هر حکومتی، در هر نظامی می تواند در یک مقطع مهم تاریخی سمت
گیری خود را اشتباه ارزیابی کرده و مطابق برآورد نیروها و
نیازهای روز جامعه تغییر مسیر بدهد. مگر آنکه چنان در خویش
اسیر شده باشد که فاقد چنین توانی باشد، که در این صورت به سوی
نابودی می رود. این نابودی به چه قیمتی برای این و یا آن کشور
تمام خواهد شد، قابل پیش بینی نیست. درایت و هوشیاری بسیاری
برای تشخیص این مقطع مهم تاریخی لازم است، به همان اندازه که
جسارت و صداقت پذیرش اشتباهات و بازگشت از راه رفته ضرورت دارد.
در ایران و در جمهوری اسلامی یک مقطع مهم تاریخی فرا رسیده
است، اما هوشیاری و جسارت آمیخته با صداقت از صحنه غایب است.
نه تنها این سه عنصر- هوشیاری، جسارت، صداقت- در حاکمیت دیده
نمی شود، بلکه نشانه های استمرار و پافشاری بر اشتباهات پر رنگ
ترند. این که بهانه ها کدام اند، مهم نیست، زیرا هر حکومتی
برای توجیه راه و روش خویش بهانه هائی دارد، مهم آنست که این
بهانه ها و حتی دلائل که ارائه می شود پاسخگوی آن مقطع تاریخی
برای بازگشت از مسیر طی شده هست یا نه؟
این که پس از سقوط و غرق کردن کشور در مرداب فاجعه و تحمیل
تاریخی ترین هزینه ها به مردم و کشور، حاکمان دیروز و یا
حاکمان هنوز بر مسند حکومت بپذیرند فلان مسیر و تصمیم اشتباه
بوده، نه هنر است و نه هوشیاری. مهم آنست که چنین تشخیصی پیش
از فاجعه ممکن شود، حتی اگر نیاز باشد حاکمیت تن به جراحی بزرگ
از بدن خویش بدهد.
ما در همین جمهوری اسلامی، حداقل در یک مورد تاریخی شاهد این
تاخیر در تشخیص لحظه و شرایط هستیم. یعنی در جنگ با عراق و
تحمیل بزرگترین خسارات به کشور و انقلاب 57 به دلیل عدم درک
شرایط و نداشتن جسارت و صداقت پذیرش بموقع و سریع اشتباه. این
که امروز برای توجیه اشتباه ادامه جنگ با عراق گفته شود "آن
جنگ باعث آبدیده شدن سپاه پاسداران و بوجود آمدن یک ارتش جنگی
در ایران شد" و یا "از دل آن جنگ صنایع نظامی و حتی اتمی بیرون
آمد" و یا "آن جنگ ایران را تبدیل به قدرت نظامی منطقه کرد"
و... از همان دست توجیهات است که دربالا به آن اشاره کردیم.
این توجیهات بیش از آنکه از صداقت نشانه ای داشته باشد از بازی
با افکار عمومی حکایت دارد. نتایج فاجعه بار جنگ 8 ساله با
عراق بصورت تغییر ساختار و بافت اجتماعی- اقتصادی، روحی و
روانی ایران و فلج و نابودی انقلاب 57 هنوز در راه است.
این، برجسته ترین نمونه در جمهوری اسلامی بود، والا می توان از
مقابله ای که با اصلاحات شد نیز بعنوان عناد با واقعیات، بجای
پذیرش آن و پافشاری بر ادامه مسیر اشتباه یاد کرد. این عناد و
مقابله با واقعیاتی که خارج از اراده حاکمیت هاست و از دل هر
جامعه ای بر می خیزد، پس از مقابله با جنبش اصلاحات، حتی با
چند گام گردش به عقب نیز همراه شد. این گردش به عقب، پیش از
آنکه در سیمای دولت احمدی نژاد متبلور شود، در سیاستی متبلور
شد که راه توده از ابتدای شکل گیری آن دولت، ضرورت توجه به آن
را مهم تر از پرداختن به شخص احمدی نژاد ارزیابی کرد. یعنی
سیاست جنگی- اتمی که خواه نا خواه نیازمند دولتی نظامی- امنیتی
بود. این که از ابزار خرافات مذهبی، بهره گیری مذهبی- احساسی
از کشته شدن امام حسین در کربلا و یا اتوبان کشیدن از جمکران
به تهران برای ظهور امام زمان و یا ماجرای عمدتا تبلیغاتی
هولوکاست برای جلب حمایت مردم عرب متنفر از اسرائیل در منطقه و
یا تلاش برای بازگرداندن فضای سیاسی- فرهنگی کشور به دهه 1360
و انواع ترفندهای دیگر چقدر و چگونه استفاده شد و کارگزاران آن
دارای چه ماهیت و پایگاه طبقاتی بودند و... همگی به جای خود
مهم هستند و باید هم به آنها پرداخت، اما این پرداختن به اجزاء
هرگز نباید مانع از شناخت ما از "کل" شود. این "کل" آن سیاستی
بود که بخش مهمی از بحران امروز کشور ناشی از آنست.
ما امروز در مقطع مهم قرار داریم. یا حاکمیت تن به اصلاح خود
خواهد داد و با جراحی بزرگ خویش با خواست عمومی مردم همراه
خواهد شد و یا باز هم مقابل جنبش مردم برای تحولات و تغییرات
خواهد ایستاد و فاجعه فروپاشی کامل کشور را موجب خواهد شد!
این دو امکان هم چنان در جمهوری اسلامی موجود است، بویژه آنکه
در بدنه حاکمیت و حتی در لایه هائی از راس هرم حاکمیت هستند
نیروهائی که ضرورت این تغییر مسیر را – حداقل با هدف حفظ نظام-
احساس می کنند. جنبش عمومی مردم ایران برای تغییرات نمی خواهد
با فاجعه ای بمراتب بزرگتر از فاجعه جنگ فرسایشی با عراق دست و
پنجه نرم کند اما آیا حاکمیت تسلیم این خواست مردم خواهد شد؟
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 11 دی |