استبداد و سانسور در هر کشور و هر دوره ای یک زبان مشترک دارد
و آن سرگرم کردن مردم به حاشیه ها و شایعات و جنجال های پوچ
است. بقول عزیز نسین، نویسنده و روزنامه نگار ترک "جنجال برای
هیچ". در ایران پس از کودتای 28 مرداد مطبوعات ایران گرفتار
همین استبداد و سانسور شدند. این گرفتاری چنان بود که حتی مردم
از عمق رویدادهای انقلاب 57 نیز سر در نمی آوردند و تصور می
کردند با رفتن شاه و آمدن آقای خمینی همه چیز درست می شود و
این درحالی بود که هزار کرشمه پنهان در صفوف راهپیمایان و
تصورات و آرزوها بود که رخ ننموده بود. چنان که بعدا رخ نمود.
از جنگ و ترور و اعدام گرفته تا استبداد و خیانت به اعتماد و
تصورات مردم.
نشریات ایران، بویژه مجلات و سه روزنامه صبح و عصر تهران
(کیهان – اطلاعات و آیندگان) در کنار برنامه ها و بویژه شوهای
تلویزیون ملی ایران یک تابلوی تمام نما از این گرفتاری است.
بحث بر سر این نیست که برنامه سرگرمی نباید تلویزیون می داشت و
یا مطبوعات نباید اخبار هنری منتشر می کردند، بلکه بحث بر سر
آنست که صدها موضوع دیگر هم درجامعه بود که رسانه ها اجازه طرح
آنها را نداشتند. نکته بسیار مهم دیگر این بود که برنامه های
تلویزیونی و مطالب مطبوعات عمدتا برای یک قشر از طبقه متوسط به
بالای جامعه بود و آن توده عظیم مردم که در سال 57 به خیابانها
آمدند اصلا در محاسبه نبودند. گوئی آنها را برای مساجد و
روحانیون گذاشته بودند! مسابقات انتخابات دختر شایسته که این
شایستگی خلاصه می شد در شکل و شمایل و قد و بالا و مجله زن روز
مبتکر آن بود و بسیاری دیگر از برنامه های تلویزیون و مطالب
مطبوعات و یا جشن هنر شیراز و نمایش های نیمه برهنه در ویترین
مغازه های شیراز در جریان همین جشن و توسط هنرپیشه هائی که از
اروپا آورده می شدند و ... همه و همه همان نتیجه ای را داشت که
اشاره کردیم. مسجد و روحانیون و توده مردم در یکسو، و قشر
متوسط به بالا و رسانه های مکتوب و تصویری رژیم در یک سو تا
جامعه رسید به نقطه انفجار و آن که اکثریت را دراختیار داشت
برنده شد. یعنی روحانیت. در حاشیه این دو قشر، محافل روشنفکری
قرار داشتند که سرشان به گریبان خودشان و مخاطبان محدودشان
بود. زبان آنها زبان توده مردم نبود. دانشگاهیان مخاطبان اصلی
این روشنفکران بودند و هر دو در محاصره ساواک شاهنشاهی و تحت
کنترل و اغلب در بند محدودیت و یا بند زندان و آنها که جان به
کف چریک شده بودند تیرباران و یا مرگ در خیابان با سیانور!
توده مردم اصلا نمیدانستند اینها کیستند و چه می گویند و چرا
خودکشی می کنند و یا چرا نارنجک به پا دارند و چرا تیرباران می
شوند. ماجرای غم انگیز سیاهکل داستان کامل این بیگانگی بود.
نیم نگاهی به مجلات و روزنامه ها و سایت های فارسی زبان امروز،
شباهت های ناگزیر اما با روسری تا گردن عقب نشینی کرده و شلوار
جین چسبان تا ساق پا بالا جسته را در برابر چشم ها قرار میدهد
و این همان زبان مشترک دوران استبداد و سانسور است که در ابتدا
اشاره شد. برای هر نوع فعالیت مدنی و سیاسی رژیم هزینه ای را
در نظر گرفته و اعمال می کند که نمونه اش زندانیان سیاسی و
مدنی این دوران است. درست شبیه زمان شاه!
زبان رژیم و زبان رسانه ها با یکدیگر برابری می کنند. عکس بالا
سه نمونه از شایعه سازی و سرگرم کردن مردم (وثوقی و گوگوش) عکس
وسط انتخاب دختر شایسته و دو عکس چپ و راست نیز برانگیختن
کنجاوی کشف رابطه فروزان و وثوقی و همچنین نمایش هنرپیشه های
وقت که اغلب برای انتشار این عکسها و گاهی خبرها و شایعات پول
هم به مطبوعات میدادند تا از سر زبانها نیفتند و مطرح باشند و
از رقبای خود هم عقب نیفتند! داستان مطبوعات و رسانه های دهه
50 اینست و مشترکات امروز و دیروز هم انکار ناپذیر.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 3 بهمن |