سایت جماران
گفتگوی مشروحی با فاطمه هاشمی، دختر هاشمی رفسنجانی انجام داده
که مهم ترین نکات آن مربوط به مرگ مشکوک هاشمی رفسنجانی در
استخر است. فاطمه هاشمی دراین مصاحبه میگوید که مرگ هاشمی
طبیعی نبوده است. دو نفر به دفتر من در دانشگاه آزاد آمدند و
گفتند که قصد ترور پدرتان را دارند.
سئوال: بعد از
آن اتفاق (استخر مرگ شدن هاشمی) پرونده ای در شورای عالی امنیت
ملی تشکیل شد که حاشیه های زیادی به دنبال داشت. یعنی با
اظهاراتی که از سوی شما و سایر نزدیکان آیت الله صورت گرفت،
ابهاماتی ایجاد شد و حال سوالی که مطرح است، چگونگی وضعیت این
پرونده در آن شورا است؟
فاطمه هاشمی: من
فکر می کنم که آن پرونده را در شورای عالی امنیت ملی بستند و
سال گذشته، آخرین باری که آن شورا ما را دعوت کرد، اعلام کرد
که این پرونده را میبندد. اما نمیدانم که از ناحیه ریاست
جمهوری یا جایی دیگر این پرونده به جریان افتاده یا نه؟ ولی من
با شواهدی که در این مدت به دست آوردم، مطمئن هستم که مرگ
ایشان، مرگی طبیعی نبوده است.
البته ما دیگر
در جریان نیستیم. تنها یک بحثی را مطرح کردند که رادیواکتیو
موجود در بدن ایشان بالای حدّ مجاز 10 درصد بوده، یعنی هم
ادرارشان آلوده بوده هم حولهای که تنشان می کردند، آلوده
بوده است. در آخر هم گفتند که نمی دانند این رادیواکتیو از
کجا آمده و دلیلی هم برایش نداشتند. حتی گفتند بیشتر از این
نمیتوانند ادامه دهند.
این
را هم گفتند که در بدن من و مامانم هم رادیو اکتیو وجود دارد.
البته من به این حرفها اعتقاد چندانی نداشتم و بیشتر بیان آن
را ردگم کنی میدانستم. بعدها با مطالعاتی که خودم راجع به
رادیواکتیو و این مسائل کردم، به این نتیجه رسیدم که این موضوع
ردگم کنی بوده، یعنی مسأله دیگری وجود داشته ولی رادیواکتیو
برایشان راحتتر بوده که مطرح کنند. در همین رابطه شاهدیم که
خودشان هم در شعارهایشان اعلام کردند.
یک نکته را هم
باید تاکید کنم که آنجایی که پدرم فوت کردند استخر فرح نبوده و
در سال 77 ساخته شده است.
اخیرا هم
که در یک پلاکارد، آقای روحانی به مرگ در استخر فرح تهدید شد...
تحلیل من این
است که این افراد با جسارت تمام میخواستند بگویند ما این کار
را انجام میدهیم و ترسی هم از کسی نداریم و خودمان آن را مطرح
میکنیم. بالاخره عدهای این پلاکارد ها را از جایی گرفته
بودند و در دست داشتند. پس از جایی خبر داشتند که این حرف را
زدند. برای آقای روحانی هم نمیدانم که آیا تهدیدی جدی بوده یا
تنها به معنای تذکری به ایشان در این زمینه بوده است، اما این
تهدید برای پدر من از دو ماه قبل آن حادثه شده بود. به نحوی که
آبانماه همان سال، دو نفر از آقایانی که ادعا میکردند از
بچههای جبهه و جنگ هستند، به دفتر من در دانشگاه آمدند و
گفتند که «قصد ترور پدرتان را دارند و این پیغام را به ایشان
برسانید.» من این مسأله را در شورای عالی امنیت ملی نیز مطرح
کردم.
قضاوت قطعی با
خداوند است اما از اتفاقاتی که در جهان هستی میافتد و نظمی که
در آن وجود دارد، پی به علت و معلول ها میبریم. ما چه قبل و
چه بعد از فوت آیت الله، از ضدّ و نقیضهایی که در پاسخهای
محافظین ایشان وجود دارد، به نتایجی رسیدیم. اینکه شب اول
اعلام شود که از سوی هیچکس جز رئیس تیم نباید توضیحی داده شود
و از هرکدام از محافظین که سوالی میپرسیدیم میگفت؛ بروید از
رئیس تیم بپرسید، به معنای آن است که یک اتفاق غیرعادی افتاده
است.
چرا با 21 دقیقه
تاخیر ایشان را به بیمارستان رساندند؟ همه اینها سوالاتی است
که برای ما وجود دارد. چرا از پیکر آیتالله نمونه برداری
انجام نشد یا اینکه چرا ایشان در هنگام دفن گواهی فوت نداشت؟
در حالی
که طبق قانون خود بیمارستانها، اگر کسی زودتر از 48 ساعت فوت
کند باید با یک نمونهبرداری یا کالبدشکافی، دلیل مرگش را مشخص
کنند. چرا هیچ آزمایشی در آن زمان از ایشان گرفته نشد؟ همه
اینها برای ما جای سوال و ابهام است. از هیچکدام از ما
نخواستند که این کار ها را انجام دهیم یا پیگیری کنیم. من که
در آن شرایط حالم اصلاً خوب نبود. البته شاید اگر هم از من
میخواستند تا کالبدشکافی انجام شود، قبول نمیکردم. اما نمونه
برداری که دیگر کار دشواری نبود چرا که اندازه یک سوزن است.
برای نمونه، ممکن است یک تار مو یا یک تکه کوچک از پوست یا کبد
بردارند.
پدرم خودشان به
من گفتند که بار 7 پیشنهاد را خدمت امام بردند و از ایشان
خواستند که تا زنده هستند این پیشنهادات را عملی سازند. زیرا
اگر این کارها نشود، بعد از شما نیز اتفاق نخواهد افتاد. ایشان
گفتند این نامه را به صورت دستنویس به امام دادند، اما بعدها
کپیاش را تهیه کردند و کپی آن جزو اسنادی بود که در دفتر
ایشان قرار داشت ولی دیگر وجود ندارد.
همین مسأله بردن
اسناد از دفترشان، در زمانی که اتفاقی برای ایشان افتاد،
معنادار است و نشان میدهد که برخی اقدامات برنامهریزی شده
بوده است. چون زمانی که ما ساعت 8 شب برای پیداکردن وصیتنامه
ایشان به دفتر مراجعه کردیم، هیچ چیزی نبود. در صورتی که من
روز شنبه ظهر، قبل از درگذشت ایشان در دفتر شان بودم و وقتی
کشوی میز پدرم را بازکردم، همه این اسناد آنجا بود.
هیچکدام
از مدارکی که در کشوی میز پدرم وجود داشت، دیگر نبود
یعنی شما وصیت نامه را دیده بودید؟
وصیتنامه را
نه، ولی هیچکدام از مدارکی که در کشوی میز پدرم وجود داشت،
دیگر نبود. شنبه که درب کشوی میز را بازکرده بودند، نامه ای در
آن گذاشته بودند، اما جز آن نامه هیچ مدرک دیگری نبود و آن
نامه نیز اصلاً مهم نبود.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 12 دی |