ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

11 دیماه  1395

  pyknet100@gmail.com

 

انتشار بخش هائی از نامه آتنا دائمی

سپاه به منفورترین

نیروی نظامی تبدیل شده!


بخش هائی از نامه خانم آتنا دائمی را پیرامون دستگیری در خانه و انتقال به اوین برای طی دوره محکومیت می خوانید. اما پیش از خواندن آن این دو نکته را بنویسیم:

1- از جمله نواقص کار اطلاع رسانی درباره این بازداشت ها و دادگاه ها و محکومیت ها اینست که نه مقامات قضائی (به غیر از شعارها و اتهامات پر صفتی که پشت هم ردیف می کنند و یکسویه حرف می زنند) و نه خود فرد بازداشت شده و آزاد شده تا آغاز اجرای حکم و نه آنها که باصطلاح اطلاع رسانی می کنند و یک خبری را زنجیره ای از فیسبوک ها کپی کرده و منتشر می کنند نمی گویند و نویسند "اصل اتهام" چیست؟ به صرف نوشتن "فعال بودن در شبکه مجازی" که کسی چیزی سر در نمی آورد جز ایجاد دلهره برای دیگرانی که روی شبکه مجازی فعال هستند. یعنی خدمت به دلهره آفرینی حکومتی!

2- نکته دوم نه از سر دلسوزی، بلکه بعنوان یک واقعیت می نویسیم که سپاه متهم به همه نوع مردم ستیزی در جامعه ایران است. شاید در هیچ کشوری موقعیت نیروهای نظامی آن کشور مانند موقعیت سپاه در ایران نباشد. نه آن که در کشورهای دیگر نیروهای نظامی سرکوبگر نیستند، هستند، اما لااقل آلوده به اختلاس و غارت و باصطلاح فعالیت های اقتصادی نیستند. اگر در هر دو عرصه نیز متهم باشند، لااقل متهم به دروغگوئی و دیده را نادیده و شنیده را ناشنیده معرفی کردن و "جانماز آب کشیدن" نیستند (از جمله درباره تظاهرات 9 دیماه 88 در همین روزها و یا دفاع از حصر و دهها مسئله دیگر)، متهم به کارشکنی علیه دولتی که بر سر کار است نیستند و اتهامات دیگری که فیلترینگ و پارازیت و شکنجه و زندان و .... بخش هائی از آنست. نتیجه آن که نیروی اصلی نظامی ایران، امروز با نفرت عمومی روبروست و این پاشنه آشیل هر خصومت و تهاجمی به ایران است.

 
 

حالا بخش هائی از نامه خانم "آتنا دائمی" را بخوانید که تقریبا شرح تمام بازداشت های مشابه در جمهوری اسلامی است:

 

« روز دوشنبه ۲۹ آذر ۹۵ به دادسرای اوین احضار شدم. سپاه ثارالله مجددا به سرعت در عرض ۲۴ روز پرونده ای جدید برایم تشکیل داده با ۵ اتهام: توهین به رهبری، نشر اکاذیب، توهین به مسئولان نظام، ممانعت از اجرای حکم قضایی و ضرب و شتم مامور در حین انجام وظیفه.

روز ۵ شنبه ۴ آذر ۹۵ از دادگاه انقلاب شعبه ۳۶ با موبایلی که بنده بعد از آزادی از زندان تهیه کرده بودم و قاعدتا نباید می دانستند، اما می دانستند، تماس گرفته شد و گفتند جهت ارسال احضاریه اجرای حکم ۷ سال آدرس ندارند!

و این در حالیست که در تمام مدتی که بنده با سند آزاد بودم، توسط ماموران امنیتی تحت نظر بودم. با این حال در کمال صداقت آدرس محل سکونت را اعلام کردم و اگر احضاریه را ارسال می کردند، از زمان تحویل آن می بایست طبق قانون حداقل ۵ روز جهت معرفی خود به زندان فرصت بدهند. اما به جای احضاریه دو روز بعد از آن تماس، یعنی روز شنبه ۶ آذر۹۵، سه نفر (۲ مرد و یک زن) ساعت ۸:۳۰ دقیقه صبح ارسال شدند!

پدر و مادرم که صاحب خانه هستند در مسافرت بودند. من، خواهرم و همسرش در خانه را باز کردیم و علت آمدن آنها سپس حکم بازداشت را خواستیم. بی هیچ پاسخی به داخل آپارتمان و سپس خانه هجوم آوردند. من تازه از خواب بیدار شده بودم و فرصت حتی بیرون آمدن از اتاق را به من ندادند و جلوی درب اتاق خواب ایستادند و گفتند باید با ما بیایی! گفتم حکم یا کارت شناسایی نشانم بدهید. چندین و چندبار به آنها گفتم تا حکم را نشان من بدهند. از کجا باید می دانستم واقعا مامور هستند یا دزد و جنایتکارانی که نسبت به شرایط بنده آگاه بودند و جهت سوء استفاده با الگوبرداری صحیح از ماموران سپاه به منزل ما هجوم آورده اند؟! پاسخ درخواست چندباره ام برای رویت حکم یا کارت شناسایی ماموران و حتی اختیار کردن پوشش مناسب، ضرب و شتم من و خواهرم و اقدام به استفاده از گاز فلفل بود. سریعا با ۱۱۰ تماس گرفتیم و ۲ مامور آمدند. موضوع را برای آنها توضیح دادم و یکی از ماموران سپاه به آنها برگه ای را نشان داد که خشم یکی از ماموران نیروی انتظامی را برانگیخت و گفت این برگه مجوز ورود به مخفیگاه متهم در تاریخ ۸ آذر است نه امروز. به چه دلیل ۲ روز زودتر برای بازداشت او آمده اید؟ و در ضمن اینجا مخفیگاه نیست بلکه منزل مسکونی و شخصی این خانواده است! و همچنین گفت چرا شما سپاهیان هرگز بازداشت هایتان را با کلانتری محل هماهنگ نمی کنید؟

این حرف او برایم خیلی خیلی جالب بود چون پاسخ آنرا می دانستم و همانجا گفتم! به این دلیل که اگر در حین بازداشت شخصی همچون مادر آرش صادقی جان باخت به راحتی بتوانند آنرا انکار و به گردن دزد و غیره بیندازند یا اینکه اگر در بازجویی ها بلایی بر سر متهم بیاید یا عمدا بخواهند او را از صحنه روزگار محو کنند، بعدها بتوانند به راحتی این کار را انجام دهند و خطری متوجه آنها نباشد. همچون سعید زینالی که به تازگی حتی تولد او از شکم مادر را نیز انکار می کنند!

همان روز مرا با چشم بند و دستبند همراه با تهدیدهای مکرر برای پرونده سازی و مرگ، به اوین و اجرای احکام دادسرای شهید مقدس (اوین) بردند. همانجا شکایتی علیه رفتارهای غیرقانونی و حتی غیر شرعی و غیر اخلاقی ماموران ثارالله تنظیم و تحویل آقای نصیرپور رئیس اجرای احکام دادسرای اوین دادم. ایشان با پذیرفتن تخلفات و خطاها با ماموران که رفته بودند، تماس گرفتند تا بازگردند و توضیح بدهند اما آنها به سرعت برق و باد برای تجاوز به حریم خصوصی فرد دیگری رفته بودند.

آقای نصیرپور علاوه بر قول پیگیری شکایتم، به صورت شفاهی حکم ۵ سال را با اعمال ماده ۱۳۴، به من ابلاغ و مرا به بند زنان اوین راهی کردند.

فردای آن روزمجددا شکایتی تنظیم و این بار به دادستانی تهران با رونوشت به قوه قضائیه ارسال کردم که با شماره (۵سیار/ن م در تاریخ ۱۴/۹/۹۰) در دادستانی به ثبت رسیده است.

خانواده ام نیز به صورت مجزا شکایت دیگری تنظیم و تحویل دادستانی دادند، اما به هیچ یک از آنها رسیدگی نشد و همانطور که مشهود است، نامه بنده با ۷ روز تاخیر ثبت شده است! تا اینکه ۲۴ روز بعد مرا به شعبه ۴ بازپرسی دادسرای اوین احضار و بازخواست کردند.

درآنجا فیلمی به من نشان دادند که به شدت مرا خشمگین کرد و آن فیلمی بود که در روز بازداشت به صورت پنهانی از منزلمان و اتفاقات آن روز گرفته شده است. خانه ای که حریم خصوصی من و خانواده ام است و این فیلم از من و خواهرم با پوششی نامناسب است. همانطور که گفتم این فیلم به صورت پنهانی و بدون مجوز و به صورت کاملا غیرقانونی ضبط شده است. چرا که اگر مجوز داشتند نیازی به پنهان کردن دوربین نبود و می بایست دوربینی بزرگ و قابل رویت در دست گرفته و اقدام به ضبط می کردند. اما چرا پنهانی و غیرقانونی؟ وقتی در دادسرا با خشم این سئوال را پرسیدم، برای اینکه حتی شاهدی برای این تخلف وجود نداشته باشد، سریعا مامور زن و سرباز را به بیرون اتاق فرستادند و پخش فیلم را متوقف کرده و هیچ دفاعی نیز از خود نداشتند. همانجا اعلام کردم به صورت رسمی بابت این عمل غیرقانونی، غیر اخلاقی و حتی غیرشرعی شکایت کرده و این شکایت را از مراجع بین المللی نیز پیگیری خواهم کرد.

تمامی این اتفاقات مرا به یاد اولین اعزامم از زندان در خرداد ۹۴ انداخت. وقتی که بعد از ۹ ماه برای اولین بار به دلیل شک پزشک به ابتلای من به سرطان سینه به بیمارستان اعزام شدم، اما با هتک حرمت مامور زن به مادری که می خواست در آن شرایط در کنار فرزندش باشد، مواجه شدیم. او بر سینه مادرم کوبید و مانع از انجام معاینات پزشکی شد. همان روز هم او از من و مادرم شکایت کرد و تدارک پرونده ای جدید را چید و هم من از او شکایت کردم. بعد از دو هفته مرا به حفاظت زندان اوین برده و سه ساعت و نیم بازجویی شدم و در نهایت با شهادت سربازی که روز اعزام همراه ما بود، ثابت شد که تمامی ادعاهای مامور زن دروغ بوده و پرونده شکایت از من بسته شد. اما هرگز به شکایت من رسیدگی نشد و او بابت دروغ هایی که گفته بود تنبیه نشد، بلکه رئیس زندان شخصا به دلیل رفتار او با من، به وی تشویقی داد!

حال مجددا همان اتفاق رخ داد. سپاه توانست باسرعت برایم پرونده جدید تشکیل دهد، اما هیچ کس به شکایت بنده رسیدگی نکرده است. شاید در این نبرد نابرابر، من پیروز نباشم، اما به قول احمد شاملو:

“نه من هراسم نیس"

آتنا دائمی ۵/۱۰/۹۵ بند زنان زندان اوین

 

به تلگرام پيك نت بپيونديد:

https://telegram.me/pyknet

 
 
 
 
 

اشتراک گذاری: