تابستان به نیمه نرسیده بود که خودم را به "یوش" رساندم. از
نوجوانی دلم می خواست آن بلندهائی را ببینم که نیما زندگی بر
فراز آنها و در میان چوپانان را به زندگی در تهران ترجیح
میداد. میدانستم بقایای او را در تهران از خاک
در آورده و به یوش منتقل کرده اند تا در حیاط خانه ای که در آن
زندگی کرده بود دوباره خاکسپاری شود. البته درکنار خواهرش
"بهجت الزمان". دستی به سر و گوش این خانه روستائی کشیده اند.
البته تمام و کمال. در و دیوارش را سفید کرده و درها را نیز
تعمیر کرده و کچ بری های ستون ایوان خانه را هم بازسازی کرده
اند. خلاصه خانه ای شده بسیار دیدنی و در خور نیما. به همت
هرکس چنین شده، بقول بر و بچه ها "دمش گرم".
در حیاط این خانه که زیاد هم بزرگ نیست سه سنگ قبر وجود دارد
با سه نام. نیما، بهجت الزمان خواهرش و سیروس طاهباز.
درباره طاهباز هم که در سال 1377 در گذشت بنویسم: طاهباز متولد
بندر انزلی بود. اگر در رامسر بایستید و دو دستتان را از هم
باز کنید، یک سوی آن محل تولد نیماست و سوی دیگر محل تولد
طاهباز. اما این فاصله به معنای دوری روح و روان آنها از هم
نبود. طاهباز در سال ۱۳۴۹ سرپرست
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد. این کانون خدمات بزرگی
به انتشارات، ترجمه و کتاب برای کودکان در ایران کرد که فراموش
نشدنی است. طاهباز سرپرستی این کانون را تا انقلاب 57 دراختیار
داشت. طاهباز بیش از 20 هزار برگ از دستنوشتههای نیمایوشیج
را توانست جمع کند و در طول 35 سال، 23 دفتر، و در واقع مجموعه
کامل شعرهای نیما و آثاری درباره او را منتشر کرد.
می بینید که جای او واقعا در کنار نیما و در همان حیاطی است که
عکسش را برایتان گرفته ام.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 28 مرداد |