علی رازینی، از جمله روحانیونی است که از ابتدای تاسیس جمهوری
اسلامی کارش نه قضاوت بلکه قساوت بوده است. او هیچ دست کمی از
خلخالی، رئیسی، پورمحمدی، محسنی اژه ای، محمدی گیلانی، ریشهری،
لاجوردی، اشراقی، نیروی و بقیه کسانی که 38 سال دستشان در
اعدام و قساوت آلوده بوده و هست ندارد. برخی از این افراد
مانند، لاجوردی پورمحمدی و یا رئیسی از پشت صحنه در آمده و
مردم و بویژه نسل بعد از انقلاب با چهره و گذشته آنها آشنا شده
اند، اما برخی مانند علی رازینی حتی هنوز بخشی از گذشته آنها،
مانند بخشی از گذشته امثال لاجوردی و رئیسی آشکار نشده است تا
بویژه نسل بعد از انقلاب با گذشته آنها آشنا شوند. علی رازینی
الان عضو مجلس خبرگان است. رئیس دادگاه ویژه روحانیت بود و با
محسنی اژه ای این دادگاه را اداره می کرد و شاید هنوز هم می
کند اما صدایش را در نمی آورد. هم تعجب آور است و هم طبیعی که
اغلب کسانی که بیش از بقیه جنایت کرده اند در دوران رهبری علی
خامنه ای بیشتر بر صدر نشسته اند. از جمله ابراهیم رئیسی که
تولیت آستانقدس را به او سپردند و می رفت که رئیس جمهور هم
بشود که مردم جلویش را گرفتند. یا علی فلاحیان وزیر اطلاعات
مفتخر به انواع جنایات که عضو مجلس خبرگان است و یا ریشهری که
تولیت شاه عبدالعظیم را هم در اختیار دارد. تبارشناسی سیاسی
این گروه که در زمان رهبر آقای خامنه ای بر صدر نشستند، یکی از
فصول بسیار مهم انقلاب 57 است و هر کس که تاریخ واقعی جمهوری
اسلامی را بنویسد هیچ چاره ای جز پرداخت به این فصل ندارد.
سایت خبری "تسنیم" به سراغ علی رازینی رفته و با او مصاحبه ای
مشروح انجام داده که ما آن را بر محور مهم ترین مسائل مطرح
شده در آن در 9 بند خلاصه کرده ایم. این خلاصه را در همین
شماره پیک نت می خوانید:
1- مرحوم خلخالی که پروندههای مرتبط با سران رژیم گذشته بود
و
حدود 100 الی 200 پرونده بود را انجام داده بود و مسئولیت
رسیدگی به پروندههای مواد مخدر را نیز برعهده داشت ولی چون
اشراف لازم را نداشت و امام فرموده بودند که ایشان این ماموریت
را ادامه ندهند و فرموده بودند که پروندههایی که قبلا نیز
توسط ایشان رسیدگی شده دوباره رسیدگی شود.
پروندههای مواد مخدر بسیار گسترده بود و یک قاضی نمیتوانست
که به تمام این پروندهها به دقت رسیدگی کند و ایشان هم به شکل
سیار از این شهر به آن شهر سفر میکرد و به دلیل عجلهای بودن
کار ممکن بود مواردی از دست او در برود و ناعدالتی پیش بیاید و
انصافا در برخی از این پروندهها که متهمان جرم سنگینی داشتند
به حبسهای یک سال و دو سال محکوم و بالعکس پروندههایی که
متهمان آنها جرائم نه چندان سنگینی مرتکب شده بودند به حبسهای
سنگین محکوم شده بودند.
2- از 30 خرداد سال 60 و همزمان با اعلام مبارزه مسلحانه از
سوی مجاهدین خلق، دادگاه انقلاب که متصدی پیگیری این موضوع بود
شروع به برخورد با این فتنه کرد
ما خیلی از افغانستانیهارا دیدیم که آدمهای جدی و شجاعی
هستند و در سوریه امروز کارهای بزرگی انجام میدهند ولی درباره
کشور خودشان نتوانستند کار مفیدی انجام بدهند و از همان موقع
درگیر هستند.
3- خط منافقین اول این بود که سران نظام را ترور کنند. بعد
دیدند که برایشان هزینه دارد چون بالاخره اطراف مسئولین محافظ
قرار داشت و امکان داشت که دستگیر شوند. این شیوه را تعطیل
کردند و شروع به ترور علمایی مانند شهید دستغیب و مدنی
پرداختند. بعد این که حفاظت وظیفه محافظت از جان علما را نیز
بر عهده گرفت، آمدند و گفتند که بدنه نظام و حزباللهی را
بزنید.
بعد از آن من رفتم بجنورد و در آنجا افراد مطلع از عناصر
فرهنگی و فعال شهرستان به من گفتند که "حاج آقا اینجا وضع خیلی
خرابه"! و آماری که به من دادند گفتند در بین جوانان بین 80
الی 90 درصد گروهکی هستند بین 10 الی 20 درصد حزباللهی و بی
خطر، اصلا در بجنورد گروههایی بود که در جاهایی دیگر نیست.
80
درصد
دبیرستانیها و دانشجویان در بجنورد «گروهکی» بودند/بعد از 3
ماه ورق را برگرداندیم
غیر از منافقین یا پیکار یا توده یک سری گروهها بودند مانند
طوفان، شنبه سرخ و... . علت هم این بود که دکتر تقی آرانی که
گروه 53 نفر را در زمان رضاشاه تشکیل داده بود، از آن 53 نفر
43 نفرشان اهل بجنورد و از سران توده در ایران بودند. یک سری
نیرو تربیت کرده بودند و پس از انقلاب که فضای سیاسی باز شده
بود، شروع به فعالیت کردند و حتی قبل از منافقین اقدامات
مسلحانه انجام میدادند. 80 الی 90 درصد بچههای دبیرستانی و
دانشجو گروهکی بودند. ما شروع کردیم به محاکمه و رسیدگی به
پرونده آنها. وقتی که آنها را محاکمه کردیم پس از دو سه ماه
ورق برگشت
.
وقتی که ما حکم اعدام 5 نفر را صادر کردیم، قوه قضائیه به ما
گفت که 5 تا حکم اعدام برای
این منطقه زیاد است! ما به آنها گفتیم بحث کالا نیست که زیاد
باشد یا کم و بگوییم چقدر میارزد. پروندههایی بوده که ما
رسیدگی کردیم آنهایی که جرمشان کم بوده حبس دادیم و آنهایی که
جرمشان در حد اعدام بوده حکم اعدام دادهایم که حکمی شرعی است.
پدر و مادرها حریف نبودند ولی سه چهار نفر که اعدام شدند
خانوادهها فهمیدند که اوضاع جدی است و نمیشود رها کرد
بنابراین آمدند و با این وضعیت برخورد کردند.
4-.عین
این وضعیت در استانهای دیگر نیز بود. مثلا در استان همدان آقای
سلیمی حاکم شرع و آقای رئیسی دادستان بودند و در آنجا تمام
منافقین غرب کشور مانند استانهای همدان، کرمانشاه، را شناسایی
و با آنها برخورد کردند و کاری که در دهه اول انقلاب انجام شد
کاری بسیار بزرگ بود.
5- شبهاتی که در زمینه پروندهها و روند رسیدگی به آنها مطرح
میشود، به پروندهای خاص که همان پرونده اعدام سال 67 است
محدود میشود که این شبهات نیز اشتباه است.
بنده و دوستان خودمان که درجمع 20 قاضی در کشور هستیم، کاری
انجام دادیم که امنیت همان زمان و سالهای بعد را تضمین کردیم
6- بعد از بجنورد، منطقه من افزایش پیدا کرد و کل شمال خراسان
یعنی قوچان، درگز، شیروان هم به بجنورد اضافه شد. بعد از آن
من اواخر سال 61 منتقل شدم به مشهد و قاضی مشهد شدم و چندی بعد
نیز مسئول هماهنگی استان شدم. جمعا تا سال 65 طول کشید و حدود
5 سال شد که ماموریت من در استان خراسان که ابتدا بجنورد و سپس
مشهد و کل استان تبدیل شد طول کشید. پس از آن من به تهران آمدم
به دلیل اینکه مرحوم منتظری فشار آورده بود به شورای عالی
قضایی که شهید لاجرودی را عوض کنند و فرد دیگری را جایگزین
کنند. آقایان هم تحت فشار ایشان که آن زمان قائم مقام رهبری
بود و هنوز عزل نشده بود خواسته وی را اجابت کردند و شهید
لاجوردی را عزل ولی فرد مورد نظر منتظری را جایگزین نکردند.
بنده را جای لاجوردی به عنوان
دادستان تهران منصوب کردند.
تسنیم: حاج آقا نیری از مسئولان وقت قضایی در مصاحبه ای گفته
بودند آقای منتظری ادعا میکند شما در زندان 300 فک شکاندید! پ
7- رازینی: آقای منتظری یک هیئتی داشتند به نام هیئت عفو که
مرحوم گیلانی، ابطحی، سید جعفر کریمی و آقای محفوظی بودند.
اینها رفته بودند خدمت مرحوم منتظری برای پیگیری پروندههای
عفو و جلسه هیئت عفو در منزل ایشان برگزار شد. بنده نیز برای
تقدیم گزارشهای معمول در آنجا حضور داشتم. مرحوم حاج احمد آقا
این جمله را از منتظری شنیده بود. حاج احمد آقا میدانست که
این جمله مرحوم منتظری نادرست است منتها شاید صلاح نمیدانست
که به شخصه رو در روی مرحوم منتظری قرار گیرد. در آن جلسه حاج
احمد آقا به آقای منتظری گفتند که "حاج آقا! الان شما اینجا
هستید خوب است که آن بحث شکستن فکها را مطرح کنید تا ببینیم
موضوع چه بوده است". آقای منتظری گفتند که بعد از زمان آقای
لاجوردی میگویند وضع زندانها بدتر شده و300 تا فک شکسته شده
و من همین جور با تعجب ماندم که در پاسخ به این ادعای بی اساس
چه بگویم.
من به آقای منتظری گفتم کسانی که این حرفها را زدند معنی این
حرف را نمیدانند، چیست! من به شما توضیح میدهم که فک شکستن
یعنی چه، کسی که فکش میشکند به قدری درد وحشتناکی دارد که یا
باید از درد بمیرد یا باید او را درمانش کنی. پس از این
اظهارات، گفتم اصلا 300 تا نه، شما اگر توانستید یک نفر را
اثبات کنید که فکش شکسته شده بنده همه حرفهایی که به شما
گزارش کردهاند را میپذیرم. منشاء این شایعات افراد
بیصلاحیتی بودند که از طرف مرحوم منتظری برای سرکشی به
زندانها انتخاب شده بودند و به دلیل اینکه انسانهای معتقدی
نبودند، گزارشهای خلاف واقعی را به او میدادند.
در آن جلسه هم پس از اظهارات من ، حاج احمد آقا اسامی آن افراد
را از مرحوم منتظری خواستند و ایشان گفت نباید آبروی اشخاص را
ببریم و بحث را عوض کردند! پس از آن برای هیئت عفو مشخص شد که
اینگونه مسائل صحت ندارد.
اختلاف آقای منتظری و مرحوم لاجوردی از این قرار بود قبل از
آنکه مرحوم منتظری از قائم مقامی برکنار بشود شهید لاجوردی
ایشان را قبول نداشت. چون یک جاهایی ایشان دیده بود که آن
مرحوم تحت تاثیر منافقین حرف میزند و زودتر سادهلوحی ایشان
را فهمیده بود و خیلی صریح در مقابل خواستههای غیرمتعارف
منتظری ایستادگی میکرد. مثلا وقتی دستور میداد که فلان
زندانی آزاد شود شهید لاجوردی ترتیب اثر نمیداد بنابراین
مرحوم منتظری بسیار فشار آورد که ایشان عوض شود بنده که
دادستان شدم، احساس کردم باید زمینه منتفی کردن ادعاهای
اطرافیان آیتالله منتظری را فراهم کنم.
یکی از بهانهها این بود که مثلا گروهی از زندانیان که حکمهای
یکساله داشتند و دوره محکومیت آنها نیز تمام شده بود به دلیل
اینکه همچنان با منافقین در ارتباط بودند از زندان آزاد نشده
بودند و صحبت شهید لاجوردی هم این بود که اگر اینها را رها
کنیم فردا باید دوباره با صرف هزینه اینها را در خانههای تیمی
دستگیر کنیم. بنده آمدم مشخصا با این
1000 نفر مصاحبه کردم. تعدادی از اینها فعالیت گروهی
داشتند مثلا در همان زمان که در زندان هم بودند اعلامیه پخش
میکردند و زندانیان را تحریک میکردند.
ما گفتیم اینهایی که چنین اقداماتی در زندان انجام دادهاند را
دوباره بازجویی کنیم تا به اقدامات داخل زندان خود اعتراف
کنند تا دلیل منطقی برای تجدید محاکمه آنها داشته باشیم.
بنابراین پس از بررسیهای دقیق و گزارشهای مکتوب با
کیفرخواستهایی که برای آنها تهیه شد دوباره دادگاه برگزار
کردیم و دادگاه دوباره رای داد و کسانی که جرمشان محرز شد به
حبسهای اضافه 3 سال، 5 سال و ... محکوم شدند.
تسنیم: سال 67
8- راینی: موضوع بعدی که در آن زمان اتفاق افتاد هجوم منافقین
به داخل ایران به عنوان حمله نظامی بود که در همه دنیا قانونی
است که نظامیان متخاصم در دادگاههای نظامی محاکمه میشوند.
طبق آن قاعده در دادگاههای نظامی براساس همان قانون تخلفات
زمان جنگ که امام ابلاغ کرده بودند، عمل کردیم و تعدادی از
آنها که بیشتر سرباز بودند و در جبههها اسیر شده و پس از آن
به منافقین پیوسته بودند، در این دادگاهها محاکمه شدند.
تسنیم: در پرونده سید مهدی هاشمی برادر داماد آقای منتظری هم
ورودی داشتید؟
رازینی: پس از آنکه امام دادگاه انقلاب را تاسیس کردند، بعد از
مدتی دریافتند که این دادگاه برای تمام مسائل کشور کافی نیست.
برای همین دادگاه دیگری تشکیل شد به نام دادگاه انقلاب ارتش که
آقای ریشهری مسئول آن بودند و همچنین دادگاه ویژه روحانیت
تشکیل شد. بعد از مدتی زیر فشار آقای منتظری این دادگاه تعطیل
شد. امام میفرمود که یک روحانی فاسد
آسیبش از یک ساواکی بیشتر است و اصلا به این دلیل این
دادگاه را ایجاد کردند.
مدارک مهدی هاشمی آنقدر زیاد بود که جای دفاع نداشت
آن زمان که پرونده مهدی هاشمی مطرح شد چون روحانی بود و از
طرفی شخصیت با نفوذی از نظام بود، دادگاه انقلاب نتوانسته بود
که او را محاکمه کند. وجود پرونده مهدی هاشمی دلیلی بود تا
دادگاه ویژه روحانیت دوباره مطرح شود و به پرونده مهدی هاشمی
رسیدگی قاطع صورت گیرد و پس از آن مرحوم حاج احمد آقا با من
تماس گرفتند و فرمودند که امام هم چنین نظری دارند و شما
بیایید و مسئولیت دادگاه
روحانیت را بپذیرید و این دادگاه برقرار شد که از جمله
پروندههایی که پیگیری و رسیدگی شد پرونده مهدی هاشمی بود. این
پرونده پرونده خاصی بود زیرا مهدی هاشمی از طرف مرحوم منتظری
حمایت میشد ولی به قدری مدارک علیه هاشمی زیاد بود که جای هیچ
دفاع و حرف و حدیثی را باقی نمیگذاشت.
تسنیم: شما در سال 77 مورد سوءقصد قرار گرفتید . چه کسانی شما
را ترور کردند ؟
9- رازینی: گروهی بودند که اسمشان را گروه مهدویت گذاشته بودند
و رهبری آن گروه با نوه آیتالله میلانی بود. ایشان جمعی را
گرد هم آورده بود و ابتدا هدفشان این بود که برخی را برای
اینکه زمینه ظهور مهیا شود باید با اینها برخورد شود ولی بعدها
نظرشان عوض شده بود و مرحوم هاشمی،
آیتالله یزدی و بنده را مشخص کرده بودند و معتقد بودند که ما
مانع ظهور حضرت هستیم!
شب 18 ماه رمضان بود بنده از دادگستری خارج شدم که بروم منزل،
عوامل ترور هم که با موتور در نزدیکی دادگستری منتظر من بودند،
بمب آهنربایی را به ماشین بنده چسباندند که منفجر شد ولی قسمت
این نبود که بنده از دنیا بروم و مجروح شدم.
پس از دستگیری عوامل ترور بنده، نوه آیتالله میلانی و عامل
ترور من به اعدام محکوم شدند که گروهی از علما معتقد بودند که
ترور شخصی از بیت آیتالله میلانی در تاریخ وجهه خوبی باقی
نمیگذارد و پیشنهاد عفو این فرد را دادند که از طرف مقام معظم
رهبری موافقت شد و به جای اعدام به آنها حبسهای سنگین دادند
که پس از چند سال آقای میلانی به دلیل بیماری سکته و فوت کرد و
عامل ترور بنده نیز که به بهانه مرخصی از زندان آزاد شده بود
فرار کرد و نتوانستند او را دستگیر کنند.
تسنیم: در پایان نظرتان درباره اعدام های سال 67 منافقین و
شبهاتی که اخیرا حامیان آنها در این زمینه مطرح میکنند، چیست؟
رازینی: مسئولان دخیل در این قضیه آقایان نیری، رئیسی،
ریشهری، اشراقی، پورمحمدی بودند که از آنها باید سوال شود.
زیرا من در متن قضیه نبودم.
رئیس دادگاه انقلاب و دادستان انقلاب و نماینده اطلاعات هر شهر
هیئت 3 نفره را تشکیل میدادند که گاهی جلسات محاکمه حدود یک
ساعت طول میکشید و عدهای را محکوم به اعدام کرده و عدهای را
خیر.
احکام با 3 رای اجرایی میشد. به هر حال رسیدگی ها در سال 67
عادلانه و کاملا طبق قانون بوده است.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 17 تیر |