هم جناح راست حکومت و هم بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی در
خارج کشور، شورش اعتراضی اخیر را پایان اصلاح طلبی در جمهوری
اسلامی
دانستند. درحالیکه آنچه روی داد نه پایان اصلاح طلبی که اتفاقا
آغاز نوع جدیدی از اصلاح طلبی است. آن اصلاح طلبی که تا به
امروز گروهها و اقشار جامعه را فراموش کرده بود، اکنون با موج
نوینی از حضور مردم و قشرهای فرودست در اعتراضهای اجتماعی
مواجه شده است که انتظار آن را نداشت و دچار بحران شده است.
بخشی از اصلاح طلبان اعتراض به شرائط زندگی را ناشی از صرف
آگاهیها و آن را ویژه طبقات متوسط جامعه
میدانستند یا میدانند. برای آنها تودههای پائین جامعه بیشتر
الت دست حکومت یا "پوپولیسم" محسوب
میشدند تا حامل راه حلهایی دیگر. "پوپولیسم" برای این بخش از
اصلاح طلبان کلیدواژهای بود و هست برای آنکه چشم خود را بر
روی واقعیت اجتماعی ببندند، آن را انکار کنند، خود را توجیه و
از بررسی شرائط تودههای فرودست جامعه خودداری کنند. بر هر
خواست مردمی انگ پوپولیسم زده شد بدون آنکه توجه شود که این
خواستها ریشه در شرائط زندگی مردم دارد حتی اگر کسانی به شکل
عوامفریبانه آن را بیان کنند و بر روی موج آن سوار شوند در
صورتیکه موفق به حل آن نشوند از صحنه کنار خواهند رفت. سرنوشت
احمدی نژاد نمونه بارز سرنوشت اینگونه پوپولیسم ناتوان از
پاسخگویی به خواستهای مردم بود.
اکنون این بخش از اصلاح طلبی باید خود را با واقعیت جدید جامعه
ایران، از پس این شورشها، تطبیق دهد. قطعا آنچه روی داد به
روشن شدن مرزهای درون جریان اصلاح طلبی کمک خواهد کرد. دوران
انگ پوپولیسم پایان یافته و صداهایی بسیار در میان اصلاح طلبان
برخاسته که خواهان روشن شدن دقیق رابطه آنان با خواستهای
اقتصادی و اجتماعی و سیاسی فرودستان جامعه هستند. این را نباید
به معنای مرگ اصلاح طلبی دانست بلکه بحرانی است که حاصل آن
دقیق تر شدن بیشتر برنامه و نقش اصلاح طلبان است.
بخشی از اصلاح طلبان نه تنها خود را با طبقات متوسط تعریف کرده
اند، بدون در نظر گرفتن اینکه خود این طبقات متوسط مدام در حال
تجزیه هستند و بخش یزرگ آنها به طبقات فرودست تبدیل
میشود، بلکه هدف خود را نیز جلوگیری از "انقلاب" قرار
دادهاند. به همین دلیل است که
نمیتوانند با جنبشهای اعتراضی و خودجوش مردم رابطه درستی
برقرار کنند. هر اعتراض مردمی برای آنها نشانهای از "انقلاب"
است که اصلاح طلبی قرار است جلوی آن را بگیرد. فرق بزرگ میان
مثلا میرحسین موسوی با این بخش از اصلاح طلبان در اینجا آشکار
میشود. موسوی هم طرفدار اصلاحات بود و در انتخابات شرکت
میکرد و حتی خود نامزد ریاست جمهوری بود ولی نقش خود را در
مقابل انقلاب تعریف
نمیکرد. آن جمله معروف موسوی در تلویزیون که "من به عنوان یک
انقلابی به این وضع اعتراض دارم" رویکردی دیگر را به
اصلاح طلبی نشان
میداد که با رویکرد این دسته از اصلاح طلبان که اصلاحات را در
برابر انقلاب
میگذارند به کلی متفاوت است. آن رویکرد یعنی اصلاحات به عنوان
خواست تغییر، تغییری که فقط با نامزد شدن و با رای دادن به دست
نمیآید. تغییر به نیرو نیاز دارد. برای آن باید در خیابانها
هم تظاهرات کرد، بر روی پشت بامها هم شعار داد، رنگ و شال سبز
و ایجاد انگیزه و امید هم لازم دارد و برای دفاع از آن باید در
خیابانها ایستادگی کرد.
اما رویکرد اصلاح طلبی که اصلاحات را دربرابر انقلاب قرار
میدهد، نه تنها خود را محروم کرد از امکان دفاع از انقلاب 57
و پرچم انقلابیگیری دروغین را به دست جناح راست حکومتی داد،
بلکه شعارش آن شد که اگر انقلاب شود وضع بدتر
میشود. یعنی هدف اصلاح طلبی تغییر و بهتر کردن وضع نیست
جلوگیری از "انقلاب" و بدترنشدن آن است. این اصلاح طلبی فلسفه
وجودی خود را با "بدترنشدن" تعریف کرده است و نه با تغییر و
بهتر شدن. به همین دلیل است که هر چهار سال یکبار در هر
انتخاباتی به صحنه میآید و از مردم
میخواهد به این یا آن نامزد برای جلوگیری از بدتر نشدن وضع
رای دهند بدون اینکه هیچ برنامه یا لااقل شرائط فکری برای
ایجاد نیروی لازم درجهت بهتر شدن وضع ارائه دهد و بوجود آورد.
این اصلاح طلبی در اینجا و در امروز به بن بست خورده است. ما
هم البته خواهان جلوگیری از بدتر شدن وضع هستیم ولی آن را
دربرابر خواست تغییر بنیادین جامعه مان قرار
نمیدهیم، بلکه در خدمت این تغییر
میخواهیم. در دوران اخیر و در شرایط عقب نشینی های پس از
کودتای 88 کوشیدیم که وضع بدتر نشود ولی اکنون جامعه تغییر
میخواهد و تغییر فقط با حضور 4 سال یکبار مردم در پای صندوق
رای ممکن نیست. صندوق رای یک ابزار مهم است ولی به تداوم حضور
مردم بعد از رای در خیابانها نیاز دارد. اصلاح طلبی که خود را
علیه انقلاب تعریف کرده است
نمیتواند با این حضور موافق باشد. هر نوع حضور مردم که صددرصد
تحت کنترل آن نباشد نه برایش قابل قبول است و نه
میتواند در کنارش قرار گیرد.
بنابراین اصلاح طلبی با بن بست مواجه نشده است. بخشی از
اصلاح طلبان با بن بست مواجه شدهاند و این بن بستی است که
اتفاقا راه را برای اصلاحات باز خواهد کرد چرا که این دسته از
اصلاح طلبان اکنون باید برنامه خود را برای ایجاد نیروهای لازم
برای تغییر مثبت خارج از چارچوب صرف صندوقهای رای، و نه فقط
جلوگیری از بدتر شدن وضع ارائه دهند. پایان دادن به دوگانه
مصنوعی انقلاب و اصلاح و قرار دادن اصلاحات در خدمت خواست
تغییرات بنیادین گام نخست برای برآمد چنین اصلاح طلبی است.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 21 دی |