امشب بلندترین شب سال است. شب ترین شب ها. شب شادی و دوره
همنشینی ست. شب قصه های کهن، دانه دانه انار و غزل غزل حافظ.
شب فردوسی است و شاهنامه. حکایت شیرین و خسرو و داستان آرش
کمانگیر، شب بازگویی حماسه ها و پهلوانی ایرانی ها و روایت غم
ها و دردها و شادی ها در قصه های مادربزرگها.
شاید قدیم ها، قصه پای کرسی تا صبح نمی پائید و نیمه شب همه را
خواب می برد، اما حالا؟ نه یک شب بلند که شب های بلند و سیاه
هم به قصه های مردم کفایت نمی کند. نه یک چله که دهها چله می
خواهیم تا بگوئیم قصه های روزگار خویش را. کامتان را تلخ نکنم،
یک گله شیرینی بگذارید دهانتان شاید تلخی قصه هائی که هر روز و
هرشب می بینید و می شنوید لااقل امشب کامتان را تلخ نکند.
"سفره شب چله" را بگشائیم. و بیاد آوریم که ایرانیان گاه شب
یلدا را تا پگاه در دامنه های البرز به انتظار دیدن خورشید مژه
نمی زدند.
بالاخره در یکی از همین شبهای چله، سیاهی به صبح سپید رنگ می
بازد و تسلیم می شود. تا فردای روشن راه درازی باقی نیست. شوق
کودکانه ی بچه ها را حفظ کنیم، از تلخی روزگار جلوی بچه ها
چیزی نگوئیم. بگذارید شادی و امید شب چله و شب یلدا به یادگار
بماند. از انار سرخ ساوه برایشان بگوئید، از خرمالوی از پائیز
مانده، از هندوانه ای بگوئید که تا زمستان خود را رسانده و دل
باز نکرده، میوه های خشک را توی جیب بچه ها جای بدهید و آجیل
کف دستشان بریزید. ما در کودکی خود یلدا و چله را اینگونه
دیدیم و گذراندیم، بگذارید بچه های ما نیز همینگونه ببینند و
بگذرانند و آن را شب بلند شادی بدانند.
برایشان قصه های دیگری بگوئید. قصه هائی که از غصه ها نباشد.
از ننه سرما برایشان بگوئید که اگر گریه کند باران می بارد و
اگر گردنبند مرواریدش پاره شود تگرگ. بگوئید که امشب اگر پنبه
های لحاف بیرون بریزد برف می بارد و ... ننه سرما می آید و
تمام زمستان را در کنار مردم می ماند تا بابا نوروز از راه
برسد. بگذاریم شب چله باز هم نسل قدیم و جدید را به هم پیوند
بزند و دور هم جمع کند.
یلدا تنها یک شب است و از فردا دوباره روزها بلند و شب ها
کوتاه می شوند. گرانی آجیل و میوه شب یلدا که هم از فردا
بازارش از سکه می افتد. (نقش از فسبوک نسترن دانش)
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت اول دی ماه |