اکنون مدتی است که بیماری مهلکی عالمگیر شده و در ایران،
بهدلیل اهمال مسئولین گویی بر سر بسیاری از شهرها گرد مرگ
پاشیدهاند و عده زیادی خود را در خانه قرنطینه کردهاند. لذا
سخن گفتن از اینکه بیست سال پیش یعنی
۲۲
اسفند
۱۳۷۸
مورد سوء قصد واقع شدم و از آن به بعد در قرنطینه به سر
بردهام، شاید خالی از اهمیت باشد؛ مردم به اندازه کفایت مشکل
و مصیبت دارند که حتی به یادشان نیاید، چنین اتفاقی افتاده
است. اما غرض از این نوشتار این است که بعضی تجارب را درباره
قرنطینه با مردم در میان بگذارم.
من، بعد از ترور کیش خانهنشینی پیشه کردم البته گاهی برای آب
درمانی به استخر رفتهام و مدتی هم در سال
۸۸
برای هواخوری به زندان سر زدهام! اما عمدتاً در این بیست سال
در حصر خانگی بودهام و یکبار نیز پس از تهدید به حبس
طویلالمدت گفتم، من به حبس و حصر عادت دارم و این تهدیدات در
من اثر ندارد.
پس از ترور و بعد از آنکه اندکی توانایی خود را بازیافتم،
صاحبدلی به من گفت تو به قدر طاقت بشری تلاشات را کردهای و
دیگر تکلیفی نداری. اما به نظرم رسید که انسان تا زمانی که
زنده است، تکلیف دارد؛ چه در قبال خانواده، چه در قبال اجتماع
و چه در قبال سلامتی خودش. به هر حال به قول سیاوش کسرایی:
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش ،رقص شعلهاش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
من حتی زمانیکه در انفرادی هم بودم آن قدر برای خودم برنامه
ریخته بودم که وقت کم میآوردم. مثلاً تلاش داشتم اوزان اشعار
حافظ را در بیاورم و بدانم که حافظ در چه بحوری غزل گفته است.
یا مثلاً یک مسأله هندسی برای خودم طرح میکردم و ساعتها به
دنبال راهحل میگشتم. مثلاً آیا میتوان برای دایره اولر
بهجای
۹
نقطه، نقاط دیگری را کشف کرد یا نه؟ البته انتظار ندارم مردم
در دوران قرنطینه بهدنبال موضوعات انتزاعی از این قبیل بروند؛
آنها میتوانند در آستانه عید، امور درونی منزل را رتقوفتق
کنند و غبار از خانههایشان بزدایند. اما برای افرادی مثل من،
مهمتر از همه سکوت همراه با تفکر است بهخصوص معطوف به نقد
گذشته خودمان؛ نقد فعالیتهای سیاسی-اجتماعیمان. و قرنطینه
عیدانه زمان بسیار مناسبی است که درباره انواع و اقسام نقدهایی
که به ما شده است، تأمل کنیم و عصارهای از آنها را بهدست
آوریم تا بعد از طی این دوران آنها را با دیگران به بحث
بگذاریم.
مضاف بر اینها، دوران قرنطینه برای کسانی که اطفالی در خانه
دارند و بهخاطر مدرسه قادر به ارتباط با آنها نبودند، فرصت
مناسبی است که با فرزندانشان به گفتوگو بپردازند و فاصله
بین نسلی را که بهدلیل مشاغل زیاد والدین و تحصیل فرزندان
زیاد شده است، کم کنند.
من افرادی را میشناسم که سالهاست «حصر اختیاری» پیشه
کردهاند و به کلی از تهران کوچ کرده و به روستاهای دوردست
نقل مکان کردهاند. که هم از دسترس آشنایان و خبرنگاران و...
دور باشند و هم بتوانند به مشاغلی مانند ترجمه و تألیف کتاب
بپردازند. آنها از زندگی خود راضیاند و میگویند زندگی شهری
و صنعتی به همراه ترافیک و آلودگی مال شما! ما خودمان را
قرنطینه میکنیم و شما هم محکوم هستید که در شهرهای بزرگ
بمانید. البته این کار برای عدهای قلیل ممکن است که اهل
فضلاند و از طریق آثار قلمیشان امرار معاش میکنند. اما برای
فلان کارگر شهرستانی که بهدنبال لقمهنانی به تهران آمده است،
این حرفها بیمعناست.
سخن پایانی؛ در این دو دهه، طعنهها درباره ترور من بسیار بود
اما درصدد پاسخگویی به آنها برنیامدم و سعی کردم تاریخ قضاوت
خودش را بکند و عمده وقتام را صرف نوشتن یادداشتها و مقالاتی
درباره فردای ایران کردم. اما بازخوانی انتقادی تاریخ را هرگز
فراموش نکردم! فیالمثل سعی کردم ترورها و قتلهای بعد از
انقلاب را دستهبندی کنم؛ ترورها به چند دسته تقسیم میشدند.
در قتلهای زنجیره درگیری میان خودیها و «دشمن نجیب» بود. در
ماجرای ترور دانشمندان هستهای، درگیری میان خودی و بیگانه
بود اما ترور من نمونهای عجیب بود! بنا به قول مشهور، هر دو
طرف خودی بودند؛ دشمن آمد و گردوخاک بهپا شد و گلولهای به
من اصابت کرد. حال آنکه در تیم ترور من، راکب سپاهی، تروریست
بسیجی، موتور متعلق به سپاه ولی امر و سلاح هم متعلق به نیروی
انتظامی بود؛ جمعی از خودیها با یک ناخودی مواجه شدند!
منبع: هفتهنامه صدا
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 15 مارس 2020 |