چهره دلنشین و آرامبخش این انسانی با صفا و صمیمی از میان رفت.
انسان فداکاری که به فردای روشن اعتقاد داشت و با شب و تاریکی
نبرد کرد. چه در مبارزه سیاسی، چه در شعر و ادبیات و ترجمه.
آشنایی من با جباری، به دوران انقلاب 57 در محافل دانشگاهی و
طیف هواداران توده ای در شهر شیراز بر می گردد. با تشکیل
سازمان های حزبی او نیز به حوزه های حزبی پیوست و در گروه نشر
و ترجمه به فعالیت پرداخت. اواخر سال 58 با فراخوان حزب، مبنی
بر داشتن مکان مشخصی برای تمرکز کار حزبی، جباری، خانه شخصی
خود را بدون چشمداشتی در اختیار حزب قرار داد. در سال 60 با
افزایش فشار نیروهای ارتجاعی بر احزاب و گروههای سیاسی در
سراسر ایران به دفتر حزب توده ایران در شیراز نیز حمله بردند و
با عملیاتی خشونت آمیز با اسلحه کمری، خنجر، چاقو و چماق
افرادی را که در دفتر بودند ضرب و شتم کردند و عده ای را زخمی
کرده و با خود بردند. وسائل را خرد و شکستند و یا به یغما
بردند و آن مکان را تصاحب کردند.
شکایت و داد خواهی به مراجع قضایی برای آسیب رساندن به افراد و
باز پس گرفتن ساختمان متعلق به علی رضا، بی نتیجه ماند.
پس از پشت سر ماندن دهه خوفناک 60 او بر کار ترجمه و دادستان
نویسی اش افزود اما نه آنگونه که سیاست و پیگیری اوضاع ایران
را از یاد ببرد. به کانون نویسندگان ایران پیوست، نه برای
سیاست بلکه برای دفاع از حقوق صنفی نویسندگان و هنرمندان. در
هر محفلی که دهان گشود، با دقت اوضاع ایران را برای حاضران
تحلیل کرد بی آنکه گرفتار خشم و هیجان شود. ضربه دید، آنچنان
که دیگران و دیگران و دیگران اما این ضربات را کار انقلاب نمی
دانست بلکه کار آنهائی می دانست که از ابتدا هم با آرمان های
انقلاب 57 نبودند اگر چه نقاب انقلاب را به چهره زده بودند.
علیرضا جباری راه کج نکرد، بیراهه نرفت و استوار بر سر ایمان
خود ایستاد. تا لحظه ای که کرونا گریبانش را گرفت و امانش
نداد تا بماند و روزهای دیگر و بهتری را ببیند. درود بر
پایداریش!
(بخشی از این نوشته را اسفندیار صادق زاده روی فیسبوک خود
منتشر کرده است)
به تلگرام پیک نت بپیوندید
https://telegram.me/pyknet
@pyknet
پیک نت 9 دسامبر 2020 |