سلام- یك شب برای استماع منبر مرحوم فلسفی به مسجد سیدعزیزالله
بازار تهران رفتم وزودتراز وقت رفتم نزدیك وروبروی منبر
جاگرفتم ونشستم. جمعیت خیلی زیاد بود. در اوج سخنرانی و در
اواخر سخنان فلسفی و در نزدیكی جائی كه من نشسته بودم یك بنده
خدائی هم به صورت چمباتمه نشسته بود و ضمن گوش دادن خواب هم بر
او مستولی شده بود و گاهی چرتی میزد و كنترل خود را از دست
میداد. مجلس هم درسكوت كامل به سخنان فلسفی گوش میداد كه
ناگهان آن بنده خدائی كه چرت می زد كنترل خود را ازدست داد و
با سر واژگون شد و باد محكمی از او خارج شد ولی فوراً روی
پاهای خودش نشست و برای اینكه مثلاً بگوید خواب نبودم بدون
مقدمه گفت برای سلامتی خودتون صلوات بلندی ختم كنید! ومردم هم
صلوات فرستادند! ولی كار از كار گذشته بود. هم مردم اون اطراف
وهم خود آقای فلسفی زمین خوردن آن بنده خدا و صدای بلند بادی
كه از او خارج شده بود را شنیده بودند. بگونه ای كه همه كسانی
كه در آن اطراف نشسته بودند و خود مرحوم فلسفی از مشاهده این
صحنه شدیداً خنده شان گرفته بود و خنده به همه سرایت كرد و
مجلس با صدا ملتهب شد. حتی خنده به خود فلسفی هم امان ادامه
منبر را نمیداد! تا این که مرحوم فلسفی از همان بالای منبر و
از پشت میكروفون و با خنده غیر قابل كنترلی گفت: آقاجان گوزیدی
كه گوزیدی! دیگه صلوات چرا فرستادی؟ فلسفی آن شب با گفتن همین
جمله از منبر پائین آمد و ازادامه منبربازماند!
حالا نقل آقای قالیباف است! میگوید من نصف حقوقم را به حساب
شهرداری برمی گردانم و خانمم هم صلواتی در شهرداری كارمیكند!
ظاهراً این بخشش از جنس همان صلوات در مجلس فلسفی است.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 30 تیر |