خبرگزاری ایلنا گزارشی تهیه کرده درباره نواقص سیستم آموزشی در
جمهوری اسلامی و خانواده هائی که فرزندانشان را به دلائلی که
بخشی از آن را می خوانید از مدارس رسمی بیرون می آورند:
خانم قاصدی مهندس شیمی است، همسرش نیز فوق لیسانس کامپیوتر
دارد و استاد دانشگاه آزاد است. آنها سه فرزند دارند، تجربه
مدرسه رفتن اولین فرزندشان باعث شده که تصمیم بگیرند، پسرانشان
را به مدرسه رسمی نفرستند و از مراکز مستقل آموزشی کمک بگیرند.
«دخترم در دوره دبستان با یادگیری همراه رنج روبرو بود، او با
مسولیتپذیری همواره تکالیفش را انجام میداد، اما این کار را
با گریه و ناراحتی پیش میبرد، حس مسئولیت و علایقش باعث ایجاد
تناقض در وی شده بودند و آنجا بود که ما فهمیدیم، فرآیند آموزش
باید بر اساس علایق کودک باشد.
از طرف دیگر به نظر ما در مدارس پسرانه خشونت بیشتری وجود
دارد، از خشونتهای کلامی گرفته تا تنبیه همکلاسیها در مقابل
هم و محرومیتهایی که به کودکان به دلیل کارهای اشتباهشان
تحمیل میکنند.»
کتاب علوم آموزش و پرورش برای بچههای من مناسب و جذاب نیست،
زیرا اکنون دسترسی بچهها به اطلاعات زیاد است و بسیاری از
موارد درسی را در انیمیشنها و کارتونهای آموزشی یاد
گرفتهاند واز آنجا که به اینترنت دسترسی دارند، حتی اطلاعات
بیشتری از کتابهای درسی را در اختیار دارند و مطالعه میکنند،
البته دانشآموزان در همه مناطق به این انیمیشنها و اینترنت
دسترسی ندارند، به همین علت هم فکر میکنم که کتب درسی باید در
هر منطقه متفاوت باشد.
گاهی رفتار معلمان به شکلی میشود که دانش آموزان تنها در
صورتی خود را به عنوان دانش آموز خوب میشناسند که معلم آنها
را کاملا تایید کرده باشد «دخترم در برخی مقاطع همیشه ناراحت
بود که چرا معلمم من را دوست ندارد» و این مساله در شناخت وی
از خودش تاثیر میگذاشت، برخی معلمان یاد نمیگیرند که بین
کودکان تفاوت نگذارند.
بچههای من در مدارس غیر رسمی خودشان را راحتتر ابراز
میکنند، خود سانسوری ندارند، راحت حرفشان را میزنند، جسارت
مخالفت کردن دارند و مخالفت کردنشان نیز با حفظ ادب و همراه با
استدلالهای منطقی است.
همچنین اعتماد به نفسشان نیز نسبت به هم سن و سالهایشان
قویتر و میزان اطلاعاتشان هم بیشتر و پایدارتر است. به همین
علت عمق یادگیریشان نیز بیشتر است.
خانم رهبری دبیر شیمی است و همسرش نیز کارمند بانک است. می
گوید: بچه های من به محتوای کتب آموزشی و روشی که این کتابها
برای تدریس به معلمان تحمیل میکنند، انتقاد دارند . خودم معلم
هستم، میدانم که محتوای کتابهای درسی در برخی موارد متناسب
با زمان و سن کودکان نیست، ما به عنوان معلم همواره با مولفین
کتابها بحثهایی را داشتهایم و آنها نیز اظهار میکردند که
وقت و زمان کافی برای تالیف نداشتند.
تا زمانی که این کتابهای درسی کنونی تدریس میشود و تعداد
دانشآموزان نیز در کلاسهای درس زیاد است، معلم نمیتواند،
خلاقیتی در شیوه تدریس خود ایجاد کند؛ «من خودم میخواستم،
شیوهام را عوض کنم تا به تفاوتهای فردی دانشآموزان توجه
بیشتری شود و همچنین من کمتر گوینده باشم تا مشارکت دانش
آموزان افزایش پیدا کند، بنابراین سعی کردم از شیوه همیاری که
در خود آموزش پرورش مطرح شده، کمک بگیرم.
در این شیوه بچهها باهم چند گروه تشکیل میدهند و به گفتوگو
میپردازند، اما متوجه شدم که عملا این روش امکانپذیر نیست،
زیرا سروصدای زیادی با این روش ایجاد میشد که اعتراض مدیر
مدرسه را در پی داشت و علاوه برآن با این روش از سرفصلهای
تعیین شده در آموزش و پرورش نیز عقب میماندیم، بنابراین به
این نتیجه رسیدم که این امر زنجیرهای به هم مرتبط است و اگر
معلم هم بخواهد شیوهاش را عوض کند، عملا امکانپذیر نیست.
بنابراین معتقدم که ساختار کلی آموزش و پرورش باید تغییراتی را
انجام دهد.
این نواقص باعث شد که متوجه شویم، حداقل در سنین پایین و دوره
اولیه تحصیل، فضای مدارس نمیتواند برای فرزندم مناسب باشند،
هرچند که مدرسه نرفتن آنها تبعاتی مانند دور شدن از گروه
همسالان نیز برای وی دارد.
البته این اقدام ما سبب شده فرزندم با هم سن وسالهایش
تفاوتهایی داشته باشد، یکی از این تفاوت که بسیار بارز است،
جسارت فرزندم برای یادگیری است، انگار جسارت پیدا کرده، چیزی
را که دوست دارد از طریق روشی که دوست دارد یاد بگیرد، در حالی
که دانشآموزان مدارس رسمی در زمینه آموزش مطیع هستند تا معلم
هر مطلب و کتابی را که تصمیم گرفت، به آنها آموزش دهد و
معمولا این حق را برای خود قائل نیستند که مسائل مورد
علاقهشان را برای آموزش انتخاب کنند.
فرزند من خودش راه یادگیری را پیدا میکند، برای نمونه او هرگز
کلاس زبان انگلیسی نرفته اما به تازگی خودش نرمافزاری را در
تبلتش نصب کرده که میتواند با آن زبان انگلیسی یاد بگیرد.
پیک نت 15 اردیبهشت |