سپاه از بعد از جنگ ایران و عراق در پرتو اجرای برنامه های
صندوق پول بر اقتصاد ایران چنگ انداخت، چه از طریق خصوصی سازی
ها که به حاکمیت آن بر صنایع و معادن ملی منجر شد و چه از طریق
سیاست دروازه های باز که به مجرای تسلط آنان بر واردات کالاها
و صادرات مواد خام و معدنی انجامید. در تمام این سالها سپاه
حاضر نشد حتی یک گام از این برنامه عقب نشینی کند و در کابینه
اول روحانی نیز وقتی وزیر مخابرات خواهان بازگشت شرکت مخابرات
به زیر مجموعه دولت گردید یکی از سرداران سپاه در مقام مدیریت
شرکت مخابرات حمله تندی به وزیر کرد و گفت هیچکس حق ندارد از
سیاست خصوصی سازی که دستور "مقام معظم رهبری است" انتقاد کند.
درآمد نفت و در واقع نحوه هزینه کردن درآمدهای نفتی نیز در
همین رابطه باید بررسی شود. نحوه هزینه درآمد نفتی به شکلی است
که اصولا اجازه نمی دهد یک آگاهی ملی درباره پیامدهای سیاست
های صندوق جهانی پول در کشور شکل بگیرد.
سمت گیری اقتصاد بازار که سپاه از آن حمایت کرد و هنوز می کند
با انقلاب فرهنگی و شعار مخالفت با "یورش فرهنگی غرب" همراه
شد.
با باصطلاح انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن علوم اجتماعی و اقتصاد
بسیاری اساتید و دانشجویان مستقل اندیش پاکسازی شدند و یا
تدریس برنامه های به اصطلاح اقتصاد اسلامی به دانشگاه ها تحمیل
شد.
در
نتیجه یک قشر اقتصاددان حکومتی و حکومتی اندیش طرفدار سیاست
بازار آزاد تربیت شدند و حکومت را محاصره کردند.
در ادامه همین سیاست فرهنگی طبقاتی کردن آموزش و پرورش و تقسیم
کودکان به باهوش و کم هوش و بی هوش و تیزهوش و غیره شکل گرفت
که بهانه ای برای توجیه تخریب آموزش همگانی و رایگان بعنوان
ابزار توسعه ملی شد و نخبه گرایی ناشی از آن موجب پیدایش
"نخبگان"ی منزوی از جامعه و مردم، کم سواد و کم بینشی شد که
نگاهشان نه به اطراف خود و زندگی مردم بلکه به دهان برندگان
جایزه نوبل و پرفسورهای صندوق پول و بانک جهانی است و هرچه
آنان می گویند برایشان حکم آیه های آسمانی را دارد.
این درک به فراموشی سپرده شد که نهادهایی مانند بانک جهانی و
صندوق پول برای تنظیم اقتصاد جهان در جهت منافع کشورهای غرب و
آن هم سرمایه داران این کشورها ایجاد شده اند و اهداف برنامه
های آنان نه توسعه کشورهای واپسمانده که بیشتر عقب نگه داشتن
انهاست. کافیست در نظر بگیریم اگر مثلا کشورهای ایران و عراق و
عربستان قرار شود اقتصادی توسعه یافته مانند فرانسه و آلمان و
ژاپن داشته باشند، در آنصورت از یکسو به نفت خود برای مصارف
داخلی و صنعت ملی خود نیاز خواهند داشت و چیزی برای صادرات
برای صنایع غرب باقی نخواهد ماند و از سوی دیگر با استقلال
اقتصادی از درآمد نفت می توانند خود بهای نفت مازاد را تعیین
یا از آن بعنوان عامل فشار بهره گیرند. بنابراین کشورهایی نظیر
ایران، بویژه که صاحب نفت هستند، همیشه باید در شرایطی عقب
مانده بمانند تا لااقل انرژی مورد نیاز صنایع کشورهای غرب
تامین شود. همه آنچه درباره صرفه جویی و استفاده بهینه از نفت
و گاز در داخل کشور می گویند برای آن است که نگران هستند مبادا
مصارف داخلی ما آنچنان بالا رود که چیزی برای صادرات باقی
نماند.
همه این سیاست ها با سرکوب، جلوگیری از فعالیت احزاب مستقل، چپ
یا اصلاح طلب توام شد و رسانه ها نیز اجازه نیافتند وارد یک
بحث ملی درباره سیاست های اقتصادی و پیامدهای ان شوند. سرکوب
سندیکاهای کارگری، دستگیری مداوم اعضای ان، مقابله با اعتصاب
ها، زندانی کردن رهبران کارگری و جنبش های اجتماعی و ... همه
ابزارهایی است که از طریق ان امکان یک مبارزه و مقاومت و بحث
ملی درباره برنامه های تحمیلی نولیبرالی از جامعه گرفته شده
است، برنامه هایی که فرجام ان با قدرت دادن و ایجاد شرایط یک
کودتای سپاهی پیوند خورده است.
بدینسان مجموعه این عوامل از یکسو عامل تداوم اجرای برنامه های
صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در ایران و از سوی دیگر
مانع شکل گیری بحث و گفتگو و آگاهی و مبارزه و مقاومت ملی در
برابر آن است، روندی که تغییر آن با پیشبرد اصلاحات و تحولات و
تغییر شرایط سیاسی در کشور و جلوگیری از بسته شدن بیشتر فضای
سیاسی و مطبوعاتی و رسانه ای گره خورده است.
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 18 سپتامبر 2019 |