ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 

صفحه اول

پیوندهای پیک

بايگانی پيک

17مرداد  ماه  1394

  pyknet@inmano.com

 
 
 

کافه نادری

می ماند، اما در چه حالی!

 

 
 
 
 

کافه نادری نه خراب شدنی است و نه بسته شدنی. این حرف سر گارسن کافه نادری است که از سال 1343 تا حالا در آنجا کار می کند. بعد از خواندن خبر پیک نت در باره احتمال تخریب کافه و هتل نادری رفتم که بفهمم واقعا می خواهند این کافه را خراب کنند؟ دلم از دیدن گوشه و کنار آنجا گرفت، اما خوشحال شدم که شنیدم تخریب آن ممکن نیست. سرگارسن کافه نادری که خسروانی صدایش می کنند با شرح مختصری درباره ملک و زمین هتل نادری، تا بالای نافش را با دست نشان داد و گفت: برای گرفتن اجازه تخریب اینجا، حتی اگر ریششان تا اینجا برسد هم کاری از پیش نمی برند. او اهل اراک است و از سال 1332 در تهران زندگی می کند. اغلب پیشخدمت های کافه نداری سن و سالی ازشان گذشته. همسن و سال خسروانی نیستند اما جوان هم نیستند.
مدیر کافه روی یکی از میزهای دورتر از میز من سرگرم حساب و کتاب بود و خسروانی هر بار که از کنار میز من عبور می کرد به یکی از سئوال هایم پاسخ می داد. گفت: من از مشتری های معروف اینجا، اسم چند شاعر معروفی که اینجا می آمدند را یادم نیست، اما از میان هنرپیشه و خواننده ها فردین، گوگوش، ایرج و گلپایگانی را یادم هست.
درباره گروه های خارجی موسیقی که در کافه نادری برنامه اجرا میکردند پرسیدم. چند دقیقه ای سر میزم ایستاد و گفت: بیشتر گروه های خارجی ایتالیائی بودند. البته اینجا (داخل سالن) برنامه اجرا نمی کردند. آنجا (با دست حیاط را از پنجره نشانم داد) برنامه اجرا می کردند. یک پیست رقص هم بود که هنوز هم هست اما خراب شده.
در یک فاصله دیگر، درباره صندلی ها پرسیدم. گفت: از وقتی من اینجا شروع به کار کردم صندلی ها همین ها بودند که می بینی. هر کدام هم شکسته تعمیر کرده اند. خانم! اتمسفر را نگهداشته ایم.
بیش از این وقت نداشت سر میز من بیاید. چشم مدیر کافه دنبالش بود.
از سالن رفتم به حیاط که پیست رقص و موسیقی را ببینم. اول از همه مجسمه ونوس کافه نادری را دیدم که خیلی درباره اش شنیده بودم. حتی عکس را هم دیده بودم. مجسمه را یک گوشه ای لای شاخ و برگ درخت ها پنهان کرده اند. خیلی زخمی شده اما هنوز زیباست!
حياط را طناب كشي كرده اند و اجازه رفتن به آن قسمت را به کسی نمیدهند. در کوچکی در انتهای یک راهروی باریک هتل را به این قسمت حیاط وصل می کند. در سبز رنگ است و رنگ پریده و راهرو متروکه شده. منتظر اجاره نماندم و رفتم آنسوی طناب تا ببینم چه خبر است. آنجا پیست متروکه رقص بود كه تعداد زیادی گربه رویش بودند. بیشتر از تعداد مشتری های داخل کافه. یکی از گارسن ها به گربه ها غذا می داد. ته مانده غذای هتل و رستوران نصیب گربه ها میشد. یکی دیگر از گارسن ها به درخت ها آب میداد تا خشک نشوند و حیاط روحش را حفظ کند. شاید به امید رونق گرفتن دوباره حیاط.
خیلی دلم می خواست بدانم صادق هدایت روی کدام صندلی و پشت کدام میز می نشسته. برگشتم به سالن و دوباره سفارش قهوه دادم. خسروانی آمد و قهوه را آورد. از او پرسیدم. من وقتی اینجا استخدام شدم هدایت دیگر نبود. اما زیاد شنیده ام که آن گوشه (اشاره به میز کنار پنجره رو به حیاط) می نشسته.
زود و تند درباره صاحب کافه پرسیدم. گفت دو برادر بودند که دیگر در ایران نیستند. داماد آنها در ایران است که سرپرستی املاک آنها را می کند.
گفتم: شنيده ام 6- 7سال پيش یک آقای بازاری بنام محمد خاني اينجا رو خريده. خسروانی گفت: بله! اما ایشان فقط زمين رو خريده. ميخواد با زمين چيكار كنه؟ اصل کار سر قفليه که ماله كس ديگه ايه. خانم خیالت راحت باشه. اینجا خراب شدنی نیست! این خبرهائی که پخش میشه کش و واکش های اداره ها و سازمان های دولت و صاحب ملک با هم دیگه است.


 

پیک نت 17 مرداد

 
 

اشتراک گذاری: