ايران  

        www.pyknet.net

   پيك نت

 
صفحه اول پیوندهای پیک بايگانی پيک

28 آبان ماه  1397

  pyknet100@gmail.com

 
 
 

امام جمعه ها و آقا زاده های رهبر را ببرید ببینند

چهره ایران امروز را

شبها در ترمینال جنوب ببینید!

 
 
 
 

 

ساعت ۱۱ شب است که وارد ترمینال جنوب می‌شویم. هوا تاریک است اما محدوده ترمینال به لطف چراغ‌ها‌ روشن شده و در بدو ورود اولین چیزی که به چشم می‌خورد جارچی‌ها‌ هستند. جارچی‌ها‌یی که بازماندگان از خرید بلیت را به مقصد شهر‌ها‌ی مختلف فرا می‌خوانند. اکثریت جارچی‌ها‌ مقصدی واحد دارند و آن مقصد شهر «مشهد» است اما در این بین هستند جارچی‌ها‌ی دیگری که مقصد سفر را شهر‌ها‌ی اصفهان یا ملایر یا سایر شهر‌ها‌ی دیگر عنوان می‌کنند. با نزدیک شدن به سالن ترمینال گویی عملکرد جارچی‌ها‌ نیز متفاوت می‌شود و در برخی موارد حتی سعی دارند که مسافران را به زور راهی مشهد کنند. گواه این موضوع جارچی است که دقایقی را با من همراه می‌شود. مرد میانسال و قدبلندی که در ابتدای راه کیفم را می‌گیرد و می‌گوید:«خانم مشهد میرین؟» وقتی با جواب منفی من رو به رو می‌شود شروع به اصرار می‌کند که: «مشهد حرکتیم خانم! کجا می‌خوای بری؟ بگو من راهنماییت کنم؟» در این بین متوجه خانواده دیگری می‌شود که به دنبال بلیت مشهد هستند و برای جذب مسافر از من فاصله می‌گیرد. خانم و آقای جوان که دست پسر بچه کوچکی در دست پدر خانواده است و مادر هم دختر بچه‌ای را در آغوش دارد و گویی از بلیت گرفتن جا مانده‌اند به واسطه جارچی راهی اتوبوس تهران - مشهد می‌شوند. وارد سالن انتظار که می‌شوی تازه متوجه می‌شوی که در این ساعت شب، سالن انتظار ترمینال کمترین شباهتی به سالن انتظار دارد

در بخش دیگری از این نوشته می‌خوانیم:

روی صندلی‌ها‌ی سالن انتظار پر است از کسانی که خوابیده‌اند! کسانی که از سر و وضعشان معلوم است از سرمای بیرون فرار کرده‌اند و حالا به صندلی‌ها‌ی سالن انتظار ترمینال پناه آورده‌اند و صندلی‌ها‌ نقش یک تخت گرم و نرم را برای آن‌ها‌ بازی می‌کنند و آن‌ها‌ در خوابی عمیق فرو رفته‌اند. بقیه مسافرانی هم که برای خرید بلیت به سالن انتظار آمده‌اند انگار حوصله هم صحبت شدن ندارند! سه نفر از نظافتچی‌ها‌ی ترمینال در گوشه‌ای ایستاده‌اند، به سراغ آنها‌ می‌روم و درباره شب‌ها‌ی ترمینال و آدم‌ها‌یی که روی صندلی‌ها‌ خوابیده‌اند از آنها‌ سوال می‌پرسم. یکی از آنها‌ که مرد میانسال و خوش سر و زبانی به نظر می‌رسد، می‌گوید:« اینها کارتن‌خواب هستند که از سرمای زمستان فرار کرده‌اند و اینجا می‌خوابند تا ساعت ۱۲:۳۰ که آنها‌ را بیرون کنند! بعد از اینجا آنها‌ به خیابان می‌روند. بین این کارتن خواب‌ها زن و حتی بچه نوجوان هم هستند. آنها برای کشیدن مواد به خرابه‌ها‌ی نزدیک مترو می‌روند. آنجا که بروید همه‌شان جمع هستند. اینجا خدمات اجتماعی هست اما کاری با معتادان ندارد یعنی نمی‌تواند کاری داشته باشد! چه‌ کارشان می‌خواهد بکند؟ نهایت ۲ماه آنها‌ را می‌برند و بعد ولشان می‌کنند. این معتادان هم که جایی را ندارند دوباره برمی‌گردند همین جا انگار خانه‌شان همین جاست

یکی دیگر از نظافتچی‌ها‌ که پسر تقریبا جوانی است، می‌گوید: « خدمات اجتماعی الان بسته است. معمولا تا ساعت ۸ شب هستند. اینجا همیشه همین شکل است. یک عده مهمان همیشگی هستند؛ به خصوص شب‌ها‌ی سرد زمستان. ترمینال سرویس بهداشتی دارد اما اجازه نمی‌دهند که معتادان به سرویس بهداشتی‌ها‌ بروند و مواد بکشند یا حتی آنجا بمانند. توی ترمینال جیب‌بری و دزدی خیلی کم دیده می‌شود اما نزدیک شب که می‌شود حضور معتادان را نمی‌توانند کنترل کنند

نظافتچی دیگری که تقریبا مسن به نظر می‌رسد، می‌گوید: «خیلی از کسانی که اینجا هستند جایی برای ماندن ندارند. برای همین است که به اینجا می‌آیند! اینها به مسافران کاری ندارند فقط می‌آیند اینجا می‌خوابند یا این که چیزی پیدا می‌کنند که بخورند و بعد هم برای کشیدن مواد به همان خرابه‌ها‌ می‌روند

در این بین یکی از مسافران، لیوان چای به دست نزدیک می‌شود و خودش را وسط بحث می‌اندازد. در همان ابتدا شروع می‌کند به اعتراض درباره قیمت‌ها‌ی بالای بلیت‌ها‌! او که خیلی شاکی و ناراحت به نظر می‌رسد، می‌گوید: «وقتی شهرداری از فروشنده‌ها‌ نزدیک به ۵۰میلیون اجاره می‌گیرد آنها‌ هم سر مشتری‌ها‌ی آخر شب خود را این گونه با قیمت چند برابر می‌برند. من با خانواده‌ام تقریبا هر ماه با اتوبوس مسافرت می‌کنیم اما توی ماه‌ها‌ی اخیر قیمت‌ها‌ چند برابر شده! با این که امنیت هیچ تغییری نکرده! بارها ما سوار اتوبوس شدیم و راننده در حال چرت زدن بوده یا این که مسافت ۹ ساعته رو آن قدر با سرعت رفته که ۶ ساعته رسیدیم! اتوبوس‌ها‌ هم که خیلی‌ها‌یشان وضعیت خوبی ندارند و طی سفر حتی نمی‌توانی یک ساعت روی صندلی بخوابی

بیرون از سالن انتظار ترمینال در غرفه استقرار نیروی انتظامی، یک درجه‌دار و یک سرباز نشسته‌اند. هر دو با خوشرویی برخورد می‌کنند و همین موضوع امکان صحبت با آنها‌ را فراهم می‌کند! وقتی درباره مشکلات موجود در ترمینال از آنها‌ سوال می‌پرسم نیروی درجه‌دار که مردی جا افتاده و خوش ظاهر است، می‌گوید: «پرتکرارترین مسائلی که باعث مداخله پلیس می‌شود سرقت گوشی است. درگیری هم کم و بیش پیش می‌آید اما بیشتر رفع و رجوع می‌شود چون غالبا مسافر و راننده هستند و مجال پیگیری ندارند. با این حال هفته‌ای یکی - دو پرونده درگیری هم به ثبت می‌رسد. حاضرانِ آخر شب‌ها‌ی ترمینال را به غیر از مسافرها می‌شود به دو دسته تقسیم کرد؛ کارمندان تعاونی‌ها‌، غرفه‌دارها و جارزن‌ها‌یی که بین خودشان شبکه‌ای از روابط پیچیده دارند و هوای هم را دارند و دسته دوم بی‌خانمان‌ها‌، دختران فراری یا معتادهایی هستند که پاتوق آنها‌ بعد از بسته شدن درهای ترمینال، پارک‌ها‌ی مجاور یا خرابه‌ها‌ی کنار مترو است

او ادامه می‌دهد: «جارزنی از اول در ترمینال باب شده و آنها‌ عادت کرده‌اند به داد زدن! همیشه همین طور هستند دلال‌ها‌ی بلیت‌فروشی هم که بیرون می‌ایستند مربوط به صاحب اتوبوس‌ها‌ هستند. مثلا ما مرد ۴۰-۵۰ ساله‌ای اینجا داریم که از اول اینجا بوده و جارزنی می‌کرده! شغلش این است و به صورت مداوم هم می‌آید همین‌جا و جارزنی می‌کند! اینها به خاطر کمبود مسافر این کار را می‌کنند، حتی برخی بلیت‌ها‌یی که در گیشه ۷۰ هزار تومان است توسط این جارزن‌ها‌ به قیمت حتی ۲۰ هزار تومن یا کمتر به فروش می‌رسد! برخی از مسافران دیروقت می‌آیند و مشتری جارزن‌ها‌ می‌شوند تا با قیمتی ارزان‌تر سوار اتوبوس شوند. جارزن‌ها‌ بدون پرداخت حق کمیسیون تعاونی آنها‌ را سوار اتوبوس می‌کنند بنابراین قیمتی هم که از آنها‌ می‌گیرند معمولا خیلی کمتر از قیمت بلیت‌فروشی‌هاست! اما مشکل آنجاست که مسافران نیمه‌شب در آمار ثبت نمی‌شوند و به خاطر نداشتن بیمه اگر برای آنها‌ حادثه‌ای پیش بیاید دستشان به جایی بند نیست یا این که اگر اتوبوس دچار سانحه شود اصلا اسمی از این مسافران در لیست نیست

او می‌گوید: «اصلی‌ترین مشکل ترمینال جنوب قاچاق است! یعنی اتوبوس‌ها‌یی که از شرق می‌آیند تریاک یا مسافر افغانی به همراه دارند. دسته‌ای هم که از جنوب می‌آیند بار قاچاق کفش و پوشاک دارند. با وجود کرایه‌ها‌ی سنگین اتوبوس، برای صاحبان اتوبوس‌ها‌ صرف نمی‌کند که با ده یا پانزده نفر و حتی کمتر مسیرهای طولانی را طی کنند. کسی که چند سال پیش ۸۰۰ میلیون تا یک میلیارد سرمایه خود را اتوبوس خریداری کرده برای جبران کاستی مسافر بار قاچاق می‌زند. از طرف دیگر بازرسی اتوبوس‌ها‌ حکم می‌خواهد

وی درباره معتادان این منطقه نیز می‌گوید: «خیلی از شهرستانی‌ها‌ برای کار به تهران می‌آیند. خیلی از آنها‌ هم موفق نمی‌شوند یا به هر دلیلی معتاد می‌شوند! می‌آیند به ترمینال که به شهر خودشان برگردند و چون پول ندارند به معاونت اجتماعی مراجعه می‌کنند و معاونت اجتماعی نیز آنها‌ را به کمیته امداد در پیچ شمیران ارجاع می‌دهد! و در آخر آنها‌ آواره می‌شوند و همین محدوده می‌مانند! طرف ۲۰ هزار تومان پول دارد و می‌خواهد به شهرش برگردد وقتی نمی‌تواند برگردد همان را مواد می‌خرد و در خرابه‌ها‌ی نزدیک مترو مصرف می‌کند و آخرش هم می‌شود کارتن‌خواب همین جا! ما الان در خرابه‌ها‌ نوجوان ۱۵ ساله‌ای را داریم که شهرستانی است و برای کار به تهران آمده اما معتاد شده، نمی‌تواند راست بایستد! سرش مدام به زمین می‌خورد! معتاد وقتی به این حال می‌افتد دیگر رویش نمی‌شود که به شهرش برگردد! به محلی که دور هم جمع می‌شوند می‌گویند خرابه‌ها‌ی ترمینال جنوب! آنجا آدم عادی نمی‌تواند راه برود! کیفش را می‌زنند یا با سرنگ می‌پرند سمتش که زخمی‌اش کنند! یک بار دیدیم آجر جمع کرده‌اند که اگر مامور آمد با آجر به آنها‌ حمله کنند! آنها‌ همیشه هستند روز و شب ندارد هر ساعتی از شبانه‌روز که بروی آنجا هستند

برای بازدید از خرابه‌ها‌ی وهم آور ترمینال جنوب به راه می‌افتم و دو مامور نیروی انتظامی نیز با من همراه می‌شوند تا به سراغ بی‌خانمان‌ها‌ی مجاور مترو برویم. نزدیک خرابه می‌شویم، معتادان که کوپه‌کوپه به دور آتش‌ها‌یی جمع شده‌اند از دور هم به چشم می‌خورند. در تاریک و روشن شب انگار متوجه نزدیک شدن مامور‌ها‌ می‌شوند چون معلوم است که ولوله‌ای بینشان ایجاد شده و هرکدام از گوشه‌ای فرار می‌کنند! در فاصله زمانی خیلی کم، از آن همه معتادی که دور آتش‌ها‌ نشسته بودند تنها چند کانون آتش می‌ماند و تعداد خیلی کمی معتاد که گرد آتش نشسته‌اند و گویی از این دنیا خارجند! در میان آنها‌ چند زن هم به چشم می‌خورد، هنوز هم صدای پچ‌پچ‌ها‌ و گاهی فریاد معتادان که یکدیگر را از حضور ماموران پلیس آگاه می‌کنند به گوش می‌رسد در تاریکی شب گاهی جسمی که در حال دویدن است از گوشه و کنار به چشم می‌خورد! کنار دیوار خانه‌ای با شیشه‌ها‌ی شکسته و دیواری دودزده، شبهی از یک انسان، نشسته به خواب رفته و کنار پای دراز شده اش ظرف یک بار مصرف غذا به چشم می‌خورد.

یکی از معتادان که در حال فرار است اما انگار دیر برای فرار کردن اقدام کرده، با صدای مامور نیروی انتظامی می‌ایستد. سر و رویش به شدت آشفته و کثیف است و دندان‌ها‌یش که یکی در میان معلوم است سیاه شده و کمتر شباهتی به دندان دارد. یک پتو پاره و سیاه را روی دوشش گرفته تا روی سرش کشیده، کلاه پاره‌اش را تا روی پیشانی اش کشیده است. مامور از او می‌پرسد چند وقت است که اینجایی و مرد معتاد می‌گوید: «من یک هفته اس اینجام. میخوام برگردم به شهرمون اما نزدیک عیده موندم اینجا کار کنم پول بیشتری دربیارم!» مشخص است که وضعیت مناسبی ندارد.

مامور می‌گوید: «روی ما اسم گذاشته‌اند، وقتی ما را می‌بینند می‌گویند جواد آمد و بعد هم فرار می‌کنند دیگر همه معتادان می‌فهمند منظور از جواد مامور نیروی انتظامی است! این مکان خرابه را هم شهرداری خریده اما چون اقدامی روی آن انجام نداده تبدیل به مکانی برای معتادان شده است. الان که ما آمدیم و فرار کردند می‌روند زیر ریل و بعد از چند دقیقه که ما رفتیم دوباره پیدا می‌شوند. آنها اینجا می‌خوابند جایی ندارند که بروند! دزدی می‌کنند و پول درمی‌آورند و مواد می‌خرند و می‌کشند. همه اینها یا خمارند یا نعشه! اما هیچ کس اینجا خمار نمی‌ماند! من حاضرم خارج از لباس نیروی انتظامی و وقتی به جز شیفت خدمت با شما همراه شوم تا به سراغ انبوهی از مجاوران درون و اطراف ترمینال برویم تا با مسائل آن‌ها‌ آشنا شوید و در رسانه‌ها‌ آن را منعکس کنید

چند متر آن طرف تر از خرابه‌ها‌ی ترمینال که ماوایی برای معتادان و کارتن‌خواب‌هاست، زندگی جریان دارد! خانه‌ها‌ی مسکونی که معلوم است خانواده در آن زندگی می‌کنند تنها چند متر با خرابه‌ها‌ی ترمینال جنوب فاصله دارند و این شاید بزرگترین نکته‌ای باشد که تاکنون از چشم مسئولان جا مانده است! دوباره به ترمینال برمی‌گردیم در راه برگشت روی نیمکت‌ها‌ی نزدیک به ترمینال جمع‌ها‌یی چند نفره نشسته‌اند! با دیدن ما سعی می‌کنند خودشان را عادی نشان دهند و حتی در برخی موارد عده‌ای از آنها‌ سلام و علیک می‌کنند اما رفتار غیر عادی آنها‌ و جمعشان در آن ساعات شب چیزی نیست که از نظر‌ها‌ دور بماند!

زیر پوست شهر، حتی در نزدیکی ترمینال جنوب با آن همه معتادی که از سرما فرار کرده‌اند و دختران فراری‌ای که آن اطراف پرسه می‌زنند هم زندگی در جریان است!حتی برای معتادان متجاهر و کارتن‌خواب هم که در همان نزدیکی‌ها‌ زندگی می‌کنند، زندگی در جریان است. در این میان کودکان و خانواده‌ها‌یی هستند که همزیستی مسالمت‌آمیز با معتادان را تجربه می‌کنند

 

(نقل از گزارش خبرنگار آفتاب)


به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet @pyknet


 پیک نت 28 آبان

 
 

اشتراک گذاری: