سرداران و سپاهیان
و مخالفان اصلاحات و تحولات در ایران، امروز زیر پرچم مقابله
با امریکا و عادی شدن روابط ایران و امریکا سنگر گرفته اند.
این مخالفت دلایل مختلفی دارد که برخی از آنها مربوط به شرایط
روز است و برخی ها هم درازمدت است. در کوتاه مدت آنها نگران
موفقیت دولت روحانی و اثر آن بر افکار عمومی و تقویت موقعیت
طرفداران اصلاحات و تحولات در انتخابات آینده مجلس شورا و
خبرگان و حتی ریاست جمهوری آینده هستند. ولی این مخالفت دلایل
درازمدت تری هم دارد که به موقعیت اینان نسبت به انقلاب باز می
گردد. آنها خود را پاسدار و خط نگهدار انقلاب معرفی می کنند تا
جایی که رسما و غیررسما اعلام کرده اند که قانون اساسی را هم
قبول ندارند و بخاطر پاسداری از "انقلاب" کودتا هم می کنند.
مشکل در اینجاست که غالب اینان مانند رهبر و مرادشان "مصباح
یزدی" در زمره انقلابیون بعد از انقلاب هستند. اصلا سابقه ای
در انقلاب ندارند و در همه عرصه ها با آرمان های واقعی انقلاب
57 دشمنی ورزیده اند. تنها چیزی که برای آنها باقی مانده گرفتن
ژست مخالفت با امریکاست و با جار و جنجال و فحش و ناسزا می
خواهند خود را انقلابی جا بزنند و صاحب حق کودتا معرفی کنند.
آنها با حقوق
کارگران و زحمتکشان مخالفند، طرفدار طبقاتی شدن آموزش و پرورش
و بهداشت هستند، قانون اساسی را کلا قبول ندارند، نه تنها با
آنچه درباره حقوق ملت و احزاب و آزادی ها گفته مخالفند بلکه و
بویژه با اصل 44 قانون اساسی که ثروت های ایران را نه متعلق به
سرداران و فرماندهان سپاه بلکه معتلق به همه مردم ایران اعلام
کرده دشمنی می روزند، دانشجویان را خاموش و توسری خور می
خواهند، نسبت به آزادی اندیشه و بیان و قلم و مطبوعات کینه
دارند و خلاصه همه آنچه را مردم ایران بخاطر آنها انقلاب کردند
نفی می کنند.
تنها عرصه ای که
برای جولان دادن در برابر آنان باقی مانده تا خود را انقلابی
جا بزنند رابطه با امریکاست و فراموش می کنند که این ایران
نبود که رابطه خود را با امریکا قطع کرد، بلکه امریکا این کار
را کرد. و اگر نداشتن رابطه با امریکا به معنای انقلابی بودن
است پس باید گفت همه کشورهای دنیا که در طی دهه های گذشته گاه
مانند ویتنام سال ها مستقیما با امریکا جنگیده اند و با امریکا
هم رابطه سیاسی دارند انقلابی نبوده اند و فقط این آقایان
انقلابی هستند. در واقع اگر حربه مخالفت به رابطه با امریکا از
دست فاسدهای سیاسی و سرداران و قدرت طلبان جناح راست حکومتی
گرفته شود دیگر چیزی از ادعای انقلاب برای آنها باقی نمی ماند
مگر آنکه تجاوز به زندانیان در کهریزک، اسیدپاشی به صورت زنها
در اصفهان، حمله به ماشین علی مطهری در شیراز، ندادن دستمزد و
بیکار کردن کارگران کارخانه های وابسته به سپاه، اجازه ندادن
به فعالیت احزاب، یا دستگیری خبرنگاران و نمایندگان معلمان و
دانشجویان به معنای "انقلاب" باشد که انصافا خیلی خوب خط
نگهدار انقلاب من درآوردی خود شده اند و اجازه نمی دهند مبادا
ذره ای انحراف از آنها بوجود اید.
اینها در مخالفت
خود در رابطه با امریکا، بخش عمده مشکلات اقتصادی کشور را که
حاصل غارت ثروت ملی توسط خود آنان است، به عدم رابطه و به
ادعای خودشان "مبارزه" با امریکا نسبت می دهند. در نتیجه
پندارهایی را هم در جامعه دامن می زنند که گویا رابطه با
امریکا کلید و حلال همه مشکلات است. عادی شدن روابط ایران و
امریکا پایان این پندارها هم هست. البته در طی دهه ها و همین
امروز شماری از بدبخت ترین و فلکزده ترین ملت های دنیا بهترین
رابطه را با امریکا داشته و دارند و اگر قرار بود رابطه با
امریکا به معنای خوشبختی باشد که اکنون باید فیلیپین و کلمبیا
و بنگلادش و افغانستان و بخش مهمی از کشورهای افریقا و امریکای
جنوبی پیشرفته ترین کشورهای دنیا باشند. عادی شدن رابطه با
امریکا پایان این پنداربافی ها هم هست و مسئولین فاجعه اقتصادی
داخلی و غارت ثروت کشور را هم روشن می کند. اینان نگران این
وضع هم هستند که پس از عادی شدن روابط با امریکا تغییر چشمگیری
در وضع داخلی کشور نیز پیدا نشود و مجبور به حساب پس دادن به
ملت شوند.
بنابراین مجموعه ای از عوامل کوتاه مدت و درازمدت دست به دست
هم داده است تا عده ای در ایران که بیش از همه نافشان به قدرت
و ثروت گره خورده، نانشان به جلوگیری از تفاهم و عادی شدن
روابط ایران با امریکا گره خورده باشد و اتفاقا از جمله به
همین دلیل باید در این جهت حرکت کرد.
پیک نت 3 اردیبهشت |