بسیاری معتقدند كشور در شرایط سیاسی متفاوت وارد سال ٩٦
میشود. راهبرد اصلاح طلبان چیست؟
عبدی: ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که میان اصلاحطلبی و
اصلاحطلبان تمایز وجود دارد. اصلاحطلبی یک گرایش و برنامه
عام است که ممکن است به هر دلیل به دست اصلاحطلبان یا نیرویی
دیگر پیش برود؛ هرچند اصلاحطلبان بیشتر از بقیه و ضمنا
آگاهانه تمایل دارند که این برنامهها را جلو ببرند. البته گاه
ممکن است کارهای غیر اصلاحطلبانه هم به دست اینها رخ دهد.
درهرحال این دو یکی نیستند که ما بگوییم اصلاحطلبی و
اصلاحطلبان کاملا با هم منطبق هستند. اصلاحطلبان تلاش
میکنند این ایده را نمایندگی کنند ؛ ولی اینها تنها نیروهای
موجود برای پیشبردن پروژه اصلاحطلبی نیستند. خیلی از نیروهای
دیگر شاید بتوانند خواسته یا ناخواسته به هر دلیل، این فرایند
را پیش ببرند. باید ببینیم که تک تک عملكردها و تاكتیكهای
ما با شاخصها اصلاحات انطباق دارد؟
اصلاحطلب، هیچ سیاستی را اتخاذ نمیکند که نتواند از آن
برگردد؛ یعنی نباید اسیر سیاست خودش شود و اصطلاحا قضایا را
ناموسی نمیکند. مشارکت عمومی در گامهایی با منافع کوچک و
هزینههای کم شكل میگیرد. میتوانید از همین زاویه انتخابات
۸۸
را نقد کرد.
۸۸
یک عمل ریسکی بود که نتیجه آن حداقل از نظر برخی از ابتدا مشخص
و قطعی بود. ممکن بود به نتیجه هم برسند؛ اما ریسك آن بسیار
بالا بود. اصلاحطلب هیچوقت کاری نمیکند که فضا امنیتی شود؛
چراكه همیشه یک عده دنبال ایجاد محدودیت و امنیتیکردن شرایط
برای تنگكردن فضای فعالیت اصلاحطلبان هستند...
این به آن معنا نیست که مسئولیت آن طرف را رفع کنیم؛ چرا كه
همانطوركه گفتم، همیشه یک عده دنبال امنیتیکردن هستند. قبل
از سال ٤٩ (آغاز مبارزه مسلحانه با رژیم شاه) اگر یک دانشجو را
در تظاهرات دستگیر میکردند یا کتابی از او میگرفتند، حداكثر
سه ماه او را زندانی میکردند و بعد آزاد میشد و ممکن بود در
دوره دانشجویی چند بار به زندان بیفتد؛ اما بعد از سال ٤٩ دیگر
این اتفاق نمیافتاد. اگر کسی دستگیر میشد، معمولا كارش تمام
بود و دیگر به بار دوم نمیکشید. فرض آنها این بود که این فرد
جزء چریکهاست؛ مگر خلاف آن ثابت شود. در آن سالها اگر از کسی
کتابی میگرفتند، ممکن بود
۱۰
سال در زندان باشد. این به معنای توجیه عمل آنها نیست؛ بلکه به
این معناست که وقتی شیوه مبارزه قهرآمیز در پیش گرفته میشود،
در آن طرف اندیشه امنیتی و این نوع رفتار را تقویت میکنید و
در اولویت قرار میدهید. برای شیوههای اصلاحطلبانه، هیچ چیز
خطرناکتر از یک جامعه امنیتی نیست. بزرگترین ضربه به
سیاستورزی اصلاحطلبانه و مسالمتآمیز در این مملکت را عملیات
مجاهدین خلق زد. آنها همه چیز را امنیتی کردند. در این شرایط
امنیتی، افرادی داشتیم که حتی از برادر خود هم حمایت
نمیکردند. نه به دلیل اینکه بترسند؛ بلكه به آن دلیل كه
بیاعتماد شده بودند و اصلا نمیدانستند واقعیت مسائل چگونه
است؛ بنابراین هیچوقت یک اصلاحطلب فضا را امنیتی نمیکند. من
دو بار تابهحال زندان رفته و چندین پرونده داشتم كه از نظر
خودم هیچکدام هم جرم نبوده و پروندهها عموما سیاسی بوده است
و در نهایت هم معمولا تبرئه شدم. اما به عنوان یك اصلاحطلب
همین سیستم و دستگاه قضائی را که هست- با همه انتقاداتی که به
آن وارد است- میپذیرم و در قالب آن عمل میکنم. امروز من و
شما داریم فعالیت میکنیم و حرف میزنیم ولی سعید مرتضوی
کجاست؟ یك اصلاحطلب باید اساس حركت خود را روی چارچوب قانون
قرار دهد. اگر قانون را رعایت نکنیم، نمیتوانیم بگوییم که
سیاست ما اصلاحطلبانه است حتی هنگامی که به این قانون اعتراض
جدی داریم. اصلاحطلب حتی در بازجویی، به هیچ وجه چیزی برای
مخفیکردن ندارد. هیچ معنایی ندارد که ما چیزهایی را که امضا
کرده یا بیانیهای را که دادهایم و مردم هم در جریان هستند،
مخفی کنیم. مشکل بنده اینجاست که چه فضایی ایجاد شده که به
اینگونه رفتارها اعتراض نمیشود؟ چون مجموعه كنشها و اعمال
یك اصلاحطلب همگی در مدار قانون است، او چیزی برای مخفینكردن
ندارد و حتی به بازجو هم دروغ نمیگوید. نباید كنشهای رادیكال
و انقلابی را به اسم اصلاحطلبی جا زد یا در پیش گرفت. این
ویژگیها در چارچوب
۹۲
وجود دارد و به عنوان یک برنامه؛ کوشش برای ازبینرفتن
محدودیتهای رئیس دولت اصلاحات میتواند یک گام خیلی مؤثر برای
تحقق این هدف باشد.
- این نگرانی وجود دارد كه اصلاحطلبان رفتهرفته هویت خود را
از دست بدهند.
عبدی: هویت آنها به چیست؟ به نظرم اینگونه نیست. این یک
اسطوره و دروغ محض است. این هویتی که عدهای تعریف میکنند،
هویت
۸۸
است نه هویت اصلاحطلبی. اصلاحطلبها یک طیف هستند. مگر حضور
آنان در ساختار در گذشته هویت آنان را مخدوش کرده بود؟ همیشه و
به هر حال بخش درخورتوجهی میتوانند در قدرت حضور داشته باشند
و ربطی هم به ازدستدادن هویت آنها ندارد. برای مثال آقایان
حجتی، جهانگیری و زنگنه که الان در دولت هستند و مواضع خودشان
را دارند، فاقد هویت هستند؟ این تعاریفی است که دیگران از هویت
دارند. شرایط ساختار را با هر شاخصی که ارزیابی کنید، از گذشته
بدتر نیست بلکه بهتر هم هست. حالا برخی میگویند طرف مقابل به
صورت اختیاری به این وضعیت تن نداده و شرایط او را ناگزیر از
پذیرش كرده است. اتفاقا برای من مهم این است که به اختیار
خودشان نبوده و ناچار شدهاند تن بدهند چون اگر با اختیار
خودشان بود، عنداللزوم میتوانستند قضیه را برعكس كنند. مگر در
دوره اصلاحات این دوستان با حضورشان در قدرت مشکل خاصی داشتند؟
ما باید به دو مسئله خوب توجه کنیم؛ یکی در حوزه ذهنیت و دیگری
حوزه عینیت. در حوزه عینی به نظرم اتفاقات فراوانی - فارغ از
اراده هر دو طرف- رخ داده است؛ از جمله در حوزه رسانه؛ انحصار
از بین رفته یا در عرصه جهانی رویکارآمدن ترامپ خارج از
اختیار ما بوده است. این نشان میدهد امکانات یا شرایطی فراهم
شده است که میتوانیم تعامل مؤثرتری با سیستم داشته باشیم و
اگر این تعامل در بسته خوبی عرضه شود، سیستم هم به آن نیاز
دارد. اما نباید فراموش شود که این تعامل باید به صورت برد-
برد تعریف شود. اگر آمریکا قضیه برجام را به صورت برد - برد
تعریف نمیکرد، ایران هم قبول نمیکرد ولو اینکه هر نتیجهای
دربر داشت. بنابراین در حوزه ذهنیت، ما باید شرایط را برد- برد
تعریف کنیم و حکومت هم باید بداند چنین چیزی برایش نفع دارد.
این هنر یک اصلاحطلب است که بتواند این ایدهها را بازتولید و
عملی و با شرایط عینی هماهنگ کند. نکته کلیدی اینکه جناح حاکم
یک مجموعه واحد و یکدست نیست. وقتی یک ایده و برنامه را جلوی
آنها میگذارید، یک عده از آنها میگویند قبول داریم و باید
تعامل کنیم. هرچند عده دیگری هم همچنان بر ادامه روشهای گذشته
اصرار دارند. اما ممكن است ما به شیوهای عمل و رفتار کنیم که
همه آنها یک کاسه و متحد شوند. اگر
۸۸
آن اتفاقات رخ نمیداد، در دل جناح راست یك شکاف عمده ایجاد
میشد. اما وقتی
۸۸
رخ داد، همه اینها و تا چند سال بعد دوباره یک کاسه شدند.
بنابراین به لحاظ عینی به نظر من اتفاقات مهمی رخ داده است.
اما به لحاظ ذهنی نکات بالا را باید مورد توجه قرار داد که
عینیت و ذهنیت با یکدیگر تطابق داشته باشند.
به نظرم تنها دستاورد
۸۸
این بود که همگان فهمیدند کسی نمیتواند دیگری را حذف کند. این
البته منفعت مهمی است که ناخواسته رخ داد. همه به این نتیجه
رسیدند که دیگر هیچ جناحی قادر نیست دیگری را حذف کند. ما قبل
از
۸۸
هیچگاه چنین وضعیتی نداشتیم. بهطوری که بحرانهایی پیش
بیاید و بعد دوباره نیروها بتوانند حضور داشته باشند. به هر
جای تاریخ مراجعه کنید، چنین چیزی را نمیتوانید ببینید. به
نظر من الان زمانی است که میشود این تفاهم انجام شود. حالا
چطور چنین چیزی انجام شود؟ ابتدا اینکه در حوزه اندیشه
اصلاحطلبان باید تسویهحساب مناسب با گذشته انجام دهند. بعد
از آن این تسویهحساب در همه زمینهها بازتاب پیدا کند. اگر
این کار را انجام دهند، دیر یا زود دو مسئله کلیدی هم باید در
این چارچوب رفع شود؛ یکی حصر و دیگری وضعیت رئیس دولت اصلاحات.
منظور من این نیست که این دو مسئله فقط حل شود؛ اینها دو نمادی
از وجود یک وضعیت هستند. ما باید این دو نماد را برای حل آن
وضعیت حل کنیم و به تبعات آن هم ملتزم شویم. نباید نگاه کرد که
طرف مقابل چه تعبیر و تفسیری از قضیه دارد. اینها باید خودشان
گذشته را نقد کرده و بر اساس آن رفتار کنند. وقتی براساس نگاه
جدید خود رفتار میکنند، خیلی راحت میتوانند اثرات خود را در
سیستم بازتولید کنند. این کار از خلال گفتوگوی اصلاحطلبان با
خودشان برمیآید. اول باید اصل گفتوگو پذیرفته شود؛ یعنی
ابتدا گفتوگو کرد، بعد راهحل ارائه دهیم. چون اینها پاسخهای
سیاسی هستند، نه علمی. پاسخ سیاسی نیز از تفاهم عمومی، اجماع و
ایجاد مشارکت به دست میآید.
- در میان اصلاحطلبان بحثی به نام لزوم ارتباط با رهبری پیش
کشیده شده است
عبدی:
از لحاظ صوری اینها مشکلی بهلحاظ ارتباطی ندارند؛ یعنی الان
اگر آقای موسویخوئینیها بخواهد ارتباط برقرار کند مشکلی وجود
ندارد. اینها نزد خود فکر میکردند آقای هاشمی این رابطه را
داشت درحالیکه ایشان اصلا کاری به موضوع اصلاحطلبان نداشت.
ارتباط، به معنای ارتباط صوری نیست و اصلا مسئله، حل اینگونه
ارتباطات نیست. منظور از ارتباط، روشن و مشخصکردن موضع با کل
سیستم است. ممکن است اصلا نیازی به ملاقات نباشد، یا حتی ممکن
است ملاقات یا گفتوگو داشته باشند، اما مسئله آنها حل نشود.
اصلاحطلبان لازم است که با رهبری صحبت کنند و سوءتفاهمها
برطرف شود، اما این مسئله اصلی نیست، ابتدا باید مسائل اصلی
پیشگفته حل شود. اگر این مسائل حل شود، ارتباط با رهبری نیز
خیلی مفید و مؤثر خواهد بود.
- آقای خاتمی حتی امكان حضور در مراسم تشییع آیتالله هاشمی را
پیدا نمیكند؟
عبدی: به نظرم باید قضیه را منصفانه بررسی كرد. فرض كنید آقای
خاتمی در تشییعجنازه آقای هاشمی حضور داشت. آنجا قرار بود چه
شعاری داده شود؟ اگر ایشان بهگونهای در این مراسم حضور پیدا
میكرد که بهطور تلویحی اینگونه برداشت میشد كه جمعیت حاضر
به خود اجازه نمیداد فلان شعار را بدهد، فکر میکنید با حضورش
مخالفت میشد؟ ما گاهی خیلی جانبدارانه و انتزاعی این مسائل را
نقد میکنیم. از نظر طرف مقابل، آقای خاتمی وقتی میتواند وارد
سیستم شود که اگر زمانی رفت پشت تریبون کسی نتواند برخی شعارها
را بدهد؛ یعنی او اجازه ندهد این کار صورت بگیرد یا به آن راضی
نباشد و این را به وضوح نشان دهد، ولی اگر قرار باشد آنجا
رفته و چنین شعاری داده شود، هیچوقت چنین اتفاقی رخ نخواهد
داد.
-
فكر نمیكنید روشی كه شما پیشنهاد میكنید منجر به ازدستدادن
هویت اصلاحطلبان شود؟
عبدی: اگر هویت اصلاحطلبی را مترادف نحوه كنش ٨٨ تعریف كنید
چرا از دست میدهند. همچنانکه با آن جریان هویت قبلی خود را
مخدوش کردند، اما بههیچوجه هویت اصلاحطلبی برگرفته از این
مسئله نیست. رئیس دولت اصلاحات هم چنین نظری ندارد. این درواقع
به معنای هم خدا و هم خرما را خواستن است که فکر نمیکنم کسی
زیر بار چنین اتفاقی برود.
من هم این مسئله را میفهمم که اگر رئیس دولت اصلاحات بخواهد
در جایی سخنرانی کند و چند هزار نفر بروند آنجا شعارهای خاصی
بدهند، طرف مقابل بههیچوجه نمیپذیرد، ضمن اینکه چنین کاری
را نتیجهبخش و پایدار هم نمیدانم. آنها با نفس حضور رئیس
دولت اصلاحات در تشییعجناره آقای هاشمی مشکلی ندارند، بلکه
محتوای این حضور را نمیپذیرند. اصلاحطلبان باید از قبل
میگفتند کسی از طرفداران ما حق ندارد چنین شعارهایی بدهد. آن
زمان طبعا انتظار نحوه برخورد متفاوتی وجود داشت.
- شما میگویید بر این اساس تصمیم میگیرند؟
عبدی: بله صد در صد این است. این دو موضع را نمیشود با هم جمع
کرد.
- با توجه به آمدن ترامپ فکر میکنید شرایط ما به چه شکلی رقم
خواهد خورد؟
عبدی: نمیشود پیشبینی کرد و خود آمریکاییها هم نمیتوانند
رفتار او را پیشبینی کنند چه رسد به ما. من میگویم نباید وقت
خود را صرف پیشبینی رفتار ترامپ کنیم. مسئله ترامپ فقط ما
نیستیم؛ حتی میشود گفت اصلا ما نیستیم. اگر هم به ما بپردازد
به دلایل دیگر است. در درجه اول خود آمریکاییها با او مسئله
دارند در درجه دوم اروپا و چین. ما باید خود را کنار بکشیم.
اوباما مسئلهاش ایران بود. فقط باید امیدوار باشیم که اتفاق
ناگواری رخ ندهد و مسئولان با ملاحظه رفتار کنند.
آمدن
ترامپ و نحوه عملكرد او انگیزه گفتوگو و تفاهم ملی را تقویت
کرده است. الان همه نیروها علیه ترامپ متفقالقول هستند. حتی
آنهایی که نگاه مثبت به آمریكا داشتند هم منتقد عملكرد ترامپ
هستند و به او نگاه منفی دارند. این، انگیزه آشتی و همگرایی
داخلی را تقویت میکند، اما این تقویت به این معنا نیست که اثر
تعیینکننده داشته باشد. برای تحقق همگرایی باید آن اتفاقاتی
كه قبلا گفتم در سیاست داخلی ایران رخ دهد. اگر این اتفاق
بیفتد، آن زمان من فکر میکنم موجودیتی به نام ترامپ به این
فرایند کمک میکند.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 15 اسفند |