آن
شود. بازار که کاری به جنگ نداشت. مثل امروز که مردم دنبال این
هستند که
۴۵
هزار و پانصد تومان ماهیانه شان را بگیرند، کاری ندارند که
دولت از اول ماه تا آخر ماه می دود که بتواند آن حساب یارانه
را پر کند، مردم که این ها را نه می دانند و نه قرار است تحلیل
کلان کنند، آن روزها هم آنهایی که پول داشتند دنبال برنج دم
سیاه اعلا بودند. ما باید کاری می کردیم که برنج پرمحصول در
بازار جایگزین شود. بعد از بحث و فکر بسیار، قیمت گذاری کردیم.
گفتیم تجار برنج وارد کنند. بعضا بازرگانان دولتی هم بروند.
این جا هم برنج را با کالابرگ و قیمت های معین و پایین بین
مردم توزیع کنیم. برای اینکه بتوانیم میزان جا به جایی برنج
توسط تجار را کنترل کنیم، فکر کردیم که جاده های شمال را کنترل
کنیم. شروع کردند به ایراد گرفتن و گفتند که این کار اشکال
شرعی دارد. اعتراض ها شروع شد که این کار شدنی نیست. این بحث
برمی گردد به زمان کابینه
۴۰
روزه مرحوم مهدوی کنی. البته ایشان که خدا رحمتشان کند هم خیلی
از ستاد بسیج اقتصادی حمایت می کردند. تعدادی از تجار برنج
آمدند پیش ایشان برای اعتراض که آقا این کار خلاف شرع است. من
را هم در جلسه خواسته بودند. جلوی من به شدت با تجار برخورد
کردند که “شما شرع را بهتر متوجه می شوید یا من؟” بالاخره آن
ها هم پشیمان شدند و رفتند. آقای مهدوی رفته بودند خدمت امام
که در باره طرح برنج چه کنیم؟ و توضیح داده بودند که مرتب
ایراد می گیرند که کنترل میزان ورود محصول تجار به بازار خلاف
شرع است. امام جواب داده بودند که خیلی هم شرعی است و هیچ
مشکلی ندارد. مگه جاده ها مال دولت نیست؟ مجوز شرعی دارید.
البته این بخش گفت و گوی امام و آقای مهدوی کنی را نقل به
مضمون می گویم. نه امام در قید حیات هستند و نه واسطه. اما به
هر حال این مسئله را منتقل کردند.
طرح برنج کمر ستاد بسیج اقتصادی را شکست. چون به تجارت هایی که
در این زمینه انجام می شد لطمه زیادی می زد و قانع کردن دوستان
هم مشکل بود. البته ما حتی سود تاجر را در نظر می گرفتیم. دوره
اول همینجا تمام می شود. من فکر می کنم در مجموع علیرغم
مشکلاتی که بود عملکرد قابل قبولی داشتیم. البته باید بگویم که
آن روزها مردم هم خیلی همراه تر بودند. نمی توان گفت همه
موفقیت ها از عملکرد ما بوده، مردم تحملشان بیشتر بود و می
فهمیدند چرا باید کوتاه بیایند و کم مصرف کنند. با تمام وجود
جنگ را لمس می کردند. ولی به هر حال می توانیم بگوییم که در آن
دوره دولت رفوزه نشد و خوب عمل کرد.
دوره دوم از
۶۱
شروع می شد تا
۶۴
ادامه داشت. دوره ای که شکوفایی نسبی اقتصاد کشور را به همراه
داشت. دوره ای که فروش نفت کشور متعادل بود. در سال های
۶۰
تا
۶۲
حدود
۲۰
میلیارد دلار نفت فروختیم. سال
۶۳
حدود
۱۷
میلیارد دلار و سال
۶۴
هم
۱۳
میلیارد دلار نفت فروختیم. درست است که به نسبت
۱۳۰
و
۱۴۰
میلیارد دلار در هشت سال آقای احمدی نژاد خیلی کمتر بود اما نه
دلار مشمول تورم شد و نه حتی نرخ آن تغییر زیادی کرد. در این
دوره درآمد ارزی نسبتا قابل قبول بود. نتیجه این شد که ما
توانستیم در کنار اقتصاد جنگی، و با حفظ سهمیه بندی ها، افزایش
تولید و سرمایه گذاری و کاهش تورم داشته باشیم. این کاهش تورم
ناشی از رکود نبود، بلکه ناشی از افزایش عرضه بود. هنگامی که
من در صنایع سنگین کار می کردم هیچ یک از کالاهای تولیدی صنایع
سنگین، بازار سیاه نداشت غیر از اتومبیل سواری که آن هم
داوطلبانه و با سیاست های خود دولت حدود
۵۰
هزار رنو و پیکان، که اهمیتی نداشت چون کالای اساسی نبود.
یادم می آید که رشد نرخ تورم در سال
۶۴
در سال های بعد از انقلاب به پایین ترین حد ممکن رسید، حدود
۶
تا
۹
دهم درصد. بعد از آن یک سال در دولت آقای هاشمی که
۸
و اندی بود. علیرغم آنکه هنوز چندان به کار اقتصادی وارد
نبودیم و اولین برنامه های اقتصادی کشور را تهیه می کردیم حتی
نمی دانستیم باید در چه زمینه ای سرمایه گذاری کنیم. تنها به
تشخیص دستگاه ها عمل می شد. علیرغم محدودیت ها تمام شاخص های
کلان اقتصادی در سال
۶۴
مطلوبترین شاخص ها را تا آن زمان داشت. در واقع می توان گفت در
آن دوره شاخص ها خوب و قابل توجه رشد کرد.
دوره سوم از سال
۶۵
تا
۶۷
دوره بحران بود. در اواخر سال
۶۴
قیمت نفت به طور ناگهانی سقوط کرد. مثل سال های بعد که دیدید؛
مثلا در زمان آقای احمدی نژاد به صد و چهل و اندی دلار هم رسید
و در حال حاضر اینقدر سقوط کرده است. آن زمان به طور ناگهانی و
غیرقابل پیش بینی هر بشکه که حدود
۲۷
دلار قیمت داشت به بشکه ای
۷
دلار و حتی
۵
دلار رسید.
من آن زمان مسئول رابطه با ترکیه بودم. هر سال برای مبادلات
پایاپای کشور با ترک ها پروتکل داشتیم. اواخر سال
۶۴
بود که هر کار کردیم دیدیم نمی توان درباره قیمت نفت به توافق
رسید. متوجه شدیم که آن ها از قبل خبر داشته اند که یک ماه بعد
قیمت نفت سقوط می کند. البته فقط سقوط قیمت نفت نبود. همزمان
با تشدید حملات هوایی و موشکی عراق به تاسیسات نفتی، کشور دچار
مشکل شد. خارک شبانه روز و خطوط لوله انتقال نفت مرتب بمباران
می شد. تاسیسات نفتی مان هم همینطور در معرض حمله بود. خصوصا
اینکه عراق هواپیماهای جدیدی از شوروی و فرانسه گرفته بود و
قدرت هوایی بالایی کسب کرده بود. ما تقریبا از لحاظ هوایی
زمینگیر شده بودیم چون اصلا نیروی هوایی کشور با قطعات و …
تغذیه نمی شد. دوستان تلاش زیادی می کردند، اما با شعار و تلاش
تنها این مشکل قابل حل نبود. سال ها تلاش کردند تا موشک تاو را
با مهندسی معکوس تولید کنند نمی دانم بالاخره موفق شدند یا نه،
دوره مسئولیت من تمام شد. اینکه ما بتوانیم قطعات فانتوم و اف
۱۴
بسازیم هم که کار ساده ای نیست. می گوییم خودکفاییم اما باید
در این حرف تامل کرد حداقل اینکه زمان زیادی صرف می شد.
از سوی دیگر نیروی هوایی قوی عراق تاسیسات نفتی ما را بمباران
می کرد، به طوری که صادرات نفتی ما بعد از سال
۶۵
حدود یک میلیون بشکه شد. مثل حالا که تحریم هستیم. آن موقع
تحریم نبودیم سهمیه ایران در اپک دو و دودهم بشکه در روز بود
که در اثر این بمباران ها به یک میلیون بشکه رسیده بود، در
شرایطی که قیمت آن بشکه ای
۵
دلار بود. خودتان حساب کنید که در آن شرایط می توان کشور را
اداره کرد؟ یکی از کارهای بسیار مهمی که در آن زمان اتفاق
افتاد و من مشابه آن را در دوره های قبلی و بعدی نشنیدم، این
بود که از اوایل اردیبهشت
۶۵
دولت به خوبی موضوع را لمس کرد، هر روز
۸
صبح تا
۶
بعد از ظهر به طور مداوم جلسات شورای اقتصاد تشکیل می شد. بعضی
از جلسات شخص نخست وزیر، آقای مهندس موسوی در آن شرکت داشت،
بعضی هم توسط رییس سازمان مدیریت و برنامه ریزی اداره می شد و
در ظرف یکی دو ماه برنامه ای به نام “استراتژی شرایط نوین
اقتصادی” تدوین شد. که یک استراتژی دو ساله بود. حواستان باشد
که ما آن زمان حتی برنامه
۵
ساله هم نداشتیم. هیچ چیز نداشتیم. هر روز صبح تا ساعت
۶
بعد از ظهر همه وزرا در جلسه بودند،
۶
به بعد تازه می رفتند وزارتخانه ها و کارهای روز بعد را آماده
می کردند. هر وزیری باید گزارش می داد، طرح ارائه می داد تا در
شورای اقتصاد تصویب شود. ما که بلد نبودیم آن زمان در یک جلسه
هیات دولت
۲۵۰
طرح تصویب کنیم. طوری که در دوره ای این اتفاق می افتاد! در
زمان ما هر طرحی باید به وزارتخانه مربوطه می رفت. مثلا ساعت
۱۰
شب طرح به سازمان مدیریت می رفت و تا
۱۲
شب در آنجا بررسی می شد، ساعت
۸
صبح هم در جلسه مطرح می شد تا جمع بندی کنیم.
به هر حال استراتژی شرایط نوین اقتصادی مجموعه اقداماتی بود که
باید با وضعیت ارزی موجود انجام می شد. ما سالی
۷
میلیارد دلار در آمد ارزی و نفتی داشتیم. با امروز مقایسه
نکنید که ما بالای
۴۰
میلیارد درآمد غیرنفتی داریم. البته درآمد غیرنفتی یعنی
میعانات، یعنی پتروشیمی و … که آن روزها اصلا همچین سرمایه
گذاری هایی نداشتیم. آن موقع کل صادرات غیرنفتی مان کمتر از یک
میلیارد دلار بود آن هم فرش و زیره و پسته و پنبه و … که ما با
برنامه ای که تنظیم کردیم و با همه ی آن تلاش ها سال آخر به
حدود یک میلیارد و سیصد هزار رسیدیم. در این شرایط و در بهترین
حالت
۷
میلیارد دلار درآمد ارزی داشتیم یک میلیارد هم که صادرات مردم
بود و نمی شد از آن ها گرفت. سه میلیارد دلار از این
۷
میلیارد مستقیما و تحت نظر شورای عالی دفاع به بخش دفاع منتقل
می شد. آن هایی که می گویند در دوران جنگ به دفاع توجه نشد، با
عدد و رقم بیایند بگویند که من دروغ می گویم. سه میلیارد دلار
صرف کالاهای اساسی و حساس می شد. یک میلیارد دلار هم ماند برای
“و غیره” که با آن باید کشور اداره می شد.
کار بسیار دشواری بود. خدا حفظ کند آقای زنگنه را که آن روزها
جوان تر و شادابتر بود، موقع نوشتن این استراتژی در اتاق جلسه
ی اقتصاد راه می رفت و می گفت ما داریم “امت هوازی” تربیت می
کنیم. یعنی امتی که هیچ چیز جز هوا نخورد. واقعا هم آن
استراتژی همین بود و شرایط بسیار سختی داشتیم. البته ما بسیار
حساس بودیم که سهم کالای اساسی دست نخورد حتی به قیمت تعطیلی
بسیاری از کارخانه های کشور. چون نمی شد و واقعا پول نبود و
ممکن بود مشکلات قحطی و گرسنگی پیش آید. مجبور بودیم از همه
چیز بگذریم و سه میلیارد کالای اساسی را بدهیم برای زنده ماندن
مردم و سه میلیارد جنگ برای دفاع از کشور.
یادم می آید در سال هایی که موشک باران ها زیاد شد، یک کمیسیون
پشتیبانی صنعتی مهندسی جنگ در دولت شکل گرفته بود، در آن
کمیسیون طرح ساخت پناهگاه داشتیم. بعضی از دوستان خوبمان که در
جنگ هم دست داشتند و بچه های خوبی هم بودند به ما ایراد می
گرفتند که ما این همه کمبود داریم شماها دارید پشت جبهه
پناهگاه می سازید؟ نمی توانستیم بگوییم که اگر این پناهگاه پشت
جبهه ساخته نشود و مردم سرپناه نداشته باشند و نان نباشد که
بخورند، دیگر کسی کنار شما در سنگرها نمی ماند. نمونه هایی که
خودم درگیرش بودم را می گویم که بدانید چه کردیم آن روزها.
اولین کاری که بر اساس همان مصوبات جلسات شورای اقتصاد انجام
دادیم، این بود که تمام تولیدات تعطیل شد. شرکت ایران خودرو
۱۳
هزار پرسنل داشت که
۶
هزار و پانصد نفرشان را بازخرید کرد. نسبتا هم مجبور بود پول
خوب بدهد برای بازخرید وگرنه آشوب می شد. ببینید کارخانه ای که
تولید ندارد و یک قران پول ندارد کارش هم مونتاژ خودرو بود این
همه نیرویش را بازخرید کرد. برای بقیه ی تولیدات کشور زنجیره ی
تولید مشخص کردند. مثلا در صنایع سنگین، شروع تولید از صنعت
ریخته گری است. اول باید ریخته گری انجام شود بعد برود سراغ
ماشین کاری و بعد برود سراغ مونتاژ و ساخت. با این زنجیره
تولید صنایع سنگین، سال قبل
۲
میلیارد سهمیه ارزی داشت. از آن سال، یک سال ده درصد شد که
یعنی
۲۰۰
میلیون دلار و سال بعد سهمیه به
۷۰
میلیون دلار رسید. و حالا باید با این مبلغ این مجموعه را
بگرداند.
تولیدات به این شکل بخش های استراتژیک و خودکفا نجات پیدا کرد
و بقیه تعطیل شدند. گرچه نتیجه تعطیلی ایران خودرو برای ما بد
نشد، این شد که تالبوت انگلیس که فقط برای ما محصول تولید می
کرد، تعطیل کرد و ما خبردار شدیم که تالبوت تجهیزاتش را به
حراج گذاشته است. ما با کلی التماس و التجا در دولت و این در و
آن در زدن توانستیم تمام ماشین آلات و تجهیزات را با
۸
میلیون پوند خریداری کنیم. تجهیزاتی که در حالت عادی باید اقلا
۵۰۰
میلیون دلار برای فقط قطعات اصلی هزینه می کردیم.
آخرین کاری که در بخش صنعت و تولید انجام شد، به عنوان عمده
ترین بخش هایی که نیاز به ارز داشت، این بود که کارخانه ها سوق
داده شدند به سمت تولیدات دفاعی. ایران خودرو و واحدهای ریخته
گری موجود کشور توانستند در آن سه سال چندین میلیون گلوله ی
توپ و خمپاره تقدیم جبهه ها کنند. بسیاری از شناورهایی که در
جنگ استفاده می شد توسط کارخانه هایی که تغییر خط تولید دادند
ساخته شد. یا بسیاری از پل های شناور که اصل تکنولوژیش وارد و
در داخل ساخته شد. حتی سال
۶۷
کارخانه آذرآب به سراغ ساخت لوله ی توپ رفت. یا سراغ نفربر زره
ای رفتیم.
به هر حال با همه ی این سختی ها این دوران را هم پشت سر
گذاشتیم، بگذریم که در این باره هم کم لطفی هایی می شود که
فعلا موضوع بحث ما نیست.
در کنار این ها یک سری طرح های مهمی در کشور بود که لازم بود
اجرا شود و هیچ دستگاه تولیدی هم ارز نداشت برای آن. روشی
اتخاذ کردیم و آن را بردیم مستقیما در مجلس به عنوان طرح های
مهم دهه اول انقلاب. و برای آن ها مجلس از همان ارز محدود
جاهایی را حذف کرد و توانست سهمیه ی ارزی بدهد. خوشبختانه این
طرح ها سر سالم بیرون آوردند از مشکلات و گرفتاری ها و به
نتیجه رسید. در مجموع اگر بخواهیم دولت های زمان جنگ را
ارزیابی کنیم باید بگوییم که با توجه به کم تجربگی و اینکه
واقعا دولت آن موقع صفر کیلومتر بود، مثلا تجربه ها دو سه سال
بود نهایتا، عملکرد قابل دفاع بود.
سال
۶۲
که دوره ی شکوفایی نسبی بود، سران قوا، وزرای اقتصادی دولت را
خواسته بودند در جلسه ای که وضع دولت خراب است و چه کنیم؟ آقای
نمازی و آقای نوربخش و ما هم وزرای صنعتی بودیم. وسط بحث من
طاقت نیاوردم، دست بلند کردم و گفتم ببینید آقایان، وقتی نفت
ما ملی شد انگلیس ها جلوی فروش نفت ایران را گرفتند، صادرات
نفت خیلی ناچیز بود و در اقتصاد نقش تعیین کننده ای نداشت.
تمام کادر رژیم گذشته هم همچنان در خدمت مرحوم مصدق بودند.
انقلاب نبود که همه صفر کیلومتر بوده باشند. همه ی کسانی که
کار می کردند باتجربه بودند. علیرغم آن، بعد از این ماجرا،
دکتر مصدق پروفسور شاخت، وزیر اقتصاد بعد از جنگ آلمان را آورد
و مشورت خواست که چه باید کرد در این شرایط اقتصادی. من تصور
می کنم آن سیاست اقتصادی بدون نفت، که تمام درآمدهای نفتی صرف
امور عمرانی و سرمایه گذاری شود و در دوران مرحوم مصدق بود،
پیشنهاد پروفسور شاخت بوده است. من گفتم مرحوم مصدق پروفسور
شاخت را آورد حالا شما ما را آوردید که مثلا دکتر نوربخش و
نمازی تا چند سال قبل درس می خواندند، بنده که اصلا زندان بودم
و از این کارها بلد نبودم. حالا از ما به عنوان پروفسور می
پرسید چطور مشکلات را حل کنیم؟
یک بار هم در همین باره، خدا رحمت کند آقای منتظری خیلی انتقاد
می کردند از وضعیت اقتصادی کشور. من خیلی خدمتشان می رسیدم و
ارتباط زیادی داشتم با ایشان و مرتب گزارش وضعیت را خدمتشان
تقدیم می کردم. یک بار که انتقاد می کردند خدمتشان گفتم، آقا
من زمان شاه که زندان بودم اگر یک زمانی خواب می دیدم که در
کشور تحولی شده و کسانی که مثل من فکر می کردند در راس کار
قرار گرفته اند، در حالت بلند پروازی فکر می کردم در شرکت آی
بی ام رییس یک بخشی از این شرکت شدم. ما چه تقصیری داریم؟ ما
بلد نیستیم بیشتر از این. ما همه ی تلاشمان را می کنیم و
همینقدر می توانیم.
با این حال می خواهم بگویم علیرغم بضاعت کم و کم تجربگی مان
عملکرد ما به رغم همه ی مشکلات، قابل دفاع و قابل قبول بود و
نمی توانیم نمره ی تجدیدی بدهیم.
پیک نت
۱۱ مهر |