مولوی،
آن دانای
بی رقیب
می گوید
"از قضا،
سرکنگبین،
صفرا
فزود-
روغن
بادام
خشکی
میفزود"
این وصف
الحال
این
روزهای
سپاه و
حوزه
علمیه قم
و بقیه
نهادهائی
مانند
"عماریون"
است که
اکنون
نمی
دانند با
آن
تابلوی
تهدید به
همسرنوشت
شدن
روحانی
با هاشمی
در استخر
فرج چه
کنند؟
آمدند
فکری به
حال سقوط
اعتبار
روحانیون
حکومتی
(از نماز
جمعه تا
شورای
نگهبان و
از حوزه
علمیه تا
مجلس
خبرگان و
قوه
قضائیه)
کنند و
روحانیت
را همراه
کنند با
مردم
ناراضی
از
اختلاس و
دزدی و
غارت
مملکت و
گرانی و
شاخ و
شانه
کشیدن
بیشتر
برای
روحانی و
کیش کردن
مردم به
سمت
گرفتن
گریبان
وی که با
آن تابلو
و آن
شعار
همان
نتیجه را
گرفتند
که مولوی
در شعر
بالا می
گوید.
مکارم
شیرازی
جلو
افتاده
که
«حادثهاى
مدرسه
فیضیه
کانون یک
فاجعه
بود.
پلاکاردى
را در
دست
گرفتند
که
رئیسجمهور
محترم را
تهدید به
مرگ
مىکرد و
اعتراف
ضمنى به
مطالب
دیگرى
داشت.
مسئولان
حوزه
علمیه
باید
روشن
سازند که
این
برنامه
زیانبار
با اجازه
چه کسى
صورت
گرفته و
مسئولین
محترم
سپاه نیز
روشن
سازند،
آیا با
اجازه
آنها
گروهى از
سپاهیان
در این
برنامه
شرکت
داشتهاند؟»
سخنران
مراسم
رحیم
پورازغذی
عضو
شورای
عالی
انقلاب
فرهنگی
بوده که
دست سپاه
به
همراهش
است و
بازجوی
دهه 60
زندانها
بوده است
و مکارم
می گوید
آن
تظاهرات
و آن
شعار کار
روحانیت
نبود و
گروهی از
سپاه در
آن ماجرا
نقش
داشتند.
سپاه
پاسداران
هم
ساعاتی
پس از
بیانیه
مکارم
شیرازی
اطلاعیه
داد و
داشتن
نقش در
آن
تظاهرات
را تکذیب
کرد و
البته آن
تظاهرات
را هم
"خودجوش"
معرفی
کرد!
ماجرا
چنان بیخ
پیدا
کرده که
همه سعی
می کنند
خود را
کنار
بکشند و
دیگری را
مقصر
اعلام
کنند.
ماجرائی
که اهمیت
آن بیش و
پیش از
تهدید به
مرگ
روحانی،
افشای
قتل
حکومتی
هاشمی
رفسنجانی
است. هیچ
نهاد
حقوقی و
قضائی و
امنیتی
هم حاضر
نیست
اعلام
کند آن
تابلوها
را چه
کسانی و
چه نهادی
دست طلبه
ها داد و
چه
اطلاعاتی
از قتل
هاشمی
دارد؟
این
فتیله را
هم به
قول رهبر
ممکن است
پائین
بکشند و
با چند
جنجال
آفرینی
تازه
افکار
عمومی را
از آن
منحرف
کنند،
اما دم
خروس قتل
هاشمی
بالاخره
از جیب
کت و یا
عبا
بیرون
خود زد.
آمدند
ابروی
روحانیت
را درست
کنند،
زدند
چشمش را
کور
کردند! |