«جامعه فردا» با محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت گفتگوی
مشروحی انجام داده که خلاصه زیر را بر مبنای اصلی ترین مطالب
مطرح شده دراین گفتگو تهیه کرده ایم:
«گفتگوی
ملی
پیشنهاد آقای نبوی بود و پیش از آن هم آقای خاتمی این مسئله را
تحت عنوان آشتی ملی مطرح کردند. اگر محقق شود منافع بسیاری را
برای کشور همراه خواهد داشت. شاید اگر پیش از این چارچوبی برای
گفتوگوی ملی میان جناحهای سیاسی کشور برقرار شده بود و در آن
دیدگاههای متفاوت بهرغم اختلافات به بحث مینشستند و
اشتراکات خود را پیدا میکردند، کشور هم در سالهای اخیر دچار
چنین خسارتهای سنگینی نمیشد. حتی میتوان گفت اگر چنین
چارچوبی در سالهای گذشته شکل گرفته بود، اختلافها به این
صورت که امروز وجود دارد، اصلا پدید نمیآمد.
از ابتدای انقلاب و تشکیل نظام جمهوری اسلامی نتوانستیم
چارچوب شکلگیری ائتلاف و تفاهم را تعریف و به جلو حرکت کنیم
ما ممکن است در
۶۰
یا
۷۰
درصد مسائل با هم اتفاقنظر داشته باشیم و تنها در
۳۰
درصد مسائل اختلاف نظر وجود داشته باشد اما همیشه این
اختلافها بود که برجسته میشد نه مشترکات و سران جناحهای
مختلف هم معمولا از طریق رسانهها با یکدیگر سخن میگفتند. این
مشکل امروز هم وجود دارد. در سالهای اخیر مسئولان رده بالای
نظام و سران قوا از طریق رسانهها پاسخ یکدیگر را میدهند و
برای مردم به طور جدی این سؤال پیش آمده مسئولان که با یکدیگر
دیدار دارند و میتوانند پشت پرده اختلافشان را حل و فصل کنند
چرا آنقدر در رسانهها بحث میکنند و پاسخ یکدیگر را میدهند؟
شاید اگر مسیر خوبی طی میشد مجمع تشخیص مصلحت نظام میتوانست
چنین چارچوبی باشد که در آنجا دیدگاههای مختلف مطرح شود و
حتیالامکان حل و فصل شود اما مسیری طی شد که آنجا هم نتوانست
چنین جایگاهی را به دست بیاورد. اگر ما چنین فضا و حتی
ارادهای را داشتیم که با یکدیگر به گفتوگو بنشینیم، بیشک
میتوانستیم از وقوع بسیاری از اتفاقات جلوگیری کنیم. اگر فضای
گفتوگو وجود داشت هرگز با حوادث تلخ و خسارتبار سال
۸۸
روبهرو نمیشدیم. بدون تردید ما مسائل داخلی زیادی را برای
گفتوگو داریم اما مسئله اینجاست که در مقاطعی نیاز به گفتوگو
بیش از گذشته احساس شده است. امروز موضوع تهدید خارجی بسیار
جدی است و به باور من از ابتدای انقلاب تا امروز هرگز با چنین
تهدید جدی خارجی مواجه
نبودیم. در طول این دههها ما همیشه مشکلاتی با آمریکا و در
منطقه داشتهایم اما اتفاقی که امروز با آن مواجه هستیم، تشکیل
یک دولت رادیکال در آمریکاست که حتی قابل مقایسه با
رادیکالترین دولتهای آمریکا در گذشته نیست. از سوی دیگر در
عربستان یک حاکمیت رادیکالی به وجود آمده که از ابتدای انقلاب
تا به حال چنین تندروی و ضدیتی علیه ایران در عربستان وجود
نداشته و در اسرائیل هم رادیکالها حاکم هستند. این مثلث در
ضدیت با ایران بسیار جدی است و همین شرایط این نیاز را برای ما
بیشتر کرده که در داخل با انسجام بیشتری حرکت کنیم و طبیعتا
لازمه این امر تعریف چارچوبی برای صحبت و گفتوگوی بیشتر است.
البته این موضوع تنها درباره مسائل خارجی صادق نیست. امروز در
داخل کشور با بحرانهایی همچون فساد اقتصادی، بیکاری، بحران آب
و امثال آن روبهرو هستیم که همه اینها جزء مسائلی است که
نیاز به راهحلهای فراجناحی دارند و اصولا بدون اجماع قابل حل
نیستند. برای رسیدن به این اجماع نیازمندیم که مقدماتش را
آماده کنیم و گفتوگو و بالا بردن آستانه تحمل، مقدمه اجماع
است. لازمه این کار هم این است که از بدبینیهایمان کم کنیم.
من معتقدم اگر جناحها راه گفتوگو را باز کنند و سر یک میز
برای مذاکره بنشینند متوجه میشوند در بسیاری از مسائل دچار
توهم بودهاند و جناح مقابلشان آن غولی نیست که در ذهنشان
ساختهاند.
البته کسانی که در طرفین صحبت میکنند باید بتوانند تصمیمگیر
باشند و به آن عمل کنند. امروز در جناح اصولگرا این مشکل وجود
دارد که در میان احزاب و گروههایشان و حتی چهرههای
برجستهشان هیچ کدام نمیتوانند تصمیم نهایی را بگیرند و این
مشکل بزرگی است. امروز در میان اصلاحطلبان وقتی بحث و صحبتی
صورت بگیرد و آقای خاتمی روی موضوعی توافق کند، همه
اصلاحطلبان آن را میپذیرند حتی اگر برخی از آنها موافق
نباشند و یا انتقاداتی به آن تصمیم داشته باشند. چنین نقشی در
مجموعه اصولگرایان وجود ندارد. یک زمانی آقای ناطقنوری کمی
رقیقتر از آقای خاتمی در این جناح، این نقش را در اصولگرایان
داشتند اما اصولگرایان به دلیل تغییراتی که بهویژه در دوران
آقای احمدینژاد داشتند و اختلاف جدی میانشان پیش آمد، درون
خودشان امکان تفاهم را نمیبینند و هنوز نمیتوانند با صدای
واحد صحبت کنند و تصمیم بگیرند. این مسئله یک مقدار کار را
درآن جناح مشکل میکند، ضمن اینکه قبل از این ابتدا باید اراده
تفاهم و گفتوگو وجود داشته باشد. اگر چنین ارادهای در جناح
اصولگرا به وجود آمد، آن زمان است که اصولگرایان این مشکل خود
را مرتفع سازند و برایش راهحلی پیدا کنند. روی کار آمدن دولت
احمدینژاد فضای جامعه را به سمت تقابل پیش برد تا تفاهم.
در بحثگذار به دموکراسی مبحثی وجود دارد که میگوید گذار به
دموکراسی درصورتی موفق خواهد بود که منافع فرادستان را هم لحاظ
کند. این جمله بهمعنی آن است که حتی منافع کسانی هم که از
دموکراسی هراس دارند باید دیده شود. اگر کسانی که فرادست تلقی
میشوند (در این بیان منظور کسانی هستند که بسیاری از ارکان
قدرت را در دست دارند) احساس کنند در گذار به دموکراسی
همهچیز را از دست میدهند؛ طبیعی است که مخالف باشند. اینکه
من میگویم بعضی از طرفهای مذاکره به این دلیل حاضر به
گفتوگو نیستند که تصور میکنند منافعی را از دست خواهند داد؛
یک واقعیت است و ما باید چارچوبی را تعریف کنیم که همه در آن
چیزی بهدست بیاورند البته نباید فراموش کرد که اگر منافع ملی،
تمامیت ارضی، رفع کردن تهدیدهای خارجی و حل بحرانهای جدی
داخلی را درنظر بگیریم در این گفتوگو و تفاهم عمومی همه
چیزهایی را بهدست میآورند و منافعی خواهند داشت و اینگونه
نیست که کسی بازنده باشد؛ اما متاسفانه برای برخی هنوز این
فرهنگ نهادینه نشده .
نهادهای انتخاباتی ما از مجلس شورای اسلامی تا شوراهای شهر و
روستا، کارآمدی و سلامت لازم را ندارند و انتظارات و توقعات را
برآورده نمیکنند و بهنوعی تضعیف شدهاند. در موارد قابلتوجه
کسانی که با رای مردم وارد این نهادها میشوند، پس از انتخابات
چندان کاری به مردم ندارند و بهدنبال منافع خودشان میروند.
نمونههایی از این دست هم کم نبوده است و گفته شده که برخی از
افراد اقوام و نزدیکان خود را در پستهایی میگمارند. البته در
این زمینه مسائل بیشتر و مهمتری هم وجود دارد که افراد
بهدنبال منافع خود میروند. امروز همه این مسئله را بهعنوان
آسیب قبول دارند و چه اصولگرا و چه اصلاحطلب بر سر این موضوع
اتفاق نظر دارند. من در این مدت دیدهام که آقای باهنر در این
زمینه اظهارنظرهایی کردهاند و گفتهاند که افراد با تکیه بر
رای مردم و با اعتبار یک جناح به مجلس راه پیدا میکنند اما
بهدنبال کار خودشان میروند. اصلاحطلبان هم مکرر درباره آن
صحبت کردهاند. دلیل این ماجرا این است که نظام انتخاباتی ما
نظامی نیست که بعد از انتخابات، منتخبان را زیرنظر بگیرد که از
چارچوبها و قول و قرارهای تعیین شده خارج نشوند. لازمه این
موضوع، این است که نقش احزاب در انتخابات پررنگتر شود و
انتخابات شکل حزبی به خود بگیرد. البته ما فاصله زیادی با
انتخابات حزبی بهسبک کشورهای توسعهیافته سیاسی داریم، زیرا
احزاب قدرتمند نداریم و این دو مورد با یکدیگر در تعامل هستند.
اگر قرار باشد در مباحث سیاست داخلی و نظیر آنچه در مسئله
احزاب و نظام انتخاباتی گفتم، گفتوگو شود، تصور میکنم افرادی
مثل آقایان ناطقنوری، علی لاریجانی، باهنر و احمد توکلی در
طرف مقابل چهرههایی هستند که پتانسیل مناسب را دارند و
میتوانند طرف مذاکره باشند. اینها کسانی هستند که به این نوع
مفاهیم توجه دارند و میشود بر سر این موضوعاتی که من مثال زدم
با آنها وارد مذاکره شد.
من فکر میکنم دوران هشتساله آقای احمدینژاد باعث رشد بیشتر
عقلانیت در بدنه اجتماعی اصلاحطلبان شده است و آنها دیگر به
مسائل و رخدادها چندان آرمانی و شعاری نگاه نمیکنند بلکه
نگاهی واقعبینانه پیدا کردهاند. نمونهاش این است که پس از
حوادث سال
۸۸
و در انتخابات سال
۹۲
و پس از آن در سال
۹۶
از آقای روحانی حمایت کردند و پای صندوق رای آمدند. قطعا آقای
روحانی برای اصلاحطلبان نامزد اصلاحطلب تلقی نمیشد اما
نامزد قابلقبولی بود و بههمین دلیل از ایشان حمایت کردند.
این مسئله نشاندهنده عقلانیت و واقعبینی جریان اصلاحطلب است
و کسی هم پشیمان نیست که چرا این کار را انجام داده است زیرا
نسبی به مسائل نگاه میشود. در واقع نسبی دیدن تحولات و فضای
سیاسی بسیار خوب جا افتاده است.
در عالم سیاست ما نمیتوانیم مواضع ثابت و دائمی داشته باشیم.
ما در کار سیاست، نسبی نگاه میکنیم. زمانی شرایط جامعه و کشور
بهگونهای است که میتوان گامهای بلندی برداشت اما زمانی هم
شرایط بهقدری سخت میشود که باید بسیار آهسته حرکت کرد. مهم
این است که ما جهت را گم نکنیم،
- این روزها صحبتهای زیادی از گردش به راست روحانی مطرح
میشود؛ شما چه فکر میکنید؟ آیا روحانی گردش به راست کرده
است؟
میردامادی: به نظر من دوستانی که چنین قضاوتی دارند آقای
روحانی را درست نشناختهاند. بهطورکلی بحث دوران انتخابات
بحث کوتاهمدت و گذرایی است که نباید آن را مبنا قرار داد. در
دوران انتخابات بسیاری حرفهایی میزنند که در شرایط عادی آنها
را بر زبان نخواهند آورد. این اقتضای زمان انتخابات است. آقای
رئیسی که رقیب آقای روحانی بود در انتخابات با آن خواننده
زیرزمینی دیدار کرد. شما فکر میکنید اگر آقای رئیسی پیروز
انتخابات بود به او میدان میداد؟ اگر کسانی تصور کردند که با
رئیسجمهور شدن آقای رئیسی آن خواننده میدان پیدا میکند،
تحلیل اشتباهی داشتند. برهمین اساس نباید سخنرانیهای آقای
روحانی در دوران انتخابات را مبنا قرار داد بلکه باید عملکرد
چهارسال اول ایشان را مبنا قرار داد. در چهار سال گذشته آقای
روحانی مسیری را طی کرده است و امروز هم در همان مسیر قرار
دارد. از نظر من روحانی امروز با روحانی چهارسال گذشته تفاوتی
نکرده است.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 4 آذر |