در ایران مردم می گویند مراقب باشید گذارتان به سه جا نیفتد:
کلانتری – دادسرا و بیمارستان. بناچار گرفتار دومی شدم. وضعیت
دادسراها و دادستانی اسفبار است. کافی است فقط یک بار پایتان
به آنجا باز شده باشد تا بدانید چه می گویم. بعد از چندین بار
آمدن و رفتن از این دادسرا به آن دادسرا بالاخره مرا از خیابان
12 فروردین میدان انقلاب پاس دادند به مجتمع قضایی در خیابان
خیام نبش بازار.
اول صبح پرسان پرسان خودم را رساندم به آنجا. پشت در آهنی
بزرگی تقریبا صفی تشکیل شده بود. حدود ساعت 8 در باز شد.
کارمندان
هر کدام با یک نان بربری می آمدند. گوشی های همه مراجعین را
گرفتند که کسی عکس نگیرد. طبقه دوم در راهرویی چندین اتاق بود.
یکی معاون اول دادستان – دادیار اول – دادیار دوم و ... سربازی
که به قول خودش زندانی بود. سپرده بودند که با مردم حرف نزند.
اما تا دید که هم سن و سال هستیم پای درد و دلش باز شد و گفت
این آقایون کاری نمی کنند، یا می خورند در چند ساعتی که هستند
و یا دستشویی می روند.
یک کناری نشستم. گاهی در اتاقی باز می شد و با چشم می رفتم به
درون آن. باورتان نمی شود اما یکی استخاره می کرد دیگری صبحانه
می خورد – آن یکی چرت می زد. هر بار پرسیدم که پس کجاست آقای
دادستان؟ گفتند: جلسه!
حدود ده و نیم سلانه سلانه آمد. وارد اتاق که شدم مشغول
استخاره بود. تند و تند شرح مصیبت دادم.
آخر سر گفت یک طبقه زیادی آمدی. برو طبقه پائین.
رفتم پایین. نزدیک 11 صبح هنوز بودند کارمندانی که با نان
بربری می آمدند و تکه ای هم پنیر... تقریبا به همه اتاق ها سرک
کشیدم. سرگردان بودم کسی جوابم را نمی داد. بالاخره گفتند برو
12 فروردین، اشتباه آمدی. بیرون که آمدم پرسیدم دیوان عالی
کجاست؟ جالب است از هر که پرسیدم نمی دانست.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 15 دی |