مهوش در زمان خود معروف ترین خواننده ایران بود. هم به دلیل
خصلت های مردمی که داشت و هم به دلیل جسارتی که در ظاهر شدن
روی صحنه و خواندن ترانه هایش داشت. برای آن سالهای دور، او
بمب جاذبه جنسی هم بود. شوهرش ویلونیست بود و آهنگساز و بسیاری
از آهنگ هائی که می خواند را شوهرش می ساخت. داش مشدی ها و
لوطی های تهران کشته و مرده اش بودند. بعدها، تازه فاش شد که
او با پولی که از راه خوانندگی در می آورد یتیم خانه برای
کودکان بی پناه درست کرده بود و خرج خیلی از خانواده های بی
سرپرست را میداد. خصلتی که قمرالملوک وزیري هم داشت و گفته می
شود "سوسن" خواننده هم داشت و یک بیمارستان در قصرشیرین
کرمانشاه از خودش بر جای گذشت که نمیدانیم در جنگ ایران و عراق
از بین رفت و یا بازسازی شده و هست. بی آن که از سازنده اش نام
ببرند. سوسن در گوشه یک گاراژ کرایه ای در امریکا از جهان رفت.
در نهایت تنگدستي همان سرنوشتی که قمر نیز گرفتار آن شد.
مردم
خیلی چیزها را می دانند، حتی اگر به روی خودشان نیآورند و تنها
پس از مرگ افراد این آگاهی و شناخت جلوه می کند. از جمله
درباره مهوش خواننده! بازتاب کشته شدن او در یک حادثه رانندگی
این را نشان داد.
مهوش
اهل بروجرد بود. همان شهری که آیت الله بروجردی مرجع تقلید
مشهور شیعه زاده آن بود. روزی که خبر کشته شدن مهوش در حادثه
رانندگی اعلام شد مردم برای تشییع جنازه او سنگ تمام گذاشتند و
گفته می شود که در در تاریخ ایران (تا پیش از انقلاب 57) تهران
دوبار چنان جمعیتی را برای تشییع و تدفین دیده بود. یکبار برای
بدرقه ابدی مهوش و بار دیگر برای بدرقه غلامرضا تختی. تیراژ
روزنامه ها در این دو مراسم رکورد شکست
آیت
الله بروجردی به مرگ طبیعی و در کهولت کامل در قم در گذشت و
مهوش در یک حادثه رانندگی در جاده کرج کشته شد. مراسم تشییع
آیت الله بروجرودی در قم و بروجرد انعکاسی داشت، اما مرگ مهوش
یک بمب خبری در ایران بود و برای نخستین بار تیراژ مطبوعات
کشور را بقول امروزی ها "ترکوند".
این
صفحه یکی از دو روزنامه عصر تهران (کیهان یا اطلاعات) در روز
اعلام خبر کشته شدن مهوش است.
بد
نیست بدانید که علاء الدین بروجرودی معاون سابق وزارت خارجه و
از مدیران بلند پایه وزارت اطلاعات، نماینده مجلس و سالها رئیس
کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم بروجردی است.
این
مثلث، می توانست مربع شود اما ضلع چهارم را بدلیل نکبت بار
بودن، به سه ضلعی که یاد کردیم نچسباندیم. این ضلع چهارم اصغر
قاتل است که در زمان رضا شاه، به بهانه بامیه فروشی در محلات
تهران می گشت، پسر بچه ها را فریب داده و می ربود و پس از
تجاوز سرشان را می برید. او هم اهل بروجرد بود. رعب و وحشتی که
اصغر قاتل در تهران بوجود آورده بود می گویند کم نظیر بود تا
آنکه بالاخره بدام افتاد و دستگیر شد. به خواست رضا شاه او را
دست بسته به دربار بردند تا شاه او را ببیند. تلگرافچی رضا شاه
که خاطرات خواندنی اش منتشر شده می نویسد که اصغر قاتل را در
محاصره پاسبانها به خدمت شاه آوردند و رضا شاه از او پرسید چرا
بچه ها را می کشتی؟ و اصغر قاتل گفت "می خواستم با فساد مبارزه
کنم". شاه دیگر چیزی نگفت و رئیس نظمیه که در این دیدار حضور
داشت گفت: ببرید وسط شهر دارش بزنید! او را در میدان "اعدام"
تهران در جنوب شهر آن زمان به دار آویختند.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 19 آذر |