ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

22 اسفند ماه  1395

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

جامعه اینست نه آن پرت و پلاهای امام جمعه ها

5 صحنه از تن فروشی

زنان در خانه های تیمی

 
 
 
 

 حتی اگر موشک اتمی هم در جمهوری اسلامی تولید شود، تا وقتی زیر بنای جامعه همین گزارش هائی است که می خوانید هیچ امنیتی نه برای نظام و نه برای جامعه وجود ندارد. زنان مسن و پولدار مردان ورزیده و کاردان را با پول می خرند و به خانه می برند. این پول از کجا می آید؟ و شوهران سابق و یا فعلی این زنان کیستند؟ خانه های تیمی تن فروشی در سطح تهران و قطعا در خیلی از شهرهای بزرگ ایران رو به گسترش است. تنها در شهری مانند کرج که جزو شهرهای بزرگ ایران هم نیست سارقین به 50 داروخانه دستبر زده اند. مسافرکش های شخصی زنان را به خارج شهر می برند و با تهدید چاقو و شاید هم کلت هرچه طلا و زیورآلات و پول نقد دارند می گیرند. روز روشن وسط شهر تهران اتومبیل حامل پول بانک را سارقین مسلح می برند و بعد از چند معلوم می شود حراست بانک دستش در این سرقت بند بوده! سر ظهر با مسلسل کلاشنیکف وارد صرافی خیابان فردوسی می شوند و با شلیک  هوائی و حتی زمینی و زخمی کردن صاحب صرافی پولها را می برند. در مشهد به بهانه صیغه، مردان را می برند به صیغه خانه و روی آلت تناسلی آنها آب جوش می زیزند. امام جمعه ها هنوز اندر خم جلوگیری از کنسرت خوانندگان و ناکارآمد نشان دادن وزارت ارشاد دولت روحانی اند. درحالیکه جامعه اینست که می خوانید.

 

اول
از زنان خیابانی آمار دقیقی وجود ندارد. اما طبق تحقیقات «مردم‌سالاری» اکثر این زنان برای امرار معاش تن فروشی می کنند. بسیاری از آن‌ها بعد از مدتی غرق در باتلاق مواد مخدر می‌شوند.

گسترش روزافزون خانه‌های تیمی در سطح شهر نشان میدهد که هر روز دختران جوان بیشتری جذب این بازار می شوند.

- دختر وسطی جلوتر از بقیه ایستاده، سیگاری دود می کند و دودش را با نظم خاصی از دهان بیرون میدهند.می‌گوید: "اسمم  گلارا است. شیشه هم می کشم. به جای پول از مشتری‌ها مواد می‌گیرد. دو ماه پیش ۲۰ ساله شدم. وقتی آدمی‌آرزوهایش تمام شود، دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست."

همان لحظه تویوتا کمری جلوی پایش می‌ایستد و بعد از کمی‌چانه زدن سوار ماشین می‌شود. دختر دیگری که موهای بلند مشکی دارد و از زیر شالش نمایان است، می‌گوید: «سه روز است که کسی سوارم نکرده و کنار خیابان‌ها خوابیده‌ام. من حتی پیشنهاد ۵ هزار تومان را هم می‌پذیرم. فقط جای خواب در این سرما می‌خواهم. از دست نامادریم فرار کردم و مدتی در خانه‌ای تیمی‌زندگی می‌کردم. اما بهم تهمت دزدی زدند و از آنجا بیرونم انداخته‌اند. همیشه از اینکه سوار ماشینی شوم و بعد در یک خانه غریبه با چندین مرد  روبرو شوم وحشت دارم.

سمیه گوشه‌ای ایستاده و به حرف‌های دختر مو مشکی گوش می‌دهد. بالاخره زیر لب می‌گوید: «دعا کن زودتر بمیریم.» بدون اینکه چیز دیگری بگوید در تاریکی شب گم می‌شود.

دوم
نمای برج که از نوع معماری یونانی است، هر چشمی‌را به خود مجذوب می‌کند. این برج در یکی از مناطق شمال شهر تهران سر به سوی آسمان بلند کرده. لابی شیک و لاکچری خبر از گران‌ قیمت بودن آپارتمان‌های این برج می‌دهد. دختر قد ‌بلند و بسیار زیبایی درب آپارتمان را باز می‌کند. با چشم می‌توان حدس زد که متراژ آپارتمان حدود
۲۰۰ متر است.

جلوی در آپارتمان تابلوی "آتلیه عکاسی" نصب است. بعد از چند دقیقه زنی با موهای شرابی و آرایش ملایم وارد می‌شود. خانم هاشمی صاحب این خانه است و شغل رسمی او عکاسی است؛ اما در این آپارتمان کار عکاسی نمی شود.

خانمی که لیوان نیمه پر را هر چند دقیقه یکبار به لبهایش نزدیک می کند می‌گوید: «مادر من سال‌ها دختران زیادی را تعلیم داده است و بعد از مرگش من این کار را انجام می‌دهم. البته من بسیار شیک عمل می‌کنم. اولین بار با خواهرم، با هم شروع کردیم. ما مردهای ثروتمندی را زیر نظر می‌گیریم و فقط با آن‌ها کار می‌کنیم. دختر‌هائی که پیش ما کار می کنند امنیت دارند و پول خوبی هم در می‌آورند.»

مردی قوی هیکل وارد می‌شود و دختری را صدا می‌کند. بعد از خروج او دختر قد بلندی که خواهر آن خانمی است که مرد قوی هیکل صدایش کرد و با هم رفتند؛ سیگارش را روشن می‌کند و می‌گوید: «من از کارهای خواهرم خسته شده‌ام. سه سال است که ناراحتی اعصاب گرفته‌ام. خواهرم حتی از من هم برای پول درآوردن استفاده می‌کند.»

ابروهایش را که با مداد قهوه‌ای پهن کرده به هم گره می زند و ادامه میدهد: «دوست دارم ازدواج کنم و از این خانه، و از دست خواهرم و دخترهایی که به اینجا می‌آیند راحت شوم. از اینکه مردان پیر و پولدار را تیغ بزنم، خسته شده‌ام. بیشتر، مردان متاهل مشتری من هستند.»

 

سوم

 

در قسمت مردانه مترو سوار شده. در هر ایستگاه به یک مرد نزدیک می‌شود و زیر لبی چیزهایی می‌گوید. لب هایش را که رنگ تند رژ اناری دارد از زیر چادر بیرون می آود و می‌گوید: «شوهرم ۵ سال پیش به زندان افتاد و خرج ۴ بچه به عهده من افتاد. سه سال اول را درخانه مردم کار ‌کردم. بیشتر خانه‌هایی که می‌رفتم، مرد خانه بعد از مدتی به من پیشنهاد می‌داد و من مجبور می‌شدم از آنجا بروم. بعد با خانمی که همسایه روبرویم بود آشنا شدم. او به من گفت: تا جوانم از این فرصت استفاده کنم؛ چم و خم کار را مدتی به من یاد داد. من هم بعد از مدتی کارم را در مترو شروع کردم و قیمتم از ۵۰ هزار تومان تا ۲۰۰ هزار تومان است.»

مردی با کت و شلوار خاکستری وارد مترو می‌شود. زن به سمت مرد می‌رود و زیر لب چیزهایی به به او می‌گوید. مرد از جیبش ۵۰ هزار تومان در می‌آورد و کف دست زن می‌گذارد و در ایستگاه بعد سریع پیاده می شود. زن پول را در کیفش می‌گذارد و ادامه می‌دهد: «اقدس خانم به بعضی از زن‌های دیگر محله نیز آموزش داده. آن‌ها وارد این کار می‌شوند، چون پول خوبی می‌توانند از این راه در بیاورند و به شوهرهایشان کمک مالی کنند. البته اقدس خانم هم در این بین درصد خودش را می‌گیرد.  شوهر بعضی از آن‌ها می‌دانند زنشان چگونه پول در می‌آورد؛ ولی به خاطر اینکه پول خوبی به دست می‌آورند سکوت می‌کنند. من الان 34 سالمه. بچه هایم را بزرگ کرده ام بی آن که بدانند خرج زندگی را از کجا و چگونه در می آورم.

 

 چهارم

 

دور هم ماهواره نگاه می‌کنند و تخمه می‌شکنند. گلبرگ دختری با چشمان آبی‌رنگ است که فقط ۱۵ سال دارد.می‌گوید: «ما منتظر می‌مانیم که رابط بیاید و یکی از ما را ببرد یا کسی را با خود بیاورد.» او یک سال می‌شود که از خانه فرار کرده و از همان اول با گروه اکبر آشنا شده است. 

می‌گوید: «شنیده‌ام مشتری یکی از دختر‌ها عاشقش شد و با او ازدواج کرد. من هم دعا می‌کنم که این اتفاق برایم بیفتد.» سودابه با پوزخند می‌گوید: «تازه کار است و هنوز رویا بافی می‌کند. دخترانی که یک بار پاهایشان به این خانه‌ها برسد دیگر مرده‌اند. وقتی خانواده‌ها هم نمی‌خواهند ما را ببینند از دیگران چه انتظاری می‌توان داشت.»

نرگس بلند می‌خندد و می‌گوید: «اگر یک روز در خیابان بماند و با ۲۰ هزار تومان مجبور به تن فروشی شود، قدر این جا را می‌فهمد.»

نرگس ده سال است که تن فروشی می‌کند و از اینکه وارد خانه‌های تیمی‌شده ابراز خوشحالی می‌کند.
می‌گوید: «تا چند سال پیش کنار خیابان می‌ایستادم و خیلی وقت‌ها پولم را نمی‌دادند و یا با توقع‌های نامتعارف روبرو می‌شدم. اما در این خانه امنیت دارم و قیمتم از
۳۰ هزار تومان به ۱۰۰ الی ۲۰۰ هزار تومان رسیده. از نگاه‌های مردان در آن لحظاتی که براندزم می کنند تا انتخابم کنند نفرت دارم. او معتاد است و از راه تن فروشی مواد خود را تهیه می‌کند.

می‌گوید: «اولین بار شوهرم که معتاد بود، مجبورم به تن فروشی کرد. بعد از مدتی هم خودم معتاد شدم و حالا هم کارم به اینجا کشیده شده.»،

سودابه شرایط متفاوتی دارد و حامل ویروس اچ. ای. وی است.

با لبخندی تلخ می‌گوید: «حدود یک سال پیش فهمیدم ایدز دارم. نمی‌دانم از چه زمانی و توسط چه کسی مبتلا شدم.»

مقداری صدای تلویزیون که یک سریال ترکیه‌ای را نشان می‌دهد کم می‌کند و ادامه می‌دهد: «خیلی وقت‌ها دلم برای همسر بعضی از این مردان که بی‌گناه فقط برای لذت یک ساعته مرد زندگیشان مبتلا به ایدز می‌شوند، می‌سوزد.»

نرگس با کنایه می‌گوید: «دلت برای خودت بسوزد که اگر اکبر از اینجا بیرونت کند دیگر جایی برای زندگی نداری.»

ادامه می‌ دهد: «بیشتر این خانه‌های تیمی‌با هم در ارتباط هستند و رابط‌های مشترکی دارند. به همین دلیل اگر کسی را از یک خانه بیرون کنند ممکن است دیگر نتواند عضو گروه دیگری شود.»

این خانه تیمی در اطراف یکی از خیابانهای مرکزی تهران قرار دارد و ساختمان خانه بسیار قدیمی‌است.

 

پنجم

 

«دختران و پسرانی که با ما شروع به کار می‌کنند، حدود ۳ الی ۵ ماه تحت آموزش قرار می‌گیرند.» پرویز و آتوسا، زن و شوهری هستند که دختران و پسران را آموزش می‌دهند تا روش‌های نوین سکس را یاد بگیرند. پرویز می‌گوید: «در چند سال اخیر روش‌های گذشته از مد افتاده و الان روابط افراد با حضور یک زن و شوهر مد شده.»

 

این زن و شوهر یک باشگاه ورزشی دارند که صبح مخصوص زنهاست و شب‌ها مردان در آنجا ورزش می‌کنند.

 آتوسا می‌گوید: «بیشتر مشتریان را در همین باشگاه پیدا می‌کنیم. نصف در آمد دختر و پسر‌ها هم مال ماست.»

پرویز معتقد است که کار آن‌ها بسیار تخصصی و به روز است و آن‌ها از درآمد خود راضی هستند. آتوسا می‌گوید: «ما ممکن است شبی ۲۰ میلیون تومان بدست بیاوریم و این موضوع باعث شده است که ما به فکر گسترش کارمان نیز بیفتیم»!


به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت 22 اسفند

 
 

اشتراک گذاری: