ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

2 آذر ماه  1395

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

مقاله ای از مصطفی تاج زاده

سالهای خام خیالی و خشونت پرستی

با کدام نتایج خونین پشت سر ماند!

 
 
 
 

 

بخش هائی از مقاله مصطفی تاج زاده با عنوان "در ضرورت بخشایش" که ما آن را با عنوان دیگری منتشر می کنیم. تاج زاده در این مقاله از زندان خود می گوید و از تند روی های سالهای اولیه انقلاب و خامی و در آسمان ها پرواز کردن حکومت و حکومتیان و احزاب و سازمان های سیاسی. از مجاهدین خلق می گوید و ترورهائی که کردند و اعدام هائی که شدند. او همچنین از روسیه و مناسبات با این کشور می گوید و نظرات خود را بیان می کند. بخوانید:

 

در همه ادیان ابراهیمی آیات و احکام مربوط به قصاص یکسان است. با وجود این تنها قرآن است که ضمن تاکید بر عدالت کیفری و به رسمیت شناختن حق انتقام و تایید فهرست معروف "آزاد در برابر آزاد"یا همان "چشم در برابر چشم" می‌افزاید عفو کردن بهتر است از قصاص کردن.

 

من به سهم خود کوشیده ام همه کینه هایی را که کسانی ، آگاه یا ناآگاه، در جان من می ریختند همان جا در اوین دفن کنم و آن را با خود به بیرون نیاورم. نیاز من به اینکه آمران و مباشران زندان غیرقانونی و غیر عادلانه خود را ببخشم کمتر از نیاز آنان به طلب حلالیت از من نیست، اگرچه جنس آن متفاوت است.

من با "دریدا" موافقم که:"هیچ چیز نابخشودنی نیست جز جنایت علیه چیزی که قدرت بخشیدن می دهد".

اکثریت قاطع ایرانیان آن طور که من در ایام پس از آزادی درکشان می کنم با این که از اوضاع کشور دلخورند و ناراحت، با وجود این خواهان به‌هم خوردن وضع نیستند و از اصلاح تدریجی امور و تداوم نظم و ثبات سیاسی حمایت می کنند.

بخشش "شتر دیدی ندیدی" نیست، حتی اگر بنا به مصلحت یا ضرورت، یک جنبه آن را صلوات فرستادن بر گذشته به منظور فصل خصومت ها بخوانیم. درست است که بخشش عفو کردن مجرم و گذشتن از حق قصاص فردی است، اما گذشت قربانی نافی رسیدگی به جرم از منظر عمومی در مراجع صالح نیست. درست مانند اسیدپاشی که قربانی می تواند از حق قصاص خود بگذرد با وجود این به ابعاد عمومی جرم خاطی در دادگاه صالحه رسیدگی می‌شود.

سخن من به همه  آنان که عزیزانشان را از دست داده اند این است که در کنار اندیشیدن به همه آن از دست رفتگی ها به امر خطیری فکر کنند که در دسترس است؛  به بقای ایران و تلاش برای حل مسالمت آمیز اختلافات ایرانیان و پایان دادن به چرخه شوم خشم و نفرت و خشونت.

حق با منتقدان است که تعداد اعضای مجاهدین خلق که در جمهوری اسلامی اعدام یا در درگیری های خیابانی کشته شده اند، حدود20 برابر بیشتر از  زمان شاه است اما آنان نباید این حقیقت را نادیده انگارند که ترور شدگان "سازمان" در این دوره نیز بیشتر از 500 برابر آن زمان است.

من البته از آن فاجعه خبر نداشتم اما به عنوان کسی که در مقطع مذکور در سمت معاون آقای خاتمی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خدمت می کردم، خودم را مسئول می‌دانم، اگر چه هیچ نقشی در وقوع آن فاجعه  نداشتم.

نظریه آیت الله منتظری مبنی بر اینکه "مجاهدین خلق یک برداشت از اسلام است" درباره برداشت موافقان اعدام نیز صادق است. قرائتی از اسلام که  همان اندازه که از رحمت اسلام و پیامبرش دور است قرابتی غیر قابل انکار با بینش حذفی و خشونت پرست رجوی دارد. این واقعه ی دردناک نمونه ی روشنی است از نفوذ و رسوخ اندیشه، روش و منش "رجوی" به محرم ترین و درونی ترین مکان های امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی.

نسل ما هیزم بیار آتشی شد که جهل و تمامت خواهی و بی تجربگی  ما بر‌افروخت. اگر به محض پیروزی انقلاب گروههایی به پادگان ها حمله نمی کردند و دست به غارت اسلحه ها نمی زدند و در کردستان و بلوچستان و گنبد و خوزستان غائله نمی آفریدند، اگر مسعود رجوی با این تحلیل خام و ساده لوحانه که با ترور تعدادی از رهبران انقلاب می تواند جمهوری اسلامی را سرنگون سازد و خود بر کرسی رهبری انقلاب تکیه زند، دستور ترور وسیع مقامات و مردم را نمی‌داد، اگر ما انحصار طلبی نمی کردیم و خلخالی و لاجوردی را به رعایت دقیق موازین قانونی در محاکمه متهمان مجبور می کردیم و اگر تاکیدی که اکنون  بیش و کم همه ما بر دموکراسی و حاکمیت قانون و حقوق شهروندی می کنیم و آن را ضرورتی حیاتی برای بقا و امنیت عمومی و ملی خود می خوانیم، از همان ابتدای پیروزی بر آن پا می فشردیم،  هرگز به مرصاد و رو‌در‌رویی نظامی ایرانی با ایرانی نمی رسیدیم و اعدام های 67 نیز رخ نمی داد.

اعدام های تابستان 67 با تحلیلی خطا و سازوکاری خطرناک، اگر چه مرسوم در انقلاب های مشهور دنیا و البته با دامنه ای به مراتب محدود تر از همه آنها، انجام شد.

اگر می خواهیم درسی از آن فاجعه بیاموزیم، باید کوشش کنیم  "67 دیگری" تکرار نشود. به همین دلیل باید هشدار منتقدان را جدی گرفت که همان نگرش و همان رویه‌ی شصت و هفتی  هنوز هم در پس ذهن عده ای باقی است  و اگر به هوش نباشیم ممکن است مجال ظهور و بروز یابد.

برای تکرار نشدن آن فاجعه باید راه عبور از یک "وضعیت فوق العاده" به یک "قاعده" را مسدود کنیم و اجازه ندهیم استقلال قضایی و اجرای دقیق سازوکار و موازین قانونی در ترس ناشی از شرایط استثنایی به محاق برود یا در تاریکی های اوضاع اضطراری گم بشود.

 

ما موظفیم در هر شرایطی با پاسداری از استقلال قضایی، آن حوزه را  از سیاست جدا نگه داریم و از سازوکارهای شناخته شده دفاع کنیم  تا  دادگاه ها تنها بر اساس موازین قانونی تشکیل شوند و مستقل از نظر دستگاه های امنیتی و صرفا بر مبنای موازین قانونی و نه بر اساس دستور رهبر حکم دهند. به سخن دیگر پیوند بخش امنیتی نظام با رهبر وقتی با حذف دولت و مجلس و نادیده انگاشتن روال معمول قضایی همراه شود، فاجعه آفرین است و نباید اجازه تکرار آن را در مورد هیچ فرد و گروهی داد. بزرگان ما با این سازوکار غلط در حصرند. به همین دلیل باید سریعا آزاد شوند یا دادگاهی علنی به اتهامات آنان رسیدگی کند تا ملت ایران در جریان همه حقایق انتخابات ۸۸ قرار گیرند.

مجاهدین خلق می کوشند استثنای 67 را به قاعده ای  برای شصت و هفتی نمایاندن تاریخ انقلاب و تاریخ دفاع میهنی این مردم  تبدیل کنند تا مشی و جنایات تروریستی خویش را تحت الشعاع آن قرار دهند و از پاسخگویی به ایرانیان درباره هم پیمانی با صدام در جنگ علیه ملت خود فرار کنند.

فرقه مصباح نیز در تلاش  است تا استثناء 67 را که عمدتا ناشی از ناراحتی دولتمردان از تغییر استراتژی جنگ و پذیرش قطعنامه 598، وضعیت وخیم جسمانی رهبر فقید انقلاب، خیانت رجوی در لشگر کشی به میهن پس از قبول رسمی آتش بس توسط جمهوری اسلامی و نیز شایعات مربوط به  تحرکات اعضای سازمان در درون زندان ها برای پیوستن به لشکر فاتح بوجود آمده بود، به همه دوران حیات جمهوری اسلامی تعمیم دهند تا عملکرد غیر قابل توجیه خود را به ویژه در سرکوب ها و بگیر و ببندهای سال 88 و نیز رفتار غیرقانونی خود را در حال و آینده توجیه کنند.

تجربه داعش فراروی ماست. چگونگی تولد این گروه از دل تجاوز ارتش امریکا به عراق به تصریح اوباما و قدرت گرفتنش به علت اشتباهات بعدی واشنگتن و هم پیمانانش از یکسو و خطاهای ما از سوی دیگر نشان می دهد رفتارهای نسنجیده و شتاب زده علیه تروریسم می‌تواند به جای امحا منجر به رشد و گسترش تروریسم شود.

شکافتن کینه ها و امحای آن ها به نیروی علم جامعه شناسی همان چیزی است که همه ما از موافق و مخالف جمهوری اسلامی، به اندازه امریکایی ها و اروپایی ها به آن نیاز داریم و اگر چنین نکنیم در برابر کسانی که همه کوشش آنها صرف انباشتن لایه های جدید بر کینه های کهنه می شود، شکست خواهیم خورد و داعش های جدیدی از هر دو سو با تغذیه از اشتباه  ما سر برخواهند آورد که چه بسا از داعش های کنونی خطرناک تر باشند.

تقلیل تاریخ انقلاب و دفاع حماسی ایران به صفحات صرفاً تاریک آن نه تنها خطا که جفای به ملتی است که تصمیم گرفته است روی پای خود بایستد و جایگاهی در شان و شایسته خود در سطح منطقه و جهان بیابد و فردایی بهتر برای خود و فرزندانشان  رقم زند. درعین حال نباید از یاد ببریم که درخشش آن انقلاب مردمی علیه استبداد و استعمار و تابناکی آن مقاومت حماسی و ملی در مقابل تجاوز صدام هنگامی به چشم می آید که  همزمان تکلیف خودمان را با نقاط سیاه و با خطاهای از یاد نرفتنی انقلاب و نظام روشن کنیم.

انتظار بخشش از خانواده قربانیان زمانی عادلانه و اخلاقی خواهد بود که خواهان تشکیل کمیته حقیقت یاب به منظور روشن شدن ابعاد فاجعه شویم و از حلالیت طلبی حکومت و  جبران خسارات بازماندگان قربانیان که امری ممکن و به مصلحت دولت و ملت است ، حمایت کنیم.

محکومیت آن‌چه در تابستان 67 رخ داد نباید به بهای بی حرمتی به یاد و خاطره شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی و نیز هزاران قربانی ترورهای رجوی تمام شود.

به گمانم برای هم نسل های من وقت آن رسیده است که به کمک یکدیگر  و درفضایی همدلانه از خودمان انتقاد کنیم و به این پرسش پاسخ دهیم که چرا گذاشتیم بهار «همه با هم بودن» انقلاب به خزان "ستیز با یکدیگر" تبدیل شود.

ما در یک حوزه عمومی جدید یعنی فضای مجازی اعم از فیس بوک، وایبر، تلگرام، توییتر، اینستاگرام، واتس آپ و ...  فرصت حرف زدن ولو غیرمستقیم با همدیگر را یافته‌ایم. باید قدر این شرایط را بدانیم و به طور مسئولانه از مواهب آن استفاده کنیم.

 

به باور من اگر مرتضوی نامه پوزشخواهانه می نویسد، اگر فیش های حقوقی نجومی افشاء می شود، اگر زمین خواری ها و زمین بخشی ها پنهان نمی ماند، اگر مقابله با فساد به خواستی ملی تبدیل می گردد، اگر نوار آیت الله منتظری بازتاب ملی می یابد، اگر محسن رضایی به اعتراف می نشیند که ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر توجیه ندارد، اگر محکومیت ظالمانه 16 ساله نرگس محمدی یک صدا در جامعه محکوم می شود، اگر پرونده طوسی پس از 6 سال سر و صدای ملی راه می اندازد، اگر مسائل ملی از حصر عزیزانمان تا اعزام نیرو به سوریه و دادن پایگاه به روسیه مورد بحث و نقد عمومی  قرار می‌گیرد، همه را مدیون بیداری ایرانیان از یک سو و  بهره مندی آنان از وسائل ارتباط جمعی جدید هستیم. به هوش باشیم که افراطی گری هایی راکه دوران «همه با هم بودن» نخستین را بر هم زد، تکرار نکنیم.

من از ایام گرم و دوست داشتنی «همه با هم» بودن سخن می گویم که در خاطره ی جمعی ملت ما به شکل هم‌زیستی مسالمت آمیز مسلمان و کمونیست و مجاهد و خط امامی و ملی و سکولار و ... ثبت شده است؛ دورانی که در آن جدل و مجادله غوغا میکرد اما از سلاح و ترور خبری نبود. اختلاف فراوان بود اما قهر و بگیر و ببند نبود. تعصب بود اما حذف وخشونت نبود. عصری که درآن خیابانها محل بحثهای داغ و همگانی بود اما فرسنگها از سنگر بندی و رودر رویی مسلحانه بدور بود.

ما برای دفع "بلایی" که به علت خود خواهی، ناآگاهی و انحصار طلبی سیاست ورزانمان برای ایران و ایرانیان مقدر شده است راهی نداریم جز آن که به "بداء" مهربانی و دوستی و آشتی ملی پناه ببریم و با همه اختلافات کوچک و بزرگمان بار دیگر به مهر دست در دست هم نهیم و بکوشیم تا میهن خویش را با رقابت سالم سیاسی و مشارکت همه ی طیف ها و گروه ها و اندیشه ها آباد کنیم.


به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت 2 آذر

 
 

اشتراک گذاری: