امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه هفته گذشته در جمع سفرای این
کشور سخنانی ایراد کرد که آن را باید از برخی جهات تاریخی یا
آغاز چرخشی تاریخی دانست. محتوای سخنرانی ماکرون این بود که
هژمونی غرب بر جهان که از دو سده پیش اروپا در چارچوب آن می
اندیشید و سیاستگزاری می کرد پایان یافته است. جهان به دو قطب
آمریکا و چین در حال تقسیم شدن است و دیگر کشورهای جهان اگر
نمی خواهند به زائدهای از این دو تبدیل شوند باید با یکدیگر
متحد شوند و همکاری کنند و وزنه متقابل یا سومی را در جهان
بوجود آوردند. طبعا مرکز ثقل این وزنه از نظر ماکرون اتحادیه
اروپاست که برای رسیدن به این هدف باید در روابط خود با روسیه
تجدید نظر و آن را نوسازی کند، مناسباتش را با هند و آسیا
گسترش دهد و پایه نوینی برای روابط خود با افریقا بدور از منطق
"هژمونی" و بر مبنای همکاری بنا کند.
ماکرون به خطرهایی که جهان کنونی را بدلیل نوع جهانی شدن آن که
بر مبنای بازار آزاد قرار دارد تهدید می کند، به مسئله بحران
زیست محیطی که سیاره را در خطر قرار داده، به ضرورت کنترل
مسابقه تسلیحاتی، به فرار صنایع از اروپا، به تجدید نظر در
ساختار "سازمان تجارت جهانی" اشاره کرد و تاکید کرد بدون انجام
فوری اصلاحات و چرخشهای لازم در چارچوبی که او ترسیم می کند
اروپا از هم خواهد پاشید. ماکرون با اشاره به این تجربه تاریخی
که تمدنها می توانند نابود شوند خواهان کوشش برای برقراری یک
تمدن نوین اروپایی شد.
آنچه ماکرون می گوید از یکسو الهام گرفته از دیپلماسی و سیاست
خارجی روسیه دوران ولادیمیر پوتین است و از سوی دیگر الهام
گرفته از رویکرد سیاست خارجی دونالد ترامپ. ماکرون خود به
صراحت می گوید که روسیه به مراتب زودتر از فرانسه و اروپا وضع
جدید جهان را فهمید و منطقی متناسب با آن در پیش گرفت. این وضع
جدید جهان ظهور قدرتهای تازه ایست که نمی توان با منطق
هژمونی، با منطق بلوک بندی با آنان سخن گفت. برخلاف غرب که خود
را همچون یک بلوک دربرابر روسیه و چین تعریف کرده است، روسیهی
پوتین خود را جزء هیچ بلوکی نمی داند. حتی روسیه و چین روابط
خود را نه همچون یک "اتحاد" یا بلوک بلکه همچون همکاری و شراکت
معرفی می کنند. با همین منطق است که روسیه در عین تقابل با
ناتو می تواند با ترکیه نیز همکاری کند و حتی به آن سلاح
بفروشد. ماکرون خواهان چنین رویکردی در سیاست خارجی است.
اشارهای که به پایان هژمونی غرب و فراتر از آن پایان یافتن
هویتی بنام غرب می کند در همین چارچوب است همانطور که چندین
بار در سخنرانی خود به کنفرانس اخیر گروه هفت در شهر بیاریتز
فرانسه و دعوت ظریف بعنوان یک موفقیت اشاره می کند. فرانسه در
عین اینکه در گروه هفت کشور صنعتی و در کنار امریکاست خود را
مقید به سیاست خارجی آمریکا نمی داند و بخود حق می دهد که
ایران را هم دعوت کند و سیاست خارجی مستقل از آمریکا و ناتو را
در پیش گیرد.
ماکرون در عین حال در ترسیم سیاست خارجی جدید فرانسه که
می کوشد آن را به سیاست خارجی جدید اروپا تبدیل کند تحت تاثیر
ترامپ هم هست. زیرا آنچه ماکرون اکنون می گوید ترامپ قبلا عملی
اش ساخته است. این ترامپ بود که پایان وحدت و یکپارچگی غرب را
زودتر از همه در عمل اعلام کرد، ترامپ بود که عملا اعلام کرد
غرب دیگر وجود ندارد و روبروی اروپا علنا ایستاد، ترامپ بود که
چین را رقیب واقعی و خطر برای آینده آمریکا اعلام کرد، ترامپ
بود که برای نخستین بار ضرورت جدا کردن روسیه از چین را مطرح
کرد و .... بنابراین ماکرون از این نظر حرف تازهای نمی گوید.
او در واقع به وضعی که ترامپ در عمل ایجاد کرده یک بنیان نظری
و استراتژیک می دهد و در عین حال آنچه ترامپ با جنجال و گرد و
خاک می خواهد به پیش ببرد، ماکرون می کوشد با تردستی دیپلماتیک
پیش براند.
با اینحال سخنان ماکرون اگر از ابعاد دیپلماتیک و ژئوپولیتیک
آن صرفنظر کنیم یک جنبه عمیق تر و بنیادین تر هم دارد و آن
نگرانی از یک چرخش تمدنی، از افول تمدنی غرب است. ماکرون و در
واقع آن اتاقهای فکر و دستگاههایی که او به نمایندگی آنان
سخن می گوید احساس می کنند که تمدن غرب وارد یک مرحله نزولی
شده است. بنابراین مسئله به مراتب فراتر از یک چرخش
ژئوپولیتیک، بلکه انطباق با این روند نزولی برای جلوگیری از
تعمیق آن است. آنچه غرب در حال از دست دادن آن است بیش از آنکه
هنوز قدرت اقتصادی و نظامی آن باشد، هژمونی ایدئولوژیک آن است.
اعتراف دردناک ماکرون به تبدیل شدن چین به قدرت اقتصادی جهان
که فرانسه ممکن است ناگزیر شود به زایده آن تبدیل شود بنوعی
پذیرش آغاز از دست دادن این هژمونی ایدئولوژیک است. زیرا به
مدت دو سده تمدن غرب برتری اقتصادی و نظامی خود را بر چین و بر
آسیا نشانه "عقلانیت" غربی در برابر عدم عقلانیت آسیایی، نشانه
برتری تمدنی غرب اعلام کرد. آنها اکنون می دانند که با اعلام
برتری فنی و اقتصادی چین و با آشکار شدن آن برای همه، در حال
گام گذاشتن به چه مسیری و ورود به چه دامی هستند، همان دامی که
خود برای مردمان دیگر کشورها پهن کردند و ذهن مردم جهان را با
این گمان که هرکس از نظر اقتصادی پیشروتر است از نظر تمدنی نیز
برتر است ساختند. آنها می دانند که اکنون و بزودی همین برساخته
ایدئولوژیک برعلیه خود آنها خواهد چرخید. اینکه ماکرون در
سخنرانی خود اصطلاحاتی نظیر "نبوغ چینی"، "منطق و روشن بینی"
چینی را بکار می برد یا از "هوشمندی" چینیها در برابر
اشتباهات و حتی "حماقت" اروپاییها سخن می راند؛ یا اینکه دست
پائین را می گیرد و از ضرورت کنار گذاشتن منطق هژمونی و رفتن
به سمت منطق همکاری و شراکت برابر سخن میگوید برآمده از همین
پیش بینی آینده است، بویژه اگر اتحادیه اروپا از هم بپاشد که
تبدیل شدن کشورهای اروپایی به زائده قدرتهای بزرگتر قطعی
خواهد شد.
باز به همین دلیل است که ماکرون در سخنرانی خود از اصطلاحات
مارکسیستی بهره می گیرد، از جنگ سنگری و جنگ مانووری (اصطلاحات
گرامشی) سخن می گوید یا "اومانیسم" را شالوده تمدن نوین
اروپایی معرفی و اعلام می کند "همانطور که سوسیالیسم در یک
کشور نتوانست به لحاظ تاریخی موفق شود، اومانیسم در یک کشور
نیز موفق نخواهد شد". با این سخنان از یکسو می خواهد تمدن نوین
اروپایی ادعایی خود را به نوعی تکرار تجربه سوسیالیسم در شوروی
معرفی کند و مدعی راهی تازه باشد، از سوی دیگر تحقق آن را در
کوتاه مدت تعلیق به محال کند و مشروط به پیوستن همه جهان بدان
سازد. این سخنان در عین حال آگاهی از این واقعیت است که با
افول ناگزیر سرمایه داری غرب، تجربه سوسیالیسم شوروی از
زیرآوار بیرون خواهد آمد و نه تنها بخش مهمی از دستاوردهای آن
به خواستی جهانی تبدیل خواهد شد، بلکه این احتمال بسیار جدی
است که نولیبرالیسم به ضد خود تبدیل شود و کشورهای سرمایه داری
نظیر فرانسه زیر فشار سنگین داخلی و برای جلوگیری از عقب
افتادن بیشتر در عرصه رقابت بکوشند از تاثیر ویرانگر بازار
آزاد بکاهند و به سمت اقتصاد برنامه ریزی شده جهت بگیرند. در
چنین چشم اندازی کاریکاتورسازی از اقتصاد شوروی دیگر نه صلاح
است و نه ممکن و باید آماده بیان این واقعیت به مردم بود که
سوسیالیسم شوروی بدلیل محصور ماندن در یک کشور ناموفق شد و نه
بخاطر ناکارآمدی یا جنبه برنامه ریزی آن. با توجه به همین
واقعیت است که ماکرون در سخنرانی خود بر ضرورت در پیش گرفتن یک
"استراتژی صنعتی" واقعی تاکید می کند و بارها اصطلاح "کنترل"
را همچون یک کلیدواژه به کار می گیرد و آن را ضرورت در همه
عرصه ها معرفی می کند.
سخنان ماکرون نشانه عمق بحران، نشانه حدت آن و در عین حال
نشانه کوشش محافل حاکم بر سرمایه داری فرانسه برای انطباق با
واقعیت افول تمدن غربی با هدف حفظ و نجات نظام سرمایه داری
است. ولی این کوششی است امیدوارکننده زیرا بهتر از کوربینی و
سماجت بر حفظ ناممکن هژمونی است. اینکه محافل حاکم سرمایه داری
در این یا آن کشور یا در سطح اروپا به این نتیجه برسند که خود
را با واقعیت افول سرمایه داری غرب منطبق کنند یک گام بزرگ به
پیش برای رفتن به سمت نجات بشریت از خطر جنگ و ویرانی طبیعت و
محیط زیست انسانی است. این کوشش بدون کنترل محافل مالی ناممکن
است و ماکرون هم در سخنان خود بطورضمنی خواهان برگشتن اقتدار
به دولت برای کنترل این محافل است، محافلی که اکنون دیگر جهان
وطن و در واقع بی وطن شدهاند و بی گمان دربرابر چنین تحولی
خواهند ایستاد و خواهند کوشید آن را به شکست بکشانند.
کوشش فرانسه برای میانجگیری و رسیدن به توافقی با ایران و
ایالات متحده و جلوگیری از جنگ در خلیج فارس نشانهای از
پیامدهای مثبت این درک و سمتگیری نوین در عرصه سیاست خارجی
فرانسه برای آن کشور و جهان است، همانطور که تلاش آن کشور برای
بهبود مناسبات با روسیه برای امنیت و صلح در جهان مفید است.
سیاست خارجی ایران، بجای دادن شعار و رجز خواندن برای غرب،
باید از این تحول استقبال کند و به سهم خود کمک کند و نشان دهد
که این درک و سیاست نوین می تواند در کاهش تنش و بهبود وضع
جهان و منطقه موثر باشد. آن اشتباههای بزرگی که درباره اتحاد
شوروی شد و سیاست خارجی ایران هرچه در توان داشت برای زمین زدن
آن تجربه و آن تلاش بزرگ انسانی برای رهایی بکار گرفت که نتیجه
آن کشیده شدن جهان به فلاکت و ناامنی کنونی شد نباید بار دیگر
تکرار شود.
(خلاصه ترجمه سخنرانی مکرون را در شماره این هفته راه توده می
توانید بخوانید)
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 14 شهریور |