زندان آینه تمام قد هر حکومتی است. هر اندازه هم که حکومت ها
بخواهند این چهره را از مردم پنهان کنند ممکن نمی شود. این
ادامه گزارشی است که رسول بداقی از زندان فشافویه نوشته و
منتشر کرده است:
قَرَن
۲(قرنطینه
ی دو)
۴
سالن داشت ، هر دوتا سالن یک فروشگاه، فروشگاهی که سالنهای
۱و۳
از آن خرید می کردند،ودیگری فروشگاهی که سالنهای
۲و۴
ازآن خرید می کردند،ما چون در سالن
۴
بودیم بایداز فروشگاه سالن خودمان خرید می کردیم،خرید از این
فروشگاه بسیار دشوار بود،یعنی خرید بااعمال شاقه، دریچه ی کوچک
۳۰
در۳۰
س.م که فقط می شد،دستت راوارد کنی وکارت پاسارگاد راتحویل بدهی
و رمز کارت رااز میان همهمه ی مشتریها برای فروشنده فریادبزنی
سپس اگرپولی کارت مانده باشد،اندکی جنس تحویل بگیری، هربارکه
خریدمی کردی به اندازه ی قیمت
۳
بسته سیگاروینستون (۱۲هزار
تومان )از هرکارتی،به نام هزینه ی خدمات اما"به کام وکیل بند"
کم می شد، درحالی که حتی یک ریال هم به کارگران خدمات داده نمی
شد.
اجناس گاه به سه برابرقیمت بیرون فروخته می شد.
اما آمار گیری، هرروزدوبار ، صبح و غروب در همه ی زندان ها
آمارگیری انجام می شود ، در آنجا ما باید یک ساعت روی دوتا
زانو می نشستیم تا آمار گرفته شود،در ساعت آمارگیری بیشترین
توهین هاوبی احترامی هاشنیده می شد، واژه هایی که توسط
انتظامات به جمع نسبت داده می شد،فحش ناموسی و کلمات زشت بود.
هوا خوری سالن۲
و۴
یکی بود،کلا نزدیک به
۲۰۰
مترمربع مساحت داشت،و مابیش از۴۰۰
زندانی بودیم ،اگر همه از اتاقها بیرون می آمدیم وفقط سرپا می
ایستادیم به سختی جا می شدیم.
ورزش
،هواخوری و آمارگیری سالنهای
۲و۴
باهم بود. ورزش،آمارگیری و هوا خوری سالن۱و۳نیز
باهم
.
چیزی که من برای نخستین بار در عمرم باآن روبروشدم،نوعی ورزش
صبحگاهی بود، که می توان گفت "ورزش حنجره" است،یعنی ما هیچ
حرکت ورزشی انجام نمیدادیم ، همه ی زندانیان درهوا خوری در
۱۰
ستون سرپا می ایستادیم، یک تن برای مربی نرمش روی سکویی میرفت،
برای اینکه شکلک دربیاورد ، بدون اینکه حرکت ورزشی انجام بدهیم
فقط از زندانیان می خواست که به جای ورزش کردن شمارش کنند،کسی
که نرمش میداد فریاد میزد ... یک دو سه ،زندانیان در پاسخ او
می گفتند یک ،دوباره فریاد میزد،یک دو سه ،مادرپاسخ می گفتیم
دو / یک دو سه ،سه / یک دو سه ،چهار و..... در دهمین شماره ،به
جای گفتن عدد ده، ماباید می گفتیم یاعلی ،در ده شماره ی بعدی
باید می گفتیم یازهرا ،ده شماره ی بعدی باید می گفتیم یا حسن
،پس از کمک خواستن از
۱۴
معصوم، درپاسخ یک دو سه باید می گفتیم سالن
۳
بیدار شو، کسی که نرمش می داد فریاد میزد: یک دو سه ،ما باید
می گفتیم سالن
۱
بیدار شو، در یک دو سه ی بعدی ما باید می گفتیم سالن۴سلامت(سالن
خودمان)، یک دو سه ،سالن دو سلامت ،انتظامات از ما می خواست که
برای بیدار کردن افسر نگهبان بلندتر فریاد بزنیم، گاه پیش می
آمد، کسی که در جلوایستاده بود،می گفت صدا ضعیفه ،زندانیان داد
میزدند : گوشات کثیفه.
پس از پایان ورزش انتظامات (همان زندانیان مسئول نظم بودند)
ازما موکداً می خواستند که روی زانوها بنشینیم، یعنی هرگزاجازه
نمی دادندروی زمین بنشینیم،یاسرپا بایستیم، تا افسرنگهبان برای
شمارش وارد شود، واین شکنجه بود،یکساعت روی زانو نشستن به شدت
زانوهارابویژه برای افرادسن بالا،مشکل سازبود.
یکی ازبزرگترین مشکلات زندانیان تهران بزرگ ارتباط بامسئولین
زندان بود، برای اینکه خودت را به مددکار،یاافسر نگهبان برسانی
یاباید از سد عضله و استخوان انتظامات (زندانیانی که مامور
کنترل زندانیان دیگر شده بودند.) به زور بگذری یا رشوه ی
آنهاراقبلا داده باشی.
ازمیان ده نامه ای که من در طول
۶۰
روز نوشتم حتی یک نامه هم به دست مسئولین زندان نرسیده بود.
وضعیت درمانی صفر بود،رابط بهداری هرشب برای درمانگاه فقط می
بایست 6 نفر رانام نویسی کند ،نه بیشتر! درمانگاه جایی بود که
فقط می توانستی بادکتر مشورت کنی،بدون اینکه دارویی دریافت کنی.
قرن
۱و۲
چیزی بین کمپ ترک اعتیاد وزندان بود،کسانی که مبتلا به مواد
بودند،معمولایا روزهای ترک اعتیادرا به پایان برده بودند،
یادرخماری به سر می بردند،آنهایی که روزهای خماری را به پایان
برده بودند،" به زیلو خوری افتاده بودند."واژه ی زیلوخور
افرادی را در بر می گیرد، که تازه اعتیاد را کنار گذاشته
وخماری راپشت سرگذاشته وبدنشان به شدت نیازبه خوردن دارد، و
بایدکم خوریهای دوران اعتیاد راجبران کند، معمولا اینگونه
افرادوقت و بی وقت هرساعت به خوردن فراوان نیازپیدامی کنند.
آنجا هم چیزی برای خوردن پیدا نمی شد. گاه نان خالی هم برای
خوردن نبود.
درقرن زندان تهران بزرگ ،هرنخ سیگار گاه ده باردست به دست می
شد،وهرکس یک پک میزد،دراین بند افرادی بودندکه فیلترسیگارهایی
که در کف هواخوری افتاده حتی له شده بود،راجمع میکردند، سپس می
رفتند گوشه ای می نشستند، فیلترها رادوباره روشن می کردند، به
هر کدام یک پُک میزدند وپنبه را زیر دست وپا پرت می کردند.بلکه
به اندازه ی یک پوک زدن دود بگیرند.... ادامه دارد
----------------------
بخش های قبلی در لینک زیر:
http://pyknet.net/1398/03dey/21/page/zendan.htm
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 14 ژانویه 2020 |