اندک زمانی پس از
سقوط رژیم شاه، حتی پیش از رفراندم جمهوری اسلامی، تیرباران
ژنرالهای رژیم که نتوانسته بودند و یا نخواسته بودند از ایران
خارج شوند و دستگیر شده بودند آغاز شد. و البته در کنار آنها
برخی مقامات ارشد رژیم شاه مانند وزیر امور خارجه "ارسلان
خلعتبری" و...
هیجان انقلاب،
پیروزی و خشم و نفرت عمومی مشوق و تائید کننده این تیرباران ها
بود و حکومت تازه تاسیس نیز به دو دلیل برای این اعدام ها شتاب
داشت:
1- ترس از به هم
وصل شدن و سازمان دادن یک کودتای نظامی با حمایت امریکا و
دیگر قدرت های غرب
2- بیم از ناچار
شدن به تشکیل دادگاه های علنی با حضور ناظران بین المللی و پخش
دفاعیات آنها که می توانست برخی از آنها تفکر و دلسوزی مردم را
به همراه داشته باشد و برخی دیگر گفته هائی که به سود احزاب و
سازمان های سیاسی غیر مذهبی تمام می شد زیرا تقریبا اکثریت
مطلق آنها، حتی ارشدترین مدیران و مقامات ساواک که دستگیر شده
بودند فعالیتی آنچنانی علیه روحانیت نداشتند و ضعیف ترین حلقه
مبارزه علیه شاه و استبداد او در سالهای پس از کودتای 28 مرداد
و بویژه در دهه 50 را روحانیون تشکیل میدادند که به چند سال
زندان محکوم شده و پس از طی محکومیت آزاد می شدند. مذهبیون غیر
روحانی نیز اگر در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق دستگیر نشده
بودند، محکومیت های بلند مدت نداشتند. مانند رهبران جمعیت
موتلفه اسلامی که بیشتر آنها در دهه 50 با شرکت در یک مراسم
اعتراف و ندامت بنام "سپاس آریامهر" در زندان شرکت کرده و پس
از ذکر و ثنای شاه از زندان آزاد شدند. از جمله حبیب الله
عسگراولادی که پس از انقلاب رهبر حزب موتلفه اسلامی شد و از
کاربدستان ارشد جمهوری اسلامی.
در فاصله دستگیری و
تیرباران نظامی های ارشد رژیم شاه، برخی احزاب و سازمان های
سیاسی با صدور اطلاعیه ها و یا مقالاتی بر ضرورت محاکمه علنی
آنها تاکید کردند اما همانگونه که اشاره شد، حکومت تازه درحال
شکل گیری، از این محاکمات پرهیز داشت. حتی ژنرال هائی که در
زمان کودتای 28 مرداد با درجات پائین نظامی عامل کودتا و یا
شکنجه دستگیر شدگان بودند. طبیعی بود که کیفرخواست احتمالی
علیه آنها به جرم نقش داشتن در کودتا پیش از آنکه به سود
روحانیون و مذهبیون منفعل و حتی حامی کودتا (نظیر کاشانی و آیت
الله مرجع تقلید وقت بروجردی و یا آیت الله خوانساری و شماری
دیگر) در سال 1332 باشد به سود ملیون و توده ای ها تمام می شد
که قربانیان اصلی کودتا بودند. بنابراین، بحث نه مجازات نشدن
ژنرال های شاه، بلکه محاکمه و محکومیت قانونی آنها بود که چنین
نشد. این که سهم چه کسی در آن شبهای اول تیرباران روی بام
مدرسه رفاه که هنوز محل استقرار آیت الله خمینی بود، در این
شتابزدگی برای تیرباران بیشتر و یا کمتر بود، آنقدر اهمیت
ندارد که دلائل این اعدام ها اهمیت دارد.
در همین صفحه اول
روزنامه اطلاعات می خوانید نخستین اخبار مربوط به حوادث
کردستان را که می رفت تا تبدیل به یک جنگ خانگی شود که و
سرانجام نیز علیرغم همه تلاش امثال آیت الله طالقانی و مرحوم
داریوش فروهر و هیاتی از سوی دولت بازرگان به چنین جنگی ختم شد
و زخم آن هنوز بر بدن کردستان ایران باقی است و این بیم جدی
است که در یک گردش چرخ نیلوفری در منطقه، این زخم چرکین بسیار
گسترده تر و آلوده تر به انتقام و خشونت دهان باز کند.
و باز می خوانید که
هواپیمائی که شاه را از ایران برده بود بدون شاه به ایران
بازگشت اما جنجال سرگرم کننده و گمراه کننده مردم و بازدارنده
آنها از بیان خواست هایشان از حکومت جدید، بر سر بازگرداندن
شاه به ایران ادامه دارد و برای آن کمیته تشکیل داده اند!!
آنهم برای ربودن شاهی که سرطان به جانش چنگ انداخته بود و ترس
نهادینه اش او را تا امریکای لاتین و "پاناما" از ایران دور
کرده بود و آنگاه که دوباره به خاورمیانه بازگشت، نه ایستاده،
بلکه برای ابد خوابیده بود.
خبر ادامه تصفیه
نظامی های ارشد ارتش را نیز در همین شماره روزنامه اطلاعات می
خوانید که تا ردیف سرهنگی ادامه یافت، مگر در چند مورد و نمونه
که بویژه درجریان جنگ با عراق خدمات بزرگی در راه بازسازی ارتش
و یا دفاع از خاک میهن کردند. مانند ظهرنژاد یا فلاحیان.
عناوین جنجالی مبنی
بر کشف زندان ها نیز زینت بخش اخبار آن روزهای مطبوعات است و
این درحالی است که این زندانها پنهان نبودند که کشف شوند و
وقتی امروز عنوان و صف مخوف بودن آنها را می خوانیم و آنها را
با مثلا زندان کهریزک تهران مقایسه می کنیم، پوزخندی تلخ در
گوشه لب ها نقش می بندد.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 13 دی |